23.44M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
من بخشیدم شما هم ببخشید.
🤲اللهم عجل لولیک الفرج
🕊#سفره_های_آسمانی 🕊
•┈•••✾🌺🌿﷽🌿🌺✾•••┈•
با ما همراه باشید و مطالب مهم این کانال را به دیگر عزیزانتان ارسال فرمایید👇👇
https://eitaa.com/joinchat/3609395934C039c3d33ac
•┈•••✾🍃🌺🍃✾•••┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🕊#سفره_های_آسمانی 🕊
•┈•••✾🌺🌿﷽🌿🌺✾•••┈•
با ما همراه باشید و مطالب مهم این کانال را به دیگر عزیزانتان ارسال فرمایید👇👇
https://eitaa.com/joinchat/3609395934C039c3d33ac
•┈•••✾🍃🌺🍃✾•••┈•
💢در تهران که با لباس سبز سپاه جلوی دوربین نشست تازه ام آی سیکس فهمید آن افسر رده بالای موساد ، یک فرمانده ایرانی بوده است...
او ۲۰ سال افسر زبده موساد بود جزو تاجران باهوش الماس درجهان و فرمانده طرح کودتای اسرائیلی در ایران بود
زمانی که بایدن معاون رئیس جمهور امریکا بود با بایدن و کلینتون و برخی مقامات بلند پایه فرانسه و اسرائیل و بریتانیا برای براندازی در ایران طرحی به اسم دولت در تبعید را پایهریزی کرد.
تجارت این افسر تا جایی پیش رفت که تمام جواهرات و الماس ملکه انگلیس را نیز تهیه میکرد؛ گفته میشود در طرح براندازی دولت در تبعید قصد داشتند موسوی و کروبی را از کشور فراری دهند
کمتر از یک هفته به موعد کودتا ...این افسر از تیم اطلاعات امنیت اسرائیل خارج میشود و طی عملیات فوق هوشمندانه و مخفی به ایران بازمیگردد.
سردار مدحی طی ۲۰ سال نفوذ به دستگاه امنیت اسرائیل و غربی با پوشش اخراجی سپاه توانست ضربه مهلکی به ساختار امنیت غرب بزند/ شهید سردار مدحی در اثر جراحات ناشی از جنگ تحمیلی به شهادت رسید
#شهید_سردار_مدحی__
🕊#سفره_های_آسمانی 🕊
•┈•••✾🌺🌿﷽🌿🌺✾•••┈•
با ما همراه باشید و مطالب مهم این کانال را به دیگر عزیزانتان ارسال فرمایید👇👇
https://eitaa.com/joinchat/3609395934C039c3d33ac
•┈•••✾🍃🌺🍃✾•••┈•
6.79M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🕊#سفره_های_آسمانی 🕊
•┈•••✾🌺🌿﷽🌿🌺✾•••┈•
با ما همراه باشید و مطالب مهم این کانال را به دیگر عزیزانتان ارسال فرمایید👇👇
https://eitaa.com/joinchat/3609395934C039c3d33ac
•┈•••✾🍃🌺🍃✾•••┈•
#نهج_البلاغه_
💠و آنکس که از مصیبتى که به او رسیده شکایت کند از پروردگارش شکایت کرده است
📘حکمت_۲۲۸
🕊#سفره_های_آسمانی 🕊
•┈•••✾🌺🌿﷽🌿🌺✾•••┈•
با ما همراه باشید و مطالب مهم این کانال را به دیگر عزیزانتان ارسال فرمایید👇👇
https://eitaa.com/joinchat/3609395934C039c3d33ac
•┈•••✾🍃🌺🍃✾•••┈•
سکانس اول: ظریف سکاندار تعیین کابینه پیشنهادی میشود
سکانس دوم: ظریف تحت عنوان معاون راهبردی پست دائمی میگیرد
سکانس سوم: دقیقا چند روز قبل از رای اعتماد مجلس به کابینه ظریف قهر میکند!!(چون به خیال خام خودش فک میکرد حضرت آقا مخالفت میکنه خواست بگه دیدین گفتم نمیذارن کار کنیم )
سکانس اصلی: پزشکیان با صحنهسازی جلوه میدهد تک تک وزرا مورد تایید رهبری و نه ظریف هستند
سکانس تاسفبار: برخی نمایندگان سادهلوح بازی خورده و با کنار گذاشتن ملاکهای قطعی رهبری، حتی به منحرفترین وزرای پیشنهادی رای میدهند.
سکانس پایانی: بلافاصله پس از رای اعتماد کامل مجلس به دولت، ظریف یهویی آشتی میکند و به معاونتش باز میگردد!!!
سکانس تیر خلاص: ظریف در نخستین اظهارات جدیدش اظهار داشت ۷۰ درصد کابینه را ما چیدیم!
🔴و هرگاه کسی عقل و فرمان ولی امر را کنار گذارد، تباه شد
✍دکتر محمد علی صدر
🕊#سفره_های_آسمانی 🕊
•┈•••✾🌺🌿﷽🌿🌺✾•••┈•
با ما همراه باشید و مطالب مهم این کانال را به دیگر عزیزانتان ارسال فرمایید👇👇
https://eitaa.com/joinchat/3609395934C039c3d33ac
•┈•••✾🍃🌺🍃✾•••┈•
🔴هفت درجهنم مخصوص چه کسانی است؟
🔥جهنم هفت در دارد و هر یک از این هفت در، به یک طبقه باز می شود .
🌸از علی (علیه السلام) روایت شده که فرمودند :
« آیا می دانید که درهای جهنم چگونه است؟
✳️راوی می گوید ،گفتیم : مثل درهای دنیا؟
🌹حضرت فرمودند: نه ،
سپس دستهایشان را روی هم گذاشتند و فرمودند : درهای جهنم اینگونه است ٬ یعنی طبقه طبقه است و هر طبقه ای یک در دارد.
🌻در روایت دیگری از حضرت علی (علیه السلام) نام طبقات و درهای جهنم چنین ذکر شده :
۱- هاویه ۲- سعیر ۳- جحیم ۴- سقر ۵- حُطَمه ۶- لَظی ۷- جهنم
⚡️« اولین طبقه جهنم ٬ هاویه است و آخرین و پایین ترین طبقه آن جهنم است.»
🔷در بعضی روایات هم ترتیب برعکس ذکر شده.
♦️در روایتی هم آمده :
🔥در اول ویژه مسلمانان گنهکار است.
🔥در دوم مخصوص یهود.
🔥در سوم مخصوص نصارا.
🔥در چهارم مخصوص ستاره پرستان.
🔥در پنجم مخصوص مجوس.
🔥در ششم ویژه مشرکان.
🔥در هفتم مخصوص منافقان.
📘۱) بحار الانوار - ج۸ - مبحث نار .
📘۲) بحار الانوار - ج۸ - مبحث نار.
📘3) قارعه / ۱۱ - ۸
🕊#سفره_های_آسمانی 🕊
•┈•••✾🌺🌿﷽🌿🌺✾•••┈•
با ما همراه باشید و مطالب مهم این کانال را به دیگر عزیزانتان ارسال فرمایید👇👇
https://eitaa.com/joinchat/3609395934C039c3d33ac
•┈•••✾🍃🌺🍃✾•••┈•
10.42M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
چقدر بعضی ها خوش توفیقن💔
🕊#سفره_های_آسمانی 🕊
•┈•••✾🌺🌿﷽🌿🌺✾•••┈•
با ما همراه باشید و مطالب مهم این کانال را به دیگر عزیزانتان ارسال فرمایید👇👇
https://eitaa.com/joinchat/3609395934C039c3d33ac
•┈•••✾🍃🌺🍃✾•••┈•
رمان
ازسیمخاردارنفستعبورکن
قسمت 35
آخرین کلاسم که تمام شد به طرف جایی که قرار گذاشته بودیم، رفتم.
کلاس آخرم با آرش نبود. برای همین ندیدمش، فقط بعداز دست به سرکردن سارا و سوگند به طرف بوستان رفتم.
وارد که شدم نگاهی به آب نما انداختم روشن نبود، اطراف آب نما را گلهای زیبا و رنگارنگ کاشته بودند.
کمی دورتر از آب نما تعدادی درخت بید مجنون بود که زیرش چند نیمکت گذاشته بودند.
به طرف نیمکت ها رفتم، آرش نشسته بود روی یکی از آنها، با دیدنم از جایش بلند شد ومنتظر ایستادتا نزدیک شوم.
نگاه گذرایی به تیپش انداختم، پالتویی که پوشیده بودبا آن عینک دودی که به چشمش زده بود، مرا یاد هنرپیشه های فیلم های خارجی انداخت. آنقدر جذاب شده بود که ناخداگاه لبخند بر لبم نشست. ولی وقتی یاد تصمیمم افتادم، لبخندم جمع شد و حتی یک لحظه بغض به سراغم آمد. برای یک لحظه نگاهی به آسمان انداختم. "خدایا خیلی حیف که سهم من نیست، کاش حداقل سنگت کوچکتر بود، تا از رویش رد میشدم." بعد از این که این فکراز فکرم گذشت چندتا استغفرالله گفتم و سرم را پایین انداختم.
با لبخند سلام کرد، زیر لبی جواب دادم و با فاصله روی نیمکت نشستیم.
بی معطلی گفت:
–کاش کافی شاپی، رستورانی، می رفتیم که...
نذاشتم حرفش را تمام کند و گفتم:
–همین جا خوبه، فقط زودتر حرفتون رو بزنید من عجله دارم.
ــ حرف من یه جملس اونم این که اگه اجازه بدید با خانواده خدمت برسیم.
از این که اینقدر فوری رفته بود سر اصل مطلب خجالت کشیدم و سکوت کردم.
انگار خودش هم متوجه شد و گفت:
–ببخشید که حرف آخر رو اول زدم، آخه شما اینقدر آدم رو هل می کنید، باز ترسیدم حرفم نصفه بمونه.
به رو به روم خیره شدم و گفتم:
–ببخشید میشه بپرسم معیارتون واسه ازدواج چیه؟
احساس کردم ازسوالم غافلگیر شده، چون مِنو مِنی کردو گفت:
–خب، دختر خوبی باشه و من ازش خوشم بیاد و بهش علاقه داشته باشم. جمله ی آخرش رو آروم تر گفت و شمرده تر.
نگاهش کردم.
–خب اگه اون وسط اعتقادادتون و خانواده هاتون به هم نخورن چی؟
اخم ریزی کرد.
– خب هر کس اعتقاد خودش رو داره و راه خودش رو میره.
باز هم سکوت کردم، نگاه سنگینش را احساس می کردم.
سکوت را شکست.
– نمی خواهید چیزی بگید؟
سرم را بلند کردم و نگاهم به نگاهش افتاد. احساس کردم قلبم آنقدر محکم می زند که اوهم صدایش را می شنود، نگاهش آنقدر گرم و عاشقانه و مهربان بود که برای باز کردن گره ی نگاهمان تلاش زیادی کردم. چقدر بعضی کارهای ساده سخت است و این سختی را فقط وقتی می فهمی که خودت در آن موقعیت قرار گرفته باشی.
نفس عمیقی کشیدم.
–راستش... مکث کوتاهی کردم و ادامه دادم:
معیارامون با هم خیلی فرق می کنه...با توجه به معیارها پس هدف هامونم با هم یکی نیست.
حرفی نزد، نگاه گذرایی به چشم هایش انداختم، حالتش چقدر تغییر کرده بود. احساس کردم استرس گرفت.
سرم را پایین انداختم و گفتم:
–ببخشید اگه اجازه بدید یه سوالی ازتون بپرسم.
ــ حتما، بفرمایید.
ــ خب با این چیزایی که شما در مورد معیارهاتون گفتید یه علامت سوال بزرگ توی ذهن من به وجود امد.
اونم این که...
–که چی بشه؟
با تعجب نگاهم کرد.
–یعنی چی؟
فرض کنیم شما با دختر دلخواهتون ازدواج کردیدچند سالم گذشت آخرش چی؟
پوزخندی زدو گفت:
–هیچی دیگه زندگی می کنیم مثل همه ی مردم.
مایوسانه نگاهش کردم و گفتم:
–همین؟زندگی می کنیم مثل همه؟
ــ خب آره. البته اینم اضافه کنم اون موقع لذت بیشتری نسبت به الان از زندگی می برم.
سرم را به علامت تایید تکان دادم و گفتم:
–خب اگه چند ماه بعد از ازدواجتون همسرتون مریضی گرفت، یکی یا چند تا ازاعضای بدنش از کار افتاد چی؟ یا مثلا صورتش بر اثر یک حادثه صدمه دیدو از حالت نرمال خارج شد چی؟
چشمهایش گرد شد.
–اینقدر بد بین نباشید.
ــ نیستم. ولی باید به همه ی اینا فکر کرد.
🍁بهقلملیلافتحیپور🍁
🕊#سفره_های_آسمانی 🕊
•┈•••✾🌺🌿﷽🌿🌺✾•••┈•
با ما همراه باشید و مطالب مهم این کانال را به دیگر عزیزانتان ارسال فرمایید👇👇
https://eitaa.com/joinchat/3609395934C039c3d33ac
•┈•••✾🍃🌺🍃✾•••┈•
رمان
ازسیمخاردارنفستعبورکن
قسمت 36
سرش را پایین انداخت و قیافهی متفکری به خودش گرفت.
سکوت بینمان طولانی شد.
میخواستم جوابم را بدهد برای همین حرفی نزدم و خودم را منتظر نشان دادم.
آهی کشید و گفت:
– میشه منم همین سوال رو از شما بپرسم؟
لبخندی زدم و گفتم:
–باشه منم جواب می دم اما اول شما بگید.
ــ خب فکر می کنم بستگی به علاقه داره اگر آدم همسرش رو از صمیم قلب دوست داشته باشه مشکلاتش رو هم باید قبول کنه.
دوباره سکوت شد، خودش سکوت را شکست و پرسید:
– شما چی؟
ــ من فکر می کنم اگه علاقه برای ظاهر زیبا باشه، دیر یا زود از بین میره، حتی اگر اتفاق بدی هم نیوفته بازم ماندگار نیست. البته نمی خوام انکار کنم که ظاهر هیچ اهمیتی نداره، ولی جز الویتهای من نیست.
من بیشتر افکار آدمها برام مهمه. یعنی سعی می کنم که این طور باشه، باید این طور باشه چون کار درست اینه.
سرش را با ناامیدی بلند کرد و گفت:
– شما با افکار من آشنایی دارید؟
برایم سخت بود حرفهایی که درفکرم بود را به زبان بیاورم ولی چاره ایی نداشتم. باید منظورم را متوجه می شد. آب دهانم را قورت دادم و سرم را پایین انداختم و گفتم:
–خب تا حدودی از رفتار و طرز حرف زدن آدم ها میشه پی به افکارشون برد.
قبل از این که شما از طریق اون جزوه من رو بشناسید، من می شناختمتون و بارها رفتارتون رو با بچه های کلاس دیده بودم.
حتی ترم های پیش.
راحت و ریلکس بودن شما با همکلاسی های دخترشاید برای شما عادی باشه، ولی برای من...
من بارها دیدم که شما حتی شوخی دستی هم می کنید با دخترها...
ببخشید من اصلا نمی خوام از شما ایراد بگیرم. شماواقعا پسر مودب و خوبی هستید.
اگر اینارو هم گفتم فقط برای روشن شدن منظورم بود و این که اگر می گم افکارمون بهم نمی خوره یعنی چی.
نگاهش را به روبرو دوخته بود و غمگین به نظر می رسید.
سرش را به طرفم چرخاند و عمیق نگاهم کرد. تنها کاری که درآن لحظه سعی کردم انجام دهم هدایت چشم هایم به روی دست هایم بود.
نفسش را بیرون داد و گفت:
–خب شمام با یه نامحرم تواون خونه تنهایید و این اصلا درست...
نگذاشتم حرفش را تمام کند گفتم:
– اولا: من اونجا کار می کنم خیلی از خانم های کارمند هستند که با یه آقا تو اتاق تنها کار می کنند دلیل نمیشه، هر چیزی به خود آدم و رفتارش بستگی داره.
دوما: ما تنها نیستم و یه بچه تو اون خونه هست و من اکثرا تو اتاق بچه هستم و هر وقتم بیرون میام ایشون تو اتاقشون هستند. قبلا که اصلا همدیگه رو نمی دیدیم. در ضمن الان من و شما هم نامحرمیم. با رعایت حد و حدود چه اشکالی داره. من درمورد چیزهایی حرف زدم که با چشم خودم دیدم ولی شما...
این بار او حرفم را قطع کردو گفت:
– من منظور بدی نداشتم اینو مطرح کردم که بگم من اگه با کسی شوخی کردم بی منظور بوده و فقط یه دوستی ساده بوده.
از این حرفش عصبانی شدم. انگار حسودیام هم شده بود با پوزخندی گفتم:
–این نوع دوستیها برای من معنی نداره. در ضمن این موضوعی که گفتم یه مثال بود، مسائل دیگه هم هست. وقتی یه نفر فکرش اینجوریه این رو بسط میده تو کل مسائل زندگیش، شما اینجوری زندگی کردیدو بزرگ شدید. شاید افکار و حرفهای من براتون غیر طبیعی باشه، من بهتون حق میدم. من حرف شما رو هم قبول دارم در مورد کار کردن تو خونهی آقای معصومی. خب اگه این کار رو نمیکردم بهتر بود. اون روزا شرایط سختی بود، من مجبور شدم. خانوادم هم با کارم مخالف بودند و هیچ کس تاییدم نکرد. وقتی من خودم اشتباهم رو قبول دارم پس دیگه بحثی توش نیست. اما شما...
خیلی جدی گفت:
–لطفا اینقدر سختش نکنید، من...من... بهتون علاقه دارم و این اصل زندگیه نه چیزایی که گفتید.
از اعتراف ناگهانیاش جا خوردم و دست وپایم را گم کردم. از طرفی هم تعجب کردم چطور پسر مغروری مثل آرش زود طاقتش تمام شد و اعتراف کرد. احساس خوشایندی بود، ولی زود پسش زدم و همانطور که بلند می شدم گفتم:
– متاسفانه ما باهم خیلی فرق داریم، آقا آرش. شما حتی قبول نمی کنید که کارتون درست نبوده و توجیه می کنید.
بهتره همینجا تمومش کنیم. خداحافظ.
راه افتادم، با گوشه ی چشمم دیدم که همانجا نشسته و عصبانی نگاهم می کند.
به طرف ایستگاه مترو پا تند کردم.
صدای پایش را شنیدم که می دوید به سمتم.
نزدیکم شد و پرسید:
–یعنی شما با این که میدونستید کارتون اشتباهه، انجامش دادید؟
با غضب نگاهش کردم و گفتم:
– من مجبور بودم، داستان تصادف رو که براتون تعریف کردم. اصلا این موضوع ها با هم زمین تا آسمون فرق دارند. ربطی به هم ندارند.
🍁بهقلملیلافتحیپور🍁
🕊#سفره_های_آسمانی 🕊
•┈•••✾🌺🌿﷽🌿🌺✾•••┈•
با ما همراه باشید و مطالب مهم این کانال را به دیگر عزیزانتان ارسال فرمایید👇👇
https://eitaa.com/joinchat/3609395934C039c3d33ac
•┈•••✾🍃🌺🍃✾•••┈•
سید علی قاضی به علامه طباطبایی:
دنیا میخوای نماز شب بخون
آخرت میخوای نماز شب بخون
نماز شب شمارا به یک مقام عالی میرساند
ولو اهل دنیایی دنیا میخوای نماز شب بخوان.
نماز_شب
🕊#سفره_های_آسمانی 🕊
•┈•••✾🌺🌿﷽🌿🌺✾•••┈•
با ما همراه باشید و مطالب مهم این کانال را به دیگر عزیزانتان ارسال فرمایید👇👇
https://eitaa.com/joinchat/3609395934C039c3d33ac
•┈•••✾🍃🌺🍃✾•••┈•
گذشتہ هایت راببخش
زیرا آنان همچون ڪفشهاے ڪودڪیت
نہ تنهابرایت ڪوچڪند!
بلڪہ تورا
ازبرداشتن " گام هاے بزرگ "
بازمیدارند!!!
#شبتون_بخیر__
🕊#سفره_های_آسمانی 🕊
•┈•••✾🌺🌿﷽🌿🌺✾•••┈•
با ما همراه باشید و مطالب مهم این کانال را به دیگر عزیزانتان ارسال فرمایید👇👇
https://eitaa.com/joinchat/3609395934C039c3d33ac
•┈•••✾🍃🌺🍃✾•••┈•