eitaa logo
سفره های آسمانی
387 دنبال‌کننده
7.4هزار عکس
10.6هزار ویدیو
24 فایل
کانال متفاوت و مورد سلیقه همه اقشارازهرسنی وصنفی داستان های کوتاه و بلند.. از حضرت ادم تا خاتم الانبیا.. حدیث ،اخبار، پیامهای: مشاوره وحقوقی کلیپ های کوتاه،رمان وپندهای آموزنده https://eitaa.com/joinchat/3609395934C039c3d33ac
مشاهده در ایتا
دانلود
28.44M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔻 کانال ما را از طریق لینک زیر دنبال و به دوستان خود معرفی کنید:👇👇 https://eitaa.com/sofrhayasemani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بوی اسپند و گلاب بوی ماه رمضان‌می اید 🔻 کانال ما را از طریق لینک زیر دنبال و به دوستان خود معرفی کنید:👇👇 https://eitaa.com/sofrhayasemani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
همه امیدم تویی حسین جان ..😔 فقط تورو دارم آقا خودت هم اینو میدونی ..❤️🌹 🔻 کانال ما را از طریق لینک زیر دنبال و به دوستان خود معرفی کنید:👇👇 https://eitaa.com/sofrhayasemani
مستحب است اول ماه رمضان صورت وسرتون رو با کمی گلاب مسح کنید تمام خانواده حتی بچه کوچک فایده گلاب برای اولین روز ماه رمضان مانع از فقر وذلت وبیماری سرطان میشود. 🌷 ✍️ 🏻 از مفاتیح الجنان اعمال 🍃 فراموش نشه به همه بگید ارام ارام صدای پای ماه مبارک رمضان به گوش میرسد دستهاى خالى من دخیل دل پاکتان.. مرا در ساعات آخر شعبان نه به بهاى لیاقت،بلکه به رسم رفاقت اول حلال و بعد دعایم کنید... ."التماس دعا 🎍 حضرت محمد(ص) فرمود:هرکس سوره فتح را در شب اول ماه رمضان سه بار بخواند خداوند درهای رزق و روزی را تا رمضان سال بعد به روی او می گشاید به دیگران هم بگویید. .............................. 🎍 هرکسی سوره نصر و سوره یس را در روز اول ماه رمضان بخواند درطول سال خوشحال و مسرور خواهد بود. نشرکنید و پاداش آن برای شما التماس دعای مخصوص🌸 🔻 کانال ما را از طریق لینک زیر دنبال و به دوستان خود معرفی کنید:👇👇 https://eitaa.com/sofrhayasemani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خانمه میگه من باردار هستم لطفا شرایطم رو درک کن جواب آدم نفهم رو باید اینطوری داد 🔻 کانال ما را از طریق لینک زیر دنبال و به دوستان خود معرفی کنید:👇👇 https://eitaa.com/sofrhayasemani
شیطان_شناسی رمان واقعی«تجسم شیطان» قسمت_چهل_چهارم 🎬: با پیشنهاد آقای علوی که خود معمم بود و تدبیر بابا محمود، روح الله در پانزده سالگی راهی حوزه علیمه قم شد. فتانه سنگ اندازی های زیادی کرد که روزگار روح الله را سیاه کند و او به جایی نرسد، انگار یک نوع عهد با کسی کرده بود که باید روح الله را یا از بین میبرد و یا مجنون و دیوانه می کرد، اما مشیت خدا چیز دیگری بود و چه زیبا روح الله را در آغوش علم و دین انداخت و تیر فتانه بر سنگ نشست. نزدیک دو سال و نیم بود که روح الله درس دین می خواند، چون فاصله قم تا روستای آنها خیلی زیاد نبود، برای او تعیین کرده بودند که آخر هفته ها و ایام بیکاری و تعطیلی حوزه، او به روستا بیاید و شبانه روز در باغی که خود برپا کرده بود کار کند و روح الله در کنار درس خواندن، همچون سالهای کودکی به درخت و باغ هم میرسید و اینک باغش، باغی سرسبز و پر از انواع درخت پرثمر شده بود، از زرد آلو و هلو و گلابی گرفته تا انگور و انار و انجیر و.. هر درختی را که میشد در این آب و هوا از آن ثمر گرفت، در این باغ موجود بود. آخر هفته بود که روح الله به روستا آمد، خودش را به خانه رساند، فتانه و بچه هایش مثل همیشه در خانه بودند و با آمدن روح الله، همچون همیشه به جان او افتادند، فتانه بچه هایش را طوری بار آورده بود و آنقدر از بدی روح الله در گوششان خوانده بود که سعید و سعیده و مجید به روح الله نه به چشم برادر، بلکه دشمن خونی نگاه می کردند و گرچه روح الله با آنها با ملاطفت برخورد می کرد، اما باز هم انها رفتار درستی نداشتند. روح الله وسایلش را داخل اتاق گذاشت، احساس کرد شور و شوقی دیگر در خانه بر پاست اما به روی خود نیاورد چون اگر هم سوال میکرد ،فتانه اورا به مسخره میگرفت و جواب درستی به او نمیداد پس به قصد رفتن به باغ در هال را باز کرد، فتانه از داخل آشپزخانه صدا زد: کتاب و وسایلت را با خودت ببر،امشب تو‌همون باغ بمون لازم نکرده بیای.. روح الله در را نیمه باز گذاشت به سمت آشپزخانه امد و گفت: داخل باغ کار چندانی ندارم، بعدم امشب خیلی هوا سرده، اونجا بمونم یخ میزنم.. فتانه لقمه ای در دهان مجید چپاند و‌گفت: خوب یخ بزنی به جهنم...وقتی میگم نیا نیا...من مهمون دارم، نمی خوام چشم مهمونام به نره غولی مثل تو بیافته... روح الله آهی کشید، خوب میدانست که فتانه حرفی که میزند انگار وحی منزل است و باید اجرا شود چون پدرش در مقابل فتانه انگار زبانش بسته بود، روح الله برگشت و چند تا از کتاب هایش را برداشت، کاپشن آمریکایی گرم و خاکی رنگ پدرش را از سر جالباسی برداشت، گاهی اوقات در سرمای هوا، این کاپشن از پتو هم بهتر تن روح الله را گرم می کرد. از در هال خارج شد و زیر لب خداحافظی کرد اما مثل همیشه جوابی نشنید‌ روح الله ، در حیاط را باز کرد و پشت در با عاطفه رو در رو شد. عاطفه که حالا دختری شانزده ساله بود و مانند مامان مطهره زیبا و قد بلند شده بود با دیدن روح الله لبخندی زد و گفت: عه سلام داداش، تو هم اومدی؟! و بعد گونه های سفیدش از شرم گل انداخت و ادامه داد: یعنی فتانه اجازه داده برای مراسم امشب بیای؟! روح الله با تعجب نگاهی به عاطفه کرد و گفت: سلام عزیزم، مراسم یا میهمانی؟! مراسم چی؟؟ عاطفه سرش را پایین انداخت و زیر زبانی گفت: خوب...خوب امشب قراره خواستگاری من باشه.. روح الله دست سرد عاطفه را در دست گرفت و گفت: خواستگاری تو؟! تو که هنوز بچه ای...بعدم این آقای داماد کی هست که فتانه ای که به خون ما دوتا تشنه است حاضر شده توی خونهٔ خودش براش مراسم خواستگاری بگیره؟! اشک عاطفه جاری شد و .. ادامه دارد.. 📝به قلم:ط_حسینی براساس واقعیت 🔻 کانال ما را از طریق لینک زیر دنبال و به دوستان خود معرفی کنید:👇👇 https://eitaa.com/sofrhayasemani
73_se_daghighe_dar_ghiamat_aminikhaah.ir.mp3
25.5M
⭕️ شرح و بررسی کتاب « سه دقیقه در قیامت » ✅جلسه هفتاد و سوم 🛑 بزرگ ترین ظلم در نگاه قرآن چیست ؟ 🛑 غیبت چیست؟ 🛑 سخن چینی چیست؟و چه تاثیراتی دارد؟ 🛑 هر جوری با بقیه برخورد کنی خدا هم همونجوری برخورد می‌کنه 🛑صورت ملکوتی شراب خوردن چیست؟ 🛑 کار شهید چیست؟ سه_دقیقه_در_قیامت 🔻 کانال ما را از طریق لینک زیر دنبال و به دوستان خود معرفی کنید:👇👇 https://eitaa.com/sofrhayasemani