eitaa logo
سفره های آسمانی
387 دنبال‌کننده
7هزار عکس
9.8هزار ویدیو
23 فایل
کانال متفاوت و مورد سلیقه همه اقشارازهرسنی وصنفی داستان های کوتاه و بلند.. از حضرت ادم تا خاتم الانبیا.. حدیث ،اخبار، پیامهای: مشاوره وحقوقی کلیپ های کوتاه،رمان وپندهای آموزنده https://eitaa.com/joinchat/3609395934C039c3d33ac
مشاهده در ایتا
دانلود
6.55M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🚨 قضاوت ممنوع! ⭕️ یک حدیث کمتر شنیده‌‌شده در مورد شدت تفاوت انسان‌ها 🕊 🕊 •┈•••✾🌺🌿﷽🌿🌺✾•••┈• با ما همراه باشید و مطالب مهم این کانال را به دیگر عزیزانتان ارسال فرمایید👇👇 https://eitaa.com/joinchat/3609395934C039c3d33ac •┈•••✾🍃🌺🍃✾•••┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✅ ‌شهید حاج محمد ابراهیم همت: زمان بازرگان به ما بر چسب چریک زدند، زمان بنی صدر هم برچسب منافق! الان هم بر چسب خشک مقدسی و تحجر؛ هر قدمی که در راه خدا و بندگان مستضعف او برداشتیم، برچسب بارانمان کردند. حالا روزی ده برچسب دشت می‌کنیم، اما بسیجیان دلسرد نباشید، حاشا که بچه بسیجی میدان را خالی کند! ‌    🕊 🕊 •┈•••✾🌺🌿﷽🌿🌺✾•••┈• با ما همراه باشید و مطالب مهم این کانال را به دیگر عزیزانتان ارسال فرمایید👇👇 https://eitaa.com/joinchat/3609395934C039c3d33ac •┈•••✾🍃🌺🍃✾•••┈•
23.13M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🕊 🕊 •┈•••✾🌺🌿﷽🌿🌺✾•••┈• با ما همراه باشید و مطالب مهم این کانال را به دیگر عزیزانتان ارسال فرمایید👇👇 https://eitaa.com/joinchat/3609395934C039c3d33ac •┈•••✾🍃🌺🍃✾•••┈•
5.88M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
نماز اول وقت 🕊 🕊 •┈•••✾🌺🌿﷽🌿🌺✾•••┈• با ما همراه باشید و مطالب مهم این کانال را به دیگر عزیزانتان ارسال فرمایید👇👇 https://eitaa.com/joinchat/3609395934C039c3d33ac •┈•••✾🍃🌺🍃✾•••┈•
🌹🌹🌹 با درود بر شما... *ده درس عالی در زندگی به قول حضرت سعدی!* *درس اول* تا مرد سخن نگفته باشد عیب و هنرش نهفته باشد *درس دوم* صراف سخن باش سخن بیش مگو چیزی که نپرسند تو از پیش مگو *درس سوم* اندازه نگهدار که اندازه نیکوست هم لایق دشمن هست هم لایق دوست *درس چهارم* چو بینی یتیمی سر افکنده پیش مزن بوسه بر روی فرزند خویش *درس پنجم* طاعت آن نیست که بر خاک نهی پیشانی صدق پیش آر که اخلاص به پیشانی نیست *درس ششم* ای دوست بر جنازهٔ دشمن چو بگذری شادی مکن که با تو همین ماجرا رود *درس هفتم* به دوست گرچه عزیزست راز دل مگشای که دوست نیز بگوید به دوستان عزیز *درس هشتم* یا مکن با پیل بانان دوستی یا بنا کن خانه‌ی در خورد پیل *درس نهم* نه چندان درشتی کن از تو سیر شوند نه چندان نرمی کن که برتو دلیر شوند *درس دهم* سخن آخر به دهان می‌گذرد موذی را سخنش تلخ نخواهی دهنش شیرین کن 🌹🌻🌹 🕊 🕊 •┈•••✾🌺🌿﷽🌿🌺✾•••┈• با ما همراه باشید و مطالب مهم این کانال را به دیگر عزیزانتان ارسال فرمایید👇👇 https://eitaa.com/joinchat/3609395934C039c3d33ac •┈•••✾🍃🌺🍃✾•••┈•
﷽ 💚دراین لحظات ملڪوتۍ و اِستجابت دعــا🤲🏻 ✳️ بهترین دعا فراموش نشود. ♥️ اِلـٰهـیٖ 🔰 یـٰا حَـمـیٖـدُ بِـحَـقِ‏ّ مُـحَـمَّـدِِ 🔰 یـٰا عـٰالـیُٖ بِـحَـقِ‏ّ عَـلـیِِٖ 🔰 یـٰا فـٰاطِـرُ بِـحَـقِ‏ّ فـٰاطِـمَـةِ 🔰 یـٰا مُـحْـسِـنُ بِـحَـقِ‏ّ ٱلْـحَـسَـنِ 🔰 یـٰا قَـدیٖـمَ ٱلْـاِحْـسـٰان بِـحَـقِ‏ّ ٱلْـحُـسَـیْـنِ ◕◕◕◕◕◕◕◕◕◕◕ ⚘اَلْݪّٰـهُمَّ عَجِّلْ لِوَليِّٖکَ ٱلْفَرَجْ⚘ ◕◕◕◕◕◕◕◕◕◕◕ 🕊 🕊 •┈•••✾🌺🌿﷽🌿🌺✾•••┈• با ما همراه باشید و مطالب مهم این کانال را به دیگر عزیزانتان ارسال فرمایید👇👇 https://eitaa.com/joinchat/3609395934C039c3d33ac •┈•••✾🍃🌺🍃✾•••┈•
داستان واقعی روایت انسان قسمت صد و هشت: کاهن شاه از راه مخصوص و پنهانی که بین معبد و کاخ پادشاهی تعبیه شده بود و جز کاهن اعظم و چند کاهن مورد اطمینان، کسی از این راه اطلاعی نداشت وارد کاخ شد. کاهن شاه بر تخت طلاکوبش تکیه داده بود که نگهبان به او خبر داد مشاور اعظم قصد ورود دارد و اجازه ورود مشاور صادر شد. مشاور با عصایی کنده کاری شده که روی آن سر یک بز با شاخ های بلند به چشم می خورد وارد شد و گفت: جناب کاهن شاه، تنی چند از بزرگان درخواست دیدار دارند و در بین آنها سرور زنان این شهر خانم صدوب، بیش از دیگران اصرار به دیدار دارد. کاهن شاه سری تکان داد و گفت: به همه بگو داخل شوند، مشاور اعظم چشمی گفت و بیرون رفت و بعد از لحظاتی تعدادی از بزرگان شهر که عموما جزء دسته کاهنان بودند وارد شدند. کاهن شاه از زیر چشم نگاهی به همگان انداخت و سپس نگاهش روی چهره صدوب که بیشتر از همیشه آرایش داشت و زیباتر از بقیه وقت ها جلوه می کرد خیره ماند و گفت: چه چیزی باعث شده که شما قصد دیدار ما را کنید؟! صدوب تعظیمی کرد و قدمی پیش گذاشت و گفت: درود بر شاه شاهان، کاهن شاه بزرگ، راستش همانطور که می دانید، مدتی ست که جوانکی گستاخ به نام صالح ادعای پیامبری می کند، او در کوچه و بازار می گردد و بر خلاف اعتقادات ما سخن می گوید، او از خداوند یکتا حرف می زند و به بت های ما اهانت می کند و مردم را به سمت اعتقادات و مقدسات دین خودش که یکتاپرستی ست دعوت می کند و این را هم بگویم که این تبلیغات مختص این شهر نیست و به ما خبر رسیده که صالح شهر به شهر و ده به ده و آبادی به آبادی می چرخد و اعتقاداتش را در کوی و برزن جار می زند و از این بدتر اینکه تعدادی از مردم قوم ثمود که مانند ما بت های قدرتمند را می پرستیدند، دست از پرستش الهه های معبد برداشته و مجذوب صالح شده اند... صدوب اندکی سکوت کرد و بعد از اینکه نفسی تازه کرد ادامه داد: برای من بسیار گران می آید، زنان و مردانی که قبلا روی حرف من حرف نمی زدند، اینک به سخنان من بهایی نمیدهند، انگار نفوذ کلام من در بین اطرافیان و‌حتی بردگانم کم شده و من میترسم که این وضعیت تا آنجا ادامه پیدا کند که دامان معبد و کاهنانش را بگیرد و روزی برسد که هیچ کس حرف کاهنان را نیز نشنود و همه دل به سخنان صالح دهند، آن زمان نفرین خدایان دامان من و شما را خواهد گرفت، چرا که در وقتی که می بایست اقدامی موثر برای نابودی صالح کنیم نکردیم... سخنان صدوب که به اینجا رسید، جمعی که همراه او شده بودند، شروع به تایید حرفهای او کردند و همهمه ای بر پا شد. کاهن شاه سخت در فکر فرو رفته بود و بزرگان شهر هم به او چشم دوخته بودند. بعد از گذشت دقایقی، کاهن شاه صدایش را بالا آورد و رو به مشاور اعظم که جلوی در ورودی ایستاده بود کرد و گفت: سخنان این جوانک که ادعای پیامبری می کند به گوش ما هم رسیده، اما فکر نمی کردم با آنهمه اعجاز که هفتاد بت معبد انجام میدهند، کسی به سمت صالح و خدای نادیده اش گرایشی داشته باشد، حالا که اوضاع چنین است، بگویید که سالن بزرگ جلسات معبد را برای جلسه ای فوری آماده کنند و کاهنان مخصوص که عهده دار بت ها هستند نیز حضور داشته باشند. کاهن شاه از جا برخاست و همانطور که به سمت در دیگری که روبه روی در خروجی بود میرفت، به عقب برگشت و رو به صدوب گفت: خانم زیبا! شما هم در این جلسه که تا ساعتی دیگر برگزار می شود حضور داشته باشید، باید تصمیمی بگیریم که صالح را در بین مردم رسوا سازیم و اعتقادات برباد رفته مردم را نسبت به بت ها به جایگاه اولش برگردانیم. صدوب درحالیکه با ناز و عشوه ای زنانه لبخند می زد گفت: چشم، بنده هم در جلسه حاضر میشوم و از این بابت مباهات دارم. ادامه دارد... 📝به قلم:ط_حسینی 🕊 🕊 •┈•••✾🌺🌿﷽🌿🌺✾•••┈• با ما همراه باشید و مطالب مهم این کانال را به دیگر عزیزانتان ارسال فرمایید👇👇 https://eitaa.com/joinchat/3609395934C039c3d33ac •┈•••✾🍃🌺🍃✾•••┈•
داستان واقعی روایت انسان قسمت_صد ونه: میزی بزرگ و سنگی در وسط سالن به چشم می خورد و دو طرف میز نیمکت هایی از جنس سنگ قرار داشت و در صدر میز هم صندلی از چوب درخت گردو که کنده کاری های ریزی شده بود و دو طرف تاج صندلی با خط میخی عبارتی در تقدیس بت های شهر نوشته شده بود. بزرگان شهر و کاهنان معبد دور میز بزرگ نشسته بودند و همهمه ای در بین جمع درگرفته بود، هر کسی چیزی می گفت و نظریه ای میداد اما در آن بین بیشتر توجه ها به صدوب بود، زنی زیبا و متمکن که با هر مردی که توجه اش را جلب می کرد چند صباحی حشر و نشر می کرد، زنی ولنگار که بی عفتی اش را با پول می پوشانید. در این حین کاهن شاه وارد شد و به سمت صندلی که بر صدر میز بود رفت، حضار به احترام ورود او از جا برخاستند کاهن شاه با تکبری در حرکاتش روی صندلی نشست و به دیگران اشاره کرد تا بر جای خود بنشینند. حالا تمام سالن غرق سکوت بود، همه منتظر بودند تا کاهن شاه شروع به صحبت کند، آنها می دانستند که این جلسه برپا شده تا تکلیف صالح را مشخص کند، جوانی که چندین سال بود آرامش آنها و معابد و بت هایشان را بهم زده بود و اینک برای خود طرفدارانی داشت و این طرفداران باعث ترس بت پرستان و بزرگان و کاهنان شهر شده بود. کاهن شاه باز هم سکوت کرد، گویی منتظر چیزی بود که بالاخره با ورود سردسته نگهبانان به سالن این سکوت شکست و آن مرد با صدای بلند اعلام کرد: صالح، پیامبر دروغین که کاهن شاه او را به این مجلس دعوت کرده هم اینک وارد می شود. حرف هنوز در دهان سردسته نگهبانان بود که جوانی بلند بالا و قوی هیکل با چهره ای مهربان و نورانی در حالیکه تعدادی از مریدانش دور او حلقه زده بودند و او را همچون نگین انگشتری در بر گرفته بودند وارد سالن شد. با ورود حضرت صالح به آن جمع، کاهن شاه با اینکه لباس های پر زرق و برق پوشیده بود و طلا و جواهرات چشم‌نواز به خود وصل کرده بود در مقابل عظمت و سادگی صالح، خود را خوار و خفیف می دید. صدوب با دیدن حضرت صالح دندانی به هم سایید و زیر لب گفت: بالاخره من خون تو را خواهم ریخت و جگرت را به دندان خواهم کشید. مجلس باز غرق سکوت بود، حضرت صالح نگاهی به جمع کرد و فرمود: به نام خداوند یکتا! همو که حضرت آدم و بنی بشر را خلق نمود و زمین و آسمان و ماه و ستارگان را برای راحتی و آسایش او آفرید، همانا خدایی جز خدای یگانه نیست و بت هایی که از سنگ و چوب و طلا ساخته اید، نمایندگان ابلیس بر روی زمینند و ابلیس آن کسی ست که کینه ای بزرگ نسبت به بنی بشر دارد و بزرگترین دشمن ماست، پس بر ماست که نمادهای ابلیس را فرو ریزیم و رو به سوی درگاه خداوند آوریم. در این هنگام صدوب که طاقتش طاق شده بود، رو به کاهن شاه کرد و از او اجازه سخن گفتن گرفت و سپس به حضرت صالح گفت: ای مرد که ادعای پیامبری می کنی، ما گوشمان از این حرفهای بی ریشه شما پر است، این حرفها را برای عوام بگو شاید فریب تو را بخورند، برای ما و کاهنان که هر روز معجزات خدایان را با چشم خویش می بینیم از چیز دیگری سخن بگو... کاهن شاه دستش را به علامت سکوت بالا برد و صدوب ساکت شد و کاهن شاه رو به حضرت صالح کرد و گفت: ای صالح! ما می خواهیم صدق گفتار تو و راستی اعتقادات خود را بیازماییم، تویی که ادعای پیامبری خداوند نادیده را می کنی، آیا حاضری به مقابله و جنگ رودررو با بت ها و مباهله با ما برآیی؟! حضرت صالح نگاهی عمیق به کاهن شاه کرد و فرمود: تو خود خوب به صدق گفتار من آگاهی و بهتر از هر کس می دانی که معجزات بت های معبد، فریبی بیش نیست، اما من پیشنهاد شما را می پذیرم به شرط آنکه این مناظره یا مباهله در پیش چشم تمام مردم شهر انجام شود، که همگان به حقیقت اعمال ما آگاه شوند. کاهن شاه که انگار خودش هم همین را می خواست، سری تکان داد و گفت: باشد، وعده ما دو روز دیگر، در همین معبد، جلوی چشم تمام مردم شهر، تو تمام سوالاتت را از خدایان ما بپرس، اگر خدایان جواب سوالات تو را دادند باید به آنها ایمان آوری و اگر ندادند، کذب گفتار معبد و کاهنان بر مردم عیان می شود. کاهن شاه، چون از سحر ساحران و اجنه مستقر شده در کالبد بت های سنگی مطمئن بود، اینگونه پیشنهاد داد تا فردا صالح جواب سوالاتش را از زبان ابلیسک های هر بت بگیرد و رسوای خاص و عام شود، اما خبر نداشت که دست خداوند یکتا و احد و واحد بالاترین دست هاست... ادامه دارد... 📝به قلم:ط_حسینی 🕊 🕊 •┈•••✾🌺🌿﷽🌿🌺✾•••┈• با ما همراه باشید و مطالب مهم این کانال را به دیگر عزیزانتان ارسال فرمایید👇👇 https://eitaa.com/joinchat/3609395934C039c3d33ac •┈•••✾🍃🌺🍃✾•••┈•
داستان واقعی روایت انسان قسمت_صد وده: دو روز بود که جارچیان با طبل و شیپور، در کوچه و خیابان های شهر می گشتند و خبر از مناظره و مباهله بزرگ بین صالح و کاهنان معبد می دادند. جنگی نرم که قرار بود بین پیامبر خداوند یکتا و پیامرسان های بت ها انجام شود، این مناظره تعیین کننده بود و اگر همچون همیشه اجنه ای که در قالب بت ها، جای گرفته بودند و با مردم سخن می گفتند، جواب سوالات حضرت صالح را می دادند، در پیش چشم مردم ظاهر بین، صالح کذاب قلمداد میشد و چه بسا همان طرفداران حضرت صالح هم دست از او می کشیدند و به جرگه بت پرستان می پیوستند. بالاخره صبح روز موعود فرا رسید، جمعیت گوش تا گوش معبد و حتی اطراف آن را گرفته بود و کاهنان در صدر مجلس نشسته بودند و روبه روی آنها، حضرت صالح و مریدانش منتظر آغاز مباهله بودند. کاهن شاه از جا بلند شد، تعظیم بلند بالایی به بت های پیش رویش کرد و با اشاره به حضرت صالح رو به بتها گفت: ای خدایان زمین و آسمان، ای روزی دهنده بندگان، جواب سوالات این فرد مرتد را بدهید تا همگان بر صدق گفتار ما و کذب این پیامبر دروغین شهادت دهند و سپس با اطمینانی در کلامش به حضرت صالح اشاره کرد و گفت: بیایید جلو و سوالات خودتان را از خدایگان مردم بپرسید. حضرت صالح رو به جمعیت نمود و فرمود: همگان شاهد باشید که چه پیش می آید، راه باطل را وانهید و به راه حق بیایید تا رستگار شوید. صالح آرام آرام به بت ها نزدیک میشد و قلب مردم بی امان می تپید. حضرت صالح جلوی بت اول که بزرگترین بت بتکده بود ایستاد و سوالی پرسید، اما همه جا سکوت بود و سکوت و هیچ کس صدایی از جانب بت نشنید، حضرت صالح از جلوی این بت رد شد و جلوی هر بت می ایستاد و سوالی می پرسید، اما به امر خداوند تمام ابلیسک های داخل بت ها لال شده بودند، آخر این وعده پروردگار است که شیاطین هیچ احاطه ای بر مومن ندارند و یک مومن بالله از شیاطین ترسی ندارد و با توکل برخدا به همه شیاطین فائق می آید. در این هنگام کاهن شاه و دیگر کاهنان از این امر و این سکوت بتها شگفت زده شده بودند، حجت بر مردم تمام شده بود، بت ها سخنی نگفتند و این بدان معنا بود که خداوند صالح تنها خدای روی زمین است و بت ها خدایی پوشالی و دروغین هستند. کاهن شاه و کاهن اعظم که نمی خواستند شکست را بپذیرند، از حضرت صالح ساعتی اجازه خواستند تا این مراسم دوباره تکرار شود، چرا که می خواستند اعمال و وردهایی به جا آورند تا اجنه درون کالبد بت ها را به سخن گفتن وادارند. حضرت صالح که خوب از نیت آنان آگاه بود، سخنشان را پذیرفت و به آنان فرصتی دیگر داد. کاهن شاه و تنی چند از کاهنان کارآزموده به سالن پشتی بت ها که محفلی برای سحر و جادو و به حرکت درآوردن اجنه بود رفتند، تمام اعمالی که ابلیس به آنها آموزش داده بود به جا آوردند و پس از چند ساعت دوباره در مجلس مناظره حاضر شدند و با اطمینان از سحری که انجام داده بودند به حضرت صالح عرض کردند که دوباره از هر بت درخواستی کند. حضرت صالح پیش رفت و همان سوالات را تکرار کرد و این بار هم هیچ صدایی از بت ها بلند نشد. جمعی از کاهنان با دیدن این صحنه، طبق نقشه قبلی می خواستند غوغایی به پا کنند تا حواس مردم از این واقعهٔ عظیم پرت شود، حضرت صالح که هدفش هدایت مردم بود و خوب می دانست مردمی که یک عمر سر به آستان بت های شیطانی ساییده اند به این راحتی به راه نمی آیند پس دستش را به علامت سکوت بالا برد و رو به مردم کرد و فرمود: ای مردم! همگان شاهد بودید که بت های سنگی شما ناتوان تر از آن بودند که به درخواست من پاسخ دهند و حالا که حجت بر شما تمام شده می خواهم به نوعی دیگر شما را به حقیقت امر آگاه کنم، ای مردم، حال که من درخواستی از خدایان سنگی کردم و جواب نشنیدم، به شما فرصت می دهم تا شما هم درخواستی از خدای من نمایید تا قدرت خدای یکتا را به چشم ببینید و دست از پرستیدن بت های بی جان بردارید... همهمه ای در جمع درگرفت... کاهن شاه لبخندی بر لب نشاند و زیر لب گفت: چنان درخواستی کنیم که خدای تو هم به مانند خدایان ما رسوا شود... ادامه دارد... 📝به قلم:ط_حسینی 🕊 🕊 •┈•••✾🌺🌿﷽🌿🌺✾•••┈• با ما همراه باشید و مطالب مهم این کانال را به دیگر عزیزانتان ارسال فرمایید👇👇 https://eitaa.com/joinchat/3609395934C039c3d33ac •┈•••✾🍃🌺🍃✾•••┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥تروریستی که برای محور مقاومت رجزخوانی می‌کرد به دست نیروهای مقاومت به درک واصل شد. 🕊 🕊 •┈•••✾🌺🌿﷽🌿🌺✾•••┈• با ما همراه باشید و مطالب مهم این کانال را به دیگر عزیزانتان ارسال فرمایید👇👇 https://eitaa.com/joinchat/3609395934C039c3d33ac •┈•••✾🍃🌺🍃✾•••┈•
در حملات تروریست‌های تکفیری به مواضع ارتش سوریه در غرب حلب بسیاری از سرکرده‌های القاعده به هلاکت رسیدند. تروریست ابوحسن المعره از جمله فرماندهان القاعده/ جبهه النصره (و مسوول اجرایی در اداره امنیت این گروهک) بود که امروز در غرب حلب به هلاکت رسید.‌ بر اساس گزارش‌های موجود تعداد تروریست‌های سوری که در حملات امروز کشته شده‌اند شاید ک دهم تروریست‌های چند ملیتی ترک تبار بیشتر تروریست‌ها تبار ترک دارند و عموماً از ترکیه، ایغورها، ازبک‌ها، قزاق‌ها و ترکمن‌ها هستند. تقریباً ما شاهد حمله تروریست‌های‌ ترک‌تبار به مواضع ارتش سوریه و انهدام بخش گسترده‌ای از آنها بوده‌ایم. 🕊 🕊 •┈•••✾🌺🌿﷽🌿🌺✾•••┈• با ما همراه باشید و مطالب مهم این کانال را به دیگر عزیزانتان ارسال فرمایید👇👇 https://eitaa.com/joinchat/3609395934C039c3d33ac •┈•••✾🍃🌺🍃✾•••┈•