🌷 عاقبـت بی حرمتی به والدین 🌷
🍃📚با روایتِ استاد دکترمسعود عالی:
🍃💚مرحوم آقا جمال گلپایگانی، از مراجع صاحب رساله بود و رفیق آقای بروجردی بودند؛ الان نوه هاش در تهران زندگی می کنند؛
🍃💐زمانی که یک جوان را برای دفن به تخت فولاد آوردند؛ از ایشان خواستند که به آن جوان تلقین کند؛
🍃💚آقای گلپایگانی چشمانش باز بود مےگفتند: می دیدم برزخ جوان را،
🍃💐به جوان گفتم: بشنو! بفهم! این چیزهایی را که به تو می گویم؛
🍂🌼آن جوان در عالم برزخ گفت: نمی فهمم چی می گویی!
🍃💐بعد دیدم یک شیطانک هایی در اطرافش می رقصند و می خندند، خوشحال هستند که این دم آخر می خواهند او را تو قبر بگذارند و زبانش بسته بست؛
🍃🥀خیلی ناراحت شدم.به هیچ کس چیزی نگفتم ؛
🍃🥀بعد به یک کناری آمدم دیدم، خانمی دارد گریه می کند، فهمیدم که مادرش هست و کنار آن خانم یک آقایی است که او هم گریه می کرد؛
🍃💚 ازآنها سواال کردم؛ گفتند: آنهاپدر و مادراین جوان هستند.
🍃🌲پدرش را کنار کشیدم و قضیه را برایش تعریف کردم،
🍃🌼گفتم: پسرتون توی زندگی خود گیر و مشکلی داشته با شما؟
🍃🌲پدرِ آنجوانِ متوفی گفت: پسر ما! خیلی خوب بود. اهل نماز بود و متدین اهل محراب و منبر و مطالعه بود، ولی چون خیلی از چیزها را یاد گرفته بود مغروربود.
🍃🌼لذا زمانی که میخواستم در مورد مسائل دینی اظهارنظر کنم به من می گفت: تو حرف نزن! چون سواد نداری!
🍃🥀من با گفتن این حرف ها دو سه مرتبه دلم شکست.
🍃🥀 از اینکه توی جمع به من که پدرش بودم می گفت: توحرف نزن چون سواد نداری ومن ازش خیلی به دلم ماند.
🍃💚آقای گلپایگانی گفت: الان وقت این حرف ها نیست ازش راضی باشید و به زبان خود نیز جاری کنید ازش راضی هستید.
🍃🥀 زمانی که پدر جوان راضی شد، جوان را داخل قبر نهادند و روی آن را می پوشاندند.
🍃💚آقای گلپایگانی گفتند: صبر کنید و خودشون وارد قبر شدند و تلقین آخر رو کردند؛
🍃💐باز برزخ جوان را دید که یک لبخند زد و جوان گفت : می فهمم و آن شیطانک ها دیگر دورش نبودند،
🍃🌼زمانی که روی قبر را پوشاندند، دیدم امیر المومنین تشریف آودرند و فرمودند: از این به بعدش با من،
🍃💚آقای گلپایگانی گفتند: این صحنه هایی بود که من با چشم خود دیدم؛ جوان متدین اخر عمر ولی گیر داشت.
🌿🇮🇷💚🤍❤️🇮🇷🌿
🍃🌸برادران و خواهران بزرگوار اگر پدر و مادر تان در قید حیات اند قدر بدونید و آنهایی که از دنیا رفتند؛ اگر کسی پیرمرده و پدر و مادرش خیلی سال قبل از دنیا رفته؛ پدرومادر تا ابد پدرو مادر هستند؛ فرقی نمی کند؛
🍃🌸بزرگان گفته اند: «اگر در زندگی کارتان گیر کرده و مشکلی برایتان پیش امده و خبر ندارید که از کجا دارید می خورید!!
🍂🌼 اگر کسی مبتلای به گناهی هست؛ بعضی ها عادت به گناهی دارند و نمی توانند آن گناه رو کناربگذارند؛
🍃💐☀️🌠 به مدت چهل عصر پنجشنبه که همان (شب جمعه) برسر قبر اولیای خدا و یا پدرو مادر؛ عالم و امام زاده ای هست، چهل شب بروند سر قبر او و فاتحه ای نثارشان بکنند و دعا و سوره ی یاسین بخوانند، تا از اون طرف برایشان دعا بکنند و گره باز شود،
🍂🌼کسانی بوده اند که در زندگی شان گره کوری بوده که باز شده مخصوصا" بدعای پدر و مادر؛که در روایت آمده که حتما" دعا بکنید تا آنها آمین بگویند.
🌿🇮🇷💚🤍❤️🇮🇷🌿
🍃🌷🕊برای شادیِ روح همه رفتگان باذکرِ صلوات؛ حمد و سوره ای هدیه کنیم.
🌿🇮🇷💚🤍❤️🇮🇷🌿
🕊#سفره_های_آسمانی 🕊
•┈•••✾🌺🌿﷽🌿🌺✾•••┈•
با ما همراه باشید و مطالب مهم این کانال را به دیگر عزیزانتان ارسال فرمایید👇👇
https://eitaa.com/joinchat/3609395934C039c3d33ac
•┈•••✾🍃🌺🍃✾•••┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥ذکری که انسان رو بهشتی میکنه
🎙آیت الله #بهجت_ رحمة الله علیه
🕊#سفره_های_آسمانی 🕊
•┈•••✾🌺🌿﷽🌿🌺✾•••┈•
با ما همراه باشید و مطالب مهم این کانال را به دیگر عزیزانتان ارسال فرمایید👇👇
https://eitaa.com/joinchat/3609395934C039c3d33ac
•┈•••✾🍃🌺🍃✾•••┈•
🖤پنجشنبه به ياد معراجیها🖤😔
🥀چشم برهم نهادیم
گردش دوران گذشت
بر یکی سخت و
بر دیگری آسان گذشت🥀
🥀روزگاری خواهد آمد
با خودت نجوا کنی
یاد باد آن روزگارانی
که با یاران گذشت ....😔🥀
🥀پنج شنبه ها هدیه
عزیزان آسمونی رو فراموش
نکنیم، با ذکر فاتحه و صلوات🥀
🕊#سفره_های_آسمانی 🕊
•┈•••✾🌺🌿﷽🌿🌺✾•••┈•
با ما همراه باشید و مطالب مهم این کانال را به دیگر عزیزانتان ارسال فرمایید👇👇
https://eitaa.com/joinchat/3609395934C039c3d33ac
•┈•••✾🍃🌺🍃✾•••┈•
23.87M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
برسد به گوش جهانیان
دو جهان به نام محمد است
#نماهنگ_📺
#میلاد_پیامبر_اکرم_(ص)🌺
#صابر_خراسانی_🎙
🕊#سفره_های_آسمانی 🕊
•┈•••✾🌺🌿﷽🌿🌺✾•••┈•
با ما همراه باشید و مطالب مهم این کانال را به دیگر عزیزانتان ارسال فرمایید👇👇
https://eitaa.com/joinchat/3609395934C039c3d33ac
•┈•••✾🍃🌺🍃✾•••┈•
🌹 پنجشنبه دلتنگی های مادرانه..
#زندگیاش_ را داد.
تا ما #آزادی_ داشته باشیم!
🌹چقدر مدیون مادران شهدا هستیم..
#بر_دامن_مادر_شهیدان_صلوات_
🕊#سفره_های_آسمانی 🕊
•┈•••✾🌺🌿﷽🌿🌺✾•••┈•
با ما همراه باشید و مطالب مهم این کانال را به دیگر عزیزانتان ارسال فرمایید👇👇
https://eitaa.com/joinchat/3609395934C039c3d33ac
•┈•••✾🍃🌺🍃✾•••┈•
#پنجشنبههاویادشهدا_
🍂ما گریهای از جنس بهاران داریم
ما گریه از این دست، فراوان داریم...
🍂ما هرچه سرافرازی و سرسبزی را
از برکت خون این شهیدان داریم...
🍃 پنجشنبه و یاد شهدا با ذکر صلوات🍃
🕊#سفره_های_آسمانی 🕊
•┈•••✾🌺🌿﷽🌿🌺✾•••┈•
با ما همراه باشید و مطالب مهم این کانال را به دیگر عزیزانتان ارسال فرمایید👇👇
https://eitaa.com/joinchat/3609395934C039c3d33ac
•┈•••✾🍃🌺🍃✾•••┈•
#پنجشنبههاویادشهدا_
🌱عشق را بـا خـون خـود کردی تـو معنـا ای شهیـد!
خـویـش را بـردی بـه اوج عـرش اعـلا ، ای شهید!
🌱زنـدگی تسلیمِ تـو شد ، مــرگ خــالی از عــدم
زنـده تــر از تـو نمی بینـم بـه دنیــــا ای شهیـــــد!
🍃 پنجشنبه و یادشهدا با ذکر صلوات..
🕊#سفره_های_آسمانی 🕊
•┈•••✾🌺🌿﷽🌿🌺✾•••┈•
با ما همراه باشید و مطالب مهم این کانال را به دیگر عزیزانتان ارسال فرمایید👇👇
https://eitaa.com/joinchat/3609395934C039c3d33ac
•┈•••✾🍃🌺🍃✾•••┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چقدر با دید باز در زمان جنگ و چه تعبیر قشنگی
🕊#سفره_های_آسمانی 🕊
•┈•••✾🌺🌿﷽🌿🌺✾•••┈•
با ما همراه باشید و مطالب مهم این کانال را به دیگر عزیزانتان ارسال فرمایید👇👇
https://eitaa.com/joinchat/3609395934C039c3d33ac
•┈•••✾🍃🌺🍃✾•••┈•
Salavat.Emam.Reza.1(WebAhang).mp3
710.1K
#وقت_سلام_
ساعت ۸ به رسم عاشقی
عرض ادب می کنیم خدمت شاه خراسان
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى عَلِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضَا الْمُرْتَضَى الْإِمَامِ التَّقِیِّ النَّقِیِ وَ حُجَّتِکَ عَلَى مَنْ فَوْقَ الْأَرْضِ وَ مَنْ تَحْتَ الثَّرَى الصِّدِّیقِ الشَّهِیدِ صَلاَةً کَثِیرَةً تَامَّةً زَاکِیَةً مُتَوَاصِلَةً مُتَوَاتِرَةً مُتَرَادِفَةً کَأَفْضَلِ مَا صَلَّیْتَ عَلَى أَحَدٍ مِنْ أَوْلِیَائِکَ.
به تو از دور سلام .....
اللّٰهمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّكَ ٱلْفَرَجَ
🕊#سفره_های_آسمانی 🕊
•┈•••✾🌺🌿﷽🌿🌺✾•••┈•
با ما همراه باشید و مطالب مهم این کانال را به دیگر عزیزانتان ارسال فرمایید👇👇
https://eitaa.com/joinchat/3609395934C039c3d33ac
•┈•••✾🍃🌺🍃✾•••┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💞عشاق الرضا علیه السلام
همه با هم زمزمه می کنیم صلوات خاصه امام رضا علیه السلام را...
اَللّٰهُمَّ صَلِّ عَلیٰ عَلِیِّ بْنِ مُوسَی الرِّضَا الْمُرتَضَی ، اَلْاِمامِ التَّقِیِّ النَّقِیِّ ، وَ حُجَّتِکَ عَلیٰ مَنْ فَوْقَ الْاَرضِ وَ مَنْ تَحتَ الثَّریٰ ، اَلصِّدّیٖق الشَّهیدِ ، صَلوٰةً کَثیٖرَةً تٰآمَّةً ، زٰاکِیَةً مُتَوٰاصِلَةً ، مُتَوٰاتِرَةً مُتَرٰادِفَةً ، کَأَفْضَلِ مٰا صَلَّیْتَ عَلیٰ اَحَدٍ مِنْ اَوْلِیٰائِکَ.
زیارت#امام_رضا علیه السلام به زودی روزیتون باشه ان شاءالله...
🕊#سفره_های_آسمانی 🕊
•┈•••✾🌺🌿﷽🌿🌺✾•••┈•
با ما همراه باشید و مطالب مهم این کانال را به دیگر عزیزانتان ارسال فرمایید👇👇
https://eitaa.com/joinchat/3609395934C039c3d33ac
•┈•••✾🍃🌺🍃✾•••┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ای احمدیان به نام احمدصلوات
هردم به هزارساعت از دم صلوات
از نور محمدی دلم مسرورست
پیوسته بگو تو برمحمد صلوات
پیشاپیش ولادت باسعادت
حضرت محمد(ص)
و امام جعفر صادق (ع)
بر شما عزیزان مبارک
🕊#سفره_های_آسمانی 🕊
•┈•••✾🌺🌿﷽🌿🌺✾•••┈•
با ما همراه باشید و مطالب مهم این کانال را به دیگر عزیزانتان ارسال فرمایید👇👇
https://eitaa.com/joinchat/3609395934C039c3d33ac
•┈•••✾🍃🌺🍃✾•••┈•
22.73M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
♻️ حال خوب این فرد قیمت ندارد.
🕊#سفره_های_آسمانی 🕊
•┈•••✾🌺🌿﷽🌿🌺✾•••┈•
با ما همراه باشید و مطالب مهم این کانال را به دیگر عزیزانتان ارسال فرمایید👇👇
https://eitaa.com/joinchat/3609395934C039c3d33ac
•┈•••✾🍃🌺🍃✾•••┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 کلیپ #دکتر_عباسی_
"ذلت یا مقاومت"
#تعامل_طلبان_
🕊#سفره_های_آسمانی 🕊
•┈•••✾🌺🌿﷽🌿🌺✾•••┈•
با ما همراه باشید و مطالب مهم این کانال را به دیگر عزیزانتان ارسال فرمایید👇👇
https://eitaa.com/joinchat/3609395934C039c3d33ac
•┈•••✾🍃🌺🍃✾•••┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پنج شنبه است یادی کنیم از
شهدا
پدرها و مادرها
وابستگان
بی وارثان
بدوارثان
با ذکر فاتحه و صلوات
🕊#سفره_های_آسمانی 🕊
•┈•••✾🌺🌿﷽🌿🌺✾•••┈•
با ما همراه باشید و مطالب مهم این کانال را به دیگر عزیزانتان ارسال فرمایید👇👇
https://eitaa.com/joinchat/3609395934C039c3d33ac
•┈•••✾🍃🌺🍃✾•••┈•
19.93M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
دوستانی که در گروه ها ی فضای مجازی عضو هستند قربة الي الله اين كليپ را نشر دهند تا بر همه اتمام حجت شود. فردای قیامت همین نشر این کلیپ مارا در پیشگاه خداوند شفاعت میکند
🕊#سفره_های_آسمانی 🕊
•┈•••✾🌺🌿﷽🌿🌺✾•••┈•
با ما همراه باشید و مطالب مهم این کانال را به دیگر عزیزانتان ارسال فرمایید👇👇
https://eitaa.com/joinchat/3609395934C039c3d33ac
•┈•••✾🍃🌺🍃✾•••┈•
🔅جانشین فرمانده قرارگاه ثارالله: موضوع «پیجر» فرع است، اصل ضربه «نفوذ» است/هماکنون اطلاعات سپاه در حال تحقیق از آقای مهدیزاده است
سردار حسین نجات، جانشین اسبق اطلاعات سپاه در گفتگو با خبرنگار ایسکانیوز:
▫️متاسفانه رژیم صهیونیستی و رسانههای وابسته بعد از عملیات کثیف روز گذشته، موضوع «پیجرها» را برجسته کردهاند تا اصل موضوع که «نفوذ» است کمرنگ شود. آنها نمیخواهند رابطین ارزشمندی را که بهاستخدام در آوردهاند، در تیررس قرار دهند تا در خباثتهای بعدی استفاده کنند
▫️اما هوشیاری مسئولین امنیتی حزبالله باعث شد روز گذشته در دام حاشیهسازی «پیجر» نیفتند و ردپای نفوذ در این عملیات کثیف را بزنند که در یک مورد موفق شدند بهیک سرنخ برسند
▫️سرنخ رابطی هست که متاسفانه مسئولین دولت چهاردهم بدون تحقیق کامل برای تامین جایگزین موبایل به حزبالله معرفی کردند. آقای کامبیز مهدیزاده، داماد رئیسجمهور اسبق بههمراه مدیر ایرانسل مامور این مسئله میشود و ایشان «پیجرها» را برای حزبالله تامین میکند
▫️اینکه چرا آقای مهدیزاده اصرار داشته بر خلاف رویهها، پیجرها را نه از مسیر امن ایران-عراق-سوریه-لبنان بهدست حزبالله برساند و آنها را از راه دریایی در یک بندر بهحزبالله تحویل داده، گیر مسئله است. چون میدانیم راه دریایی بسیار نا امن و زیر سیطره رژیم صهیونیستی و آمریکاست. گویا در همین مسیر هم بوده پیجرهایی که در هر کدام ۲۰گرم ماده انفجاری جاساز شده بود، جایگزین محمولهها میشود
▫️من نمیدانم این جایگزینی با اطلاع مهدیزاده بوده یا ایشان هم اغفال شده. اما اگر بوده که بیشک معنایش یک ضعف جدی امنیتی در مسئله نفوذ است
▫️احتمالا گزارش اطلاعات سپاه که درحال تحقیق از کامبیز مهدیزاده است، تا چندی دیگر منتشر و قضیه شفافسازی شود. اما فارغ از نتیجه روشن است که ضریب هوشیاریمان نسبت به مسئله «نفوذ» باید بسیار بیشتر شود
🕊#سفره_های_آسمانی 🕊
•┈•••✾🌺🌿﷽🌿🌺✾•••┈•
با ما همراه باشید و مطالب مهم این کانال را به دیگر عزیزانتان ارسال فرمایید👇👇
https://eitaa.com/joinchat/3609395934C039c3d33ac
•┈•••✾🍃🌺🍃✾•••┈•
💎جملاتی برگزیده و زیبا از نهج البلاغه
⬅️ مردم را با لقب صد ا نکنید.
⬅️ روزانه از خدا معذرت خواهی کنید.
⬅️ خدا را همیشه ناظر خود ببینید.
⬅️ لذت گناه را فانی و رنج آن را طولانی بدانید.
⬅️ بدون تحقیق قضاوت نکنید.
⬅️ اجازه ندهید نزد شما از کسی غیبت شود.
⬅️ صدقه دهید چشم به جیب مردم ندوزید.
⬅️ شجاع باشید مرگ یکبار به سراغتان می آید.
⬅️ سعی کنید بعد از خود،نام نیک بجای بگذارید.
⬅️ دین را زیاد سخت نگیرید.
⬅️با علما و دانشمندان با عمل ارتباط برقرار کنید.
⬅️ انتقادپذیر باشید.
⬅️ مکار و حیله گر نباشید.
⬅️ حامی مستضعفان باشید.
⬅️ اگر میدانید کسی به شما وام نمیدهد،از او تقاضا نکنید.
⬅️ نیکوکار بمیرید.
⬅️ خود را نماینده خدا در امر دین بدانید.
⬅️فحّاش و بذله گو نباشید.
⬅️بیشتر از طاقت خود عبادت نکنید.
⬅️ رحم دل باشید.
⬅️ با قرآن آشنا شوید.
⬅️ تا میتوانید بدنبال حل گره مردم باشید.
⬅️ گریه نکردن از سختی دل است.
⬅️سختی دل از گناه زیاد است.
⬅️ گناه زیاد از آرزوهای زیاد است.
⬅️ آرزوی زیاد از فراموشی مرگ است.
⬅️ فراموشی مرگ از محبت به مال دنیاست.
⬅️ محبت به مال دنیا سرآغاز همه خطاهاست
🌐 #درثوابنشرمعارفالهیشریکشوید_
#اَللّٰهُمَّعَجِّلْلِوَلِیَکَالْفَرَجَ_
#لبیک_یا_امام_خامنه_ای_
🕊#سفره_های_آسمانی 🕊
•┈•••✾🌺🌿﷽🌿🌺✾•••┈•
با ما همراه باشید و مطالب مهم این کانال را به دیگر عزیزانتان ارسال فرمایید👇👇
https://eitaa.com/joinchat/3609395934C039c3d33ac
•┈•••✾🍃🌺🍃✾•••┈•
باسمه تعالی
باسلام خدمت دوستان عزیز
خطرانفجار گروهی از طریق سامانه های موبایل و پیجر ( سامانه های که از را دور بوسیله امواج رادیویی فرمان پذیرند)دو سال است توسط یکی از کارشناسان همکار به مسئولین ذیربط گفته می شد ولی چندان جدی گرفته نمی شد
این خطر بیخ گوش ما هم هست تقریبا همه گوشی های هوشمند که در دست من و شما هم هستند این قابلیت را برای دشمن فراهم می کنند
راه کار مقابله با این خبر بالقوه دو چیز است
۱( تولید و بکارگیری گوشی های هوشمند در داخل کشور با سیستم عامل خودی
۲)تجهیز شبکه های ارتباطی به سامانهٔ های امنیتی - مراقبتی که بهنگام صدور فرمان غیر مجوز از خود عکس العمل نشان بدهدو مانع رسیدن فرمان انفجار به گوشی کاربران بشود
تا رسيدن مسئولین ذیربط به این مهم مغفول مانده رعایت چند نکته ضروری است
۱) گوشی های هوشمند متصل به شبکه را بهیچوجه در اختیار فرزندان خود نگذارید
۲) گوشی را به هنگام حمل نزدیک قلب و ریه قرار ندهید و هنگام استفاده حدالامکان از اسپیکر و هندزفری بهره گیری نمایید
۳) هنگام شارژ ،گوشی را در جای بی خطر از لحاظ اشيا اطراف و با فاصله از جمع قرار دهید
۴) شبها بهنگام استراحت حتما گوشی را با فاصله مناسب از خود قرار دهید
مثلا اگر در اطاق خواب هستید گوشی رادر هال یا جای مناسب دیگری بگذارید
خطر بسیار جدی است لطفا بدون ایجاد اضطراب و استرس سایر دوستان و بستگان را مطلع و هوشیار نمائید
والسلام
خداوند شر دشمنان را بخودشون بگرداند
🕊#سفره_های_آسمانی 🕊
•┈•••✾🌺🌿﷽🌿🌺✾•••┈•
با ما همراه باشید و مطالب مهم این کانال را به دیگر عزیزانتان ارسال فرمایید👇👇
https://eitaa.com/joinchat/3609395934C039c3d33ac
•┈•••✾🍃🌺🍃✾•••┈•
رمان
از سیم خاردار نفست عبور کن
قسمت 91
هنوز کامل وارد کلاس نشده بودم که دیدمش، نشسته بود و دست زیر چانه اش زده بود و نگاهش به پنجرهی کلاس بود.
غرق افکارش بود. لبهایم کش امد.
دو سه نفر بیشتر در کلاس نبودند. ذوق زده رفتم و روی صندلی کناریاش نشستم. آنقدر در فکر بود که اصلا متوجه ی من نشد.
صورتش رنگ پریده به نظر می رسید. احساس کردم آن شادابی همیشگی را ندارد. نگران شدم. آرام سلام کردم.
برگشت طرفم با دیدنم کمی جا خورد و خودش را جمع و جور کرد و جواب داد.
نگرانتون بودم. خوبید؟
ــ ممنون، خدارو شکر.
به چشم هایش نگاه کردم و گفتم:
– از چی ناراحتید؟
ــ چیزی نیست.
ــ نگید چیزی نیست، قیافتون داد می زنه که چیزی هست ولی شما نمیگید. نکنه مادرتون مخالفت کردن؟
سکوت کرد.
سکوتش مرا به هول و ولا انداخت. با استرس گفتم:
–نگید که مخالفت کردن. فکر قلب منم باشید.
بازم سکوت کرد.
ــ تو رو خدا حرف بزنید.
نمیدانم درصورتم چه دید که او هم مضطرب شد و گفت:
– بهتون میگم ولی اینجا نمیشه، بعد از کلاس میگم.
نگاه دلخورم را روانه چشم هایش کردم و گفتم:
– چطور دلتون میاد، تا بعد از کلاس باید با نعشم صحبت کنید. من حالم بده. همین الان بگید. بعد در جا بلند شدم وگوشه چادرش را کشیدم و گفتم:
–خواهش می کنم الان بگید.
با خجالت نگاهی به چند نفری که در کلاس بودند انداخت و گفت:
–خواهش میکنم، آقا آرش خودتون رو کنترل کنید.
باشه شما برید بوستان منم میام.
بی حرف از کلاس بیرون زدم، به هیچ کس توجهی نداشتم، فقط می خواستم زودتر بیاد و بپرسم که چه شده.
با استرس داشتم کنار نیمکت قدم می زدم که امد. فوری فاصلمان را پر کردم و گفتم:
– لطفا بدون مقدمه زودتر بگید چی شده.
سرش را انداخت پایین و گفت:
–مادرم همه چیز رو گذاشته به عهدهی خودم. نظر ایشون منفیه، ولی گفت اگه من خودم بخوام اون حرفی نداره.
نفس عمیقی کشیدم و کمی خیالم راحت شد و گفتم:
–برای همین دو روزه نیومدید و خواستید تنها باشید. یعنی هنوز به من شک دارید که بعد از دو روز هنوز تصمیم نگرفتید؟
آرام آرام به طرف نیمکت رفت و نشست وسرش را بین دستهایش گرفت.
کنارش نشستم. کمی خم شدم تا صورتش را ببینم، چشم هایش بسته بود.
شروع کردم به حرف زدن.
–راحیل من بدون تو نمی تونم. به دل من رحم کن. تمام سعیام رو واسه خوشبختیت می کنم. اصلا نگران نباش.
آخه مادرتون که هنوز من رو ندیدن چطوری تصمیم گرفتن؟
سرش را بلند کرد ولی نگاهش زیر بود.
–من در موردتون همه چیز رو بهش گفتم. تقریبا به اندازه من، شما رو می شناسه. اون میگه چند وقت دیگه که دوره این علایق تموم بشه، زندگی ما میشه جهنم. چون چیزایی که شاید از نظر خانواده ما ارزشه از نظر خانواده شما ضد ارزشه.
اعتراض آمیز گفتم:
–نه، شاید از طرف خانواده ام خب یه چیزایی اینجوری باشه ولی از نظر من نیست.
سرم را پایین انداختم و آرام گفتم:
–شاید تا یه حدی مادرتون حق داشته باشن، چند جلسه خانواده هامون با هم آشنا بشن نظرشون عوض میشه.
لطفا از مادرتون اجازه اش رو بگیرید که بیاییم. اصلا به عنوان آشنایی نه خواستگاری.
نگاه پر از خواهشم را به چشم هایش دوختم و گفتم:
–وقتی ما پشت هم باشیم هیچ اتفاق بدی نمیوفته. مطمئن باشید.
راحیل من بهت قول میدم هر چیزی که برای تو مهمه واسه منم مهم باشه، اگرم مهم نبود حداقل باهاش مخالفتی نمی کنم.
دست هایش را در هم گره کرد.
–تو این دو روز خیلی فکر کردم. برای یه دختر خیلی سخته که مادرش که تنها پشتیبانشه ...
بغضش اجازه نداد حرفش را تمام کند. لبهایش را محکم بهم فشار می داد تا اشکش نریزد.
چقدر دلم می خواست بغلش کنم. این رعایت فاصله ی اجباری چقدر برایم زجر آور بود.
ــ می دونم سخته. بخصوص که ارتباط شما با مادرتون اینقدر خوبه. من مطمئنم اگه با هم آشنا بشیم نظرشون عوض میشه.
بعد از یک سکوت طولانی، گفت:
آقا آرش.
بی اختیار گفتم:
جانم.
خجالت کشیدنش را با یک مکث طولانی نشان داد و گفت:
من باید فکر کنم.
بدونه خواست مادرم هیچ کاری نمی خوام بکنم. گرچه من رو آزاد گذاشته. یه هفته صبر کنید اگه جوابی بهتون ندادم. پس قسمت هم نیستیم.
از حرفش، خون در رگهایم یخ بست. بی حرکت فقط نگاهش کردم، یک لحظه احساس کردم قلبم ایستاد. وقتی سکوتم را دید نگاهش را روی صورتم کشید. نگرانی را در چشم هایش دیدم.
صدایم زد، آقا آرش...جوابی نشنید، بلند تر گفت:
آقا آرش
دلم می خواست در همان حال بمانم و او مدام اسمم را صدا بزند.
وقتی به خودم امدم دیدم یقهی لباسم را گرفته و با رنگی پریده تکانم میدهد.
خوبم نگران نباشید. شرم زده دستش را عقب کشید.
خداروشکر.
با دیدن لرزش دستهایش قلبم فشرده شد، من باعثش بودم، ناخواسته مدام اذیتش می کردم. به سختی از جایم بلند شدم و گفتم:
چند دقیقه بشینید الان میام.
سکوت کرد، انگار حتی نای حرف زدن هم نداشت. فوری رفتم دو پاکت آب میوه گرفتم و برگشتم.
https://eitaa.com/joinchat/3609395934C039c3d33ac
رمان
از سیم خاردار نفست عبور کن
قسمت 92
ـ رنگتون پریده لطفا بخورید.
آب میوه را گرفت و گفت:
–خودتون خوبید؟
–شما خوب باشید، خوبم.
ما قسمت همیم راحیل، اگه شماها یه کم کوتاه بیایید. حداقل به خاطر خدا.
قسمت رو ما خودمون می سازیم.
نگاه گنگی به من انداخت و پرسید:
–به خاطر خدا؟
نگاه گنگش را به پاکت آب میوه ایی که دستش بود، دوخت.
نی پاکت آب میوه را داخلش فرو بردم و به دستش دادم او پاکتی که دستش بود را طرفم گرفت و تشکرکرد. احساس ضعف داشتم، فوری آب میوه ام را خوردم.
راحیل هنوز در همان حالت بود. صدایش زدم جواب نداد، بلند شد و گفت:
– باید زودتر بریم کلاس...چادرش را گرفتم و کشیدم به طرف نیمکت و گفتم:
– لطفا بشین.
برای این که چادر از سرش نیوفتد نشست و گفت:
– استاد راهمون نمیدهها.
نگران گفتم:
– با این حال، بری سر کلاس که بدتره، حداقل اونو بخور تا کمی فشارت بیاد بالا.(اشاره کردم به پاکت آب میوه)
دوتا مک به نی زد و دوباره بلند شد و گفت:
– باید زودتر بریم.
بلند شدم و با هم، هم قدم شدیم. در سکوت شانه به شانهی هم راه می رفتیم و چقدر برایم این همراهی لذت بخش بود.
نزدیک دانشگاه که رسیدیم دلم نمی خواست بگویم، ولی برای این که نشانش دهم که حواسم به همه چیز هست گفتم:
–فکر کنم شما جلوتر برید من بعدا بیام بهتر باشه.
برگشت به صورتم نگاه تحسین آمیزی انداخت و با لبخند گفت:
–ممنونم.
وقتی راحیل رفت با خودم فکر کردم کلا راحیل حرف بدی نمیزند که می گوید فعلا با هم دیده نشویم. همهی حرف هایش را قبول دارم فقط کارهایی که می گوید انجام دادنش سخت است. بخصوص برای من.
بعد از کلاس می خواستم پیام بدهم که صبر کند تا خودم برسانمش، ولی ترسیدم در دلش بگوید باز ما یک لبخند به این پسره زدیم، خودمانی شد.
چند روزی گذشت، روزی نبود که مادرم سراغ راحیل را نگیرد و من نگویم که هنوز خبر نداده.
از بس از راحیل تعریف کرده بودم. احساس کردم کمکم مادرم هم علاقمند شده زودتر با او آشنا شود.
بعد از این که شام خوردیم، مادر با یک ظرف میوه آمد و کنارم نشست و گفت:
–میگم مادر اگه باهاش راحت نیستی و روت نمیشه، می خوای من برم خونشون اول بامادرش صحبت کنم؟
لبخندی زدم و گفتم:
–مامان جان مثل این که شما از من مشتاق ترید...
ــ من به خاطر خودت می گم، از وقتی حرف این دختره تو خونس مثل مرغ پر کنده میمونی، خودت خبر نداری.
سرم را پایین انداختم و گفتم:
– از وقتی گفته مادرش راضی نیست، حالم بده، میترسم...
مادرم با تعجب حرفم را برید و گفت:
–چی؟ برای چی آخه؟ اونوقت دلیلش چیه؟
ــ دلیلش همونایی که شما هم میگید دیگه...
بعد آرام ادامه دادم:
– انگار شما مادرا بهتر از هر کسی می دونید ما با هم فرق داریم.
–کاش یکی مثل خودمون رو می خواستی. شایدم حکمتیه که مادرش نخواسته، خب توام کوتا...
نگذاشتم ادامه بدهد و گفتم:
–نگو مامان، حتی فکرش دیونم می کنه.
بلند شدم که به اتاقم بروم، مادر گفت:
–میوه بخور بعد.
دلخور گفتم:
–دیگه از گلوم پایین نمیره.
روی تختم دراز کشیدم و گوشی را دستم گرفتم. دلم گرفته بود و دلم می خواست این رابرایش بنویسم.
اول اسمش را صدا زدم، طول کشید تا جواب بدهد. نوشت:
–بله.
نوشتم:
–یه دنیا دلم گرفته.
چند دقیقهای طول کشید و پیام داد:
– می خواهید حالتون خوب بشه؟
نمی دانم چه اصرای داشت ضمیر جمع به کار ببرد. نوشتم:
ــ آره خب.
ــ با خدا حرف بزنید.
نوشتم:
– باشه، ولی دلم می خواست تو آرومم می کردی...
ــ حرف از محالات نزنید.
برایش شب بخیر فرستادم، ولی جواب نداد.
همانطور که دراز کشیده بودم آنقدر با خدا حرف زدم که خوابم برد.
🍁بهقلملیلافتحیپور🍁
🕊#سفره_های_آسمانی 🕊
•┈•••✾🌺🌿﷽🌿🌺✾•••┈•
با ما همراه باشید و مطالب مهم این کانال را به دیگر عزیزانتان ارسال فرمایید👇👇
https://eitaa.com/joinchat/3609395934C039c3d33ac
•┈•••✾🍃🌺🍃✾•••┈•
رمان
از سیم خاردار نفست عبور کن
قسمت93
دست هایم را در جیبم گذاشته بودم و تکیه داده بودم به دیوار و به امدنش نگاه می کردم.
آنقدر دلتنگش بودم که نمیتوانستم چشم از او بردارم. با دوستش سرگرم صحبت بود. نزدیک که شد، نگاهش سُر خورد و در چشم هایم افتاد، لبهایش به لبخند کش امد. تعجب کردم، احساس کردم چشم هایش برق میزنند.
لب زدم و با سر سلام کردم. او هم با باز و بسته کردن چشم هایش جواب داد. لبخندش جمع نمیشد. پر از انرژی مثبت شدم. کاش میشد دلیل خوشحالیاش را بپرسم.
گوشی را برداشتم و فوری پیام دادم ، تا دلیلش را بدانم. حسی به من می گفت این خوشحالیاش مربوط به من است.
بعد از این که پیام دادم، منتظر جواب ماندم، ولی خبری نشد. از انتهای سالن استاد را دیدم که به طرف کلاس می آمد.
وارد کلاس شدم، نگاهمان به هم افتاد و اشاره ی نا محسوسی به گوشیام کردم، و به او فهماندم که گوشیاش را چک کند.
بعد از این که استاد امد و شروع به صحبت کرد.
صدای پیامش امد. باز کردم نوشته بود:
–مامان گفت: برای آشنایی می تونید بیایید.
انگار دنیا را یک جا به من دادند. آنقدر خوشحال شدم که با صدای بلند، همانطور که به صفحه ی گوشیام نگاه می کردم، گفتم:
–واقعا؟
سکوتی در کلاس حکم فرما شد و همه نگاهشان به طرفم کشیده شد. بی اختیار به استاد نگاه کردم و با نگاه سوالیاش مواجه شدم. فقط توانستم با همان لبخندی که روی لبم بود بگویم.
– عذر می خوام استاد، دست خودم نبود. یک لحظه با خودم گفتم اگر استاد از کلاس اخراجم هم کند ارزشش را دارد.
ولی استاد حرفی نزد و صحبتش را ادامه داد.چشمم به راحیل افتاد او هم نگاهم می کرد و چشمهایش می خندید. انگار ازچشم هایم فهمید که هنوز باورم نشده و چشم هایش را آرام بازو بسته کرد. با این کارش آنقدر به من هیجان داد که دیگر نتوانستم بنشینم.
از استاد اجازه گرفتم و از کلاس بیرون رفتم.. به هوای آزاد احتیاج داشتم. دلم می خواست زودتر به مادر خبر بدهم. ولی اول باید از راحیل روز و ساعتش را می پرسیدم. پیام دادم و او هم جواب داد که آخر هفته بعد از ظهر.
نتوانستم دیگر صبر کنم با ذوق به مادرم زنگ زدم، صدای خواب آلوش از پشت گوشی امد.
الوو...
با هیجان گفتم:
– سلام مامان جان، صبح به خیر، هنوز خوابی؟ یه خبرخوش برات دارم،
که تا بشنوی کلا خواب از سرت می پره.
ــ چی شده؟
ــ الان راحیل بهم گفت که آخر هفته می تونیم بریم خونشون، واسه...
ــ اوووه، منم گفتم چی شده حالا، من رو از خواب بیدار کردی که همین رو بگی؟ خب می ذاشتی شب میومدی می گفتی دیگه.
دقیقا احساس کردم با کاتیوشا زد و برجکم را منهدم کرد. ولی به روی خودم نیاوردم و گفتم:
–خب زنگ زدم خوشحالتون کنم.
خمیازه ایی کشید و گفت:
–بالاخره علیا مخدره رضایت فرمودند.
ــ مامان جان، همش به خاطر دعاهای شما بوده.
خنده ایی کرد و گفت:
– اگه دعاهای من می گرفت که آخر هفته می رفتیم خونه نیلوفر اینا خواستگاری.
از حرفش تعجب کردم و گفتم:
– مامان شما که خودتونم پی گیر بودید. نگید که...
ــ پیگیر بودم چون می خواستم زودتر تکلیف تو روشن بشه، منم بدونم چیکار کنم.
نفسش را بیرون داد و گفت:
–پس من زنگ بزنم برادرت و...
نه، فعلا اونا نیان بهتره، جلسه خواستگاری نیست که، خودمون دوتا میریم.
پوفی کرد و گفت:
–خیلی خب، فعلا خداحافظ.
به سرعت گوشی را قطع کرد و منتظر نماند خداحافظی کنم.
چه فکر می کردم چه شد.
در محوطهی دانشگاه با دوستش سوگند روی صندلیهای کنار بوفه نشسته بودند و طبق معمول یک لیوان چایی دست دوستش بود و اوهم چیزی مقابلش نبود. نمی دانم چرا اکثرا چیزی نمی خورد. سوگند طوری با اوصحبت می کرد که احساس کردم از چیزی عصبانی است.
راحیل سرش پایین بود و با گوشهی کتابی که روی میز بود ور میرفت و گاهی سرش را بالا میاوردو نگاهش می کردو حرفش را تایید می کرد. کنجکاو شدم که بدانم با آن تحکم به راحیل چه می گوید.
میزی دقیقا پشت سوگند بود. خیلی آرام رفتم و روی صندلی که پشت سوگند بود نشستم. راحیل چون سرش پایین بود متوجه نشستنم نشد. اگرم سرش را بالا می آورد سوگند جلوی دیدش را گرفته بود و من هم پشتم به او بود. گوشیام را در آوردم و خودم را مشغولش نشان دادم. گوشهایم را تیز کردم، شنیدم که می گفت:
– تبش که بخوابه، میشه یه آدم دیگه...زندگی من یادت رفته، تو رو خدا راحیل از تجربیات دیگران استفاده کن، آدم که نباید هر چیزی رو تجربه کنه...این مردا تا خرشون رو پله خوبن، همچی که برن اونور پل، میشن گودزیلانا.
راحیل گفت:
–تو حق داری به خاطر تجربه ی تلخی که داشتی،
🍁بهقلملیلافتحیپور🍁
🕊#سفره_های_آسمانی 🕊
•┈•••✾🌺🌿﷽🌿🌺✾•••┈•
با ما همراه باشید و مطالب مهم این کانال را به دیگر عزیزانتان ارسال فرمایید👇👇
https://eitaa.com/joinchat/3609395934C039c3d33ac
•┈•••✾🍃🌺🍃✾•••┈•
💠آیةالله مجتهدی تهرانی(ره) :
🔸روز قیامت که می شود، خداوند تمامی مردم را در یک جا جمع می کند؛
منادی ندا سر می دهد که ای کسانی که در دنیا سحرها بر می خاستید و تهجد می کردید و نماز شب می خواندید، از جای برخیزید و بلند شوید و بدون حساب به بهشت بروید.
🔸در این وقت کسانی که اهل نماز شب بودند، از بین جمعیت بلند می شوند و به سمت بهشت می روند،
🔸 در حالی که خداوند هنوز به حساب خلائق نرسیده و بعد از رفتن آنها به بهشت، «ثم یشغل بحساب الخلائق»؛ خداوند مشغول رسیدگی به حساب و کتاب مردم می شود.
#نماز_شب_را_به_نیت_ظهور_میخوانیم_
🕊#سفره_های_آسمانی 🕊
•┈•••✾🌺🌿﷽🌿🌺✾•••┈•
با ما همراه باشید و مطالب مهم این کانال را به دیگر عزیزانتان ارسال فرمایید👇👇
https://eitaa.com/joinchat/3609395934C039c3d33ac
•┈•••✾🍃🌺🍃✾•••┈•
❤️🍃 امام صادق (علیه السلام) فرمود:
🍃از ارتکاب گناه در #شب جمعه_ بپرهیزید که کیفر گناهان در آن شب دو چندان است .
🍃 چنانچه #ثواب_ #حسنات_ چند برابر است
🍃 و کسى که در شب جمعه #معصیت_ خدا را ترک کند ، #خدا_ گناهان گذشته ى او را بیامرزد🌷
🍃 و هر که آشکارا در شب #جمعه_ مرتکب گناه شود ، حق تعالى او را به #گناهان_ همهى عمرش عذاب کند و عذاب گناه آشکار شب جمعه را «به کیفر شکستن حرمت شب جمعه» بر او دو چندان کند✨
بحار الانوار : 86 / 283 ، باب 2 ، حدیث 28🍃
🕊#سفره_های_آسمانی 🕊
•┈•••✾🌺🌿﷽🌿🌺✾•••┈•
با ما همراه باشید و مطالب مهم این کانال را به دیگر عزیزانتان ارسال فرمایید👇👇
https://eitaa.com/joinchat/3609395934C039c3d33ac
•┈•••✾🍃🌺🍃✾•••┈•
━━━━━━◈❖✿❖◈━━━━━
#دلنوشته_مهدوی_ 💞
#مهدی_جانم_💚
🌿 تمام هستي ام را خاك قدمت مي كنم
🌿 تا شايد نظرى به جاده دلم بيندازى،
☀ چرا كه تو آفتاب يقينى،
🌹 كه اميد فرداها هستى
🌸 تو بهار رؤيايى كه مانند طراوت گل سرخ
مي مانى و نرم و سبز و لطيفى 🌸🍃
☁ تو معنى كلمات آسمانى هستي كه دستهايش براى آمدنت به زمين دعا مي كند.
❤ اى تجسّم مهربانى
غيرت آفتاب و جلوه زيبايى ماه تو را
توصيف مي كنندو نفس آب تو رامعنى مي كندو نبض خورشيد تو را وصف مي كند.
خوب مي دانم كه تو مي آيى؛
آرى تو مي آيى همانطور كه وعده كرده اى
و آنگاه است....كه كلمه انتظار را از لغتنامه ها پاك خواهيم كرد. 🤲🌼🍃
🌼 پس اى تمام زيبايى!
بيا تا براى هميشه فريادرس عاشقان موعود باشى
#شبتون_بخیر_امام_زمانم_
#اللّٰھـُــم_عجِّل_لِوَلیڪَ_الفَرَجْ_
🕊#سفره_های_آسمانی 🕊
•┈•••✾🌺🌿﷽🌿🌺✾•••┈•
با ما همراه باشید و مطالب مهم این کانال را به دیگر عزیزانتان ارسال فرمایید👇👇
https://eitaa.com/joinchat/3609395934C039c3d33ac
•┈•••✾🍃🌺🍃✾•••┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍀برگی ازنهج البلاغه
🔅انتخاب دنیا به جای آخرت
🔹افسوس که دنياپرستان بر متاع پست دنيا هجوم آوردند، و براى به دست آوردن حرام يورش آورده يكديگر را پس زدند، نشانه بهشت و جهنّم براى آنان بر افراشته، اما از بهشت روى گردان و با كردار زشت خود به طرف آتش روى آوردند، پروردگارشان آنان را فراخواند امّا پشت كرده، فرار كردند، و شيطان آنان را دعوت كرد، پذيرفته به سوى او شتابان حركت كردند....گمراهان، دنياى زودگذر را برگزيدند، و آخرت جاويدان را رها كردند. چشمه زلال را گذاشتند و از آب تيره و ناگوار نوشيدند، گويا فاسق آنها را مى نگرم كه با منكر و زشتى ها يار است و با آن انس گرفته و همنشين مى گردد تا آن كه موى سرش در گناهان سفيد گشته و خلق و خوى او رنگ گناه و منكر گيرد..
كجايند دل هاى به خدا پيش كش شده و در اطاعت خدا پيمان بسته.
▫️خطبه۱۴۴
🕊#سفره_های_آسمانی 🕊
•┈•••✾🌺🌿﷽🌿🌺✾•••┈•
با ما همراه باشید و مطالب مهم این کانال را به دیگر عزیزانتان ارسال فرمایید👇👇
https://eitaa.com/joinchat/3609395934C039c3d33ac
•┈•••✾🍃🌺🍃✾•••┈•
🔴"فرانسه رکورددار خشونت جنسی علیه زنان"
🔹بر اساس گزارش شورایعالی برابری زن و مرد فرانسه، از هر سه زن در این کشور یک نفر مورد آزار جنسی قرار میگیرند. بهطوری که زنان میگویند که «فرانسه پرخطرترین کشور دنیا از نظر آزار جنسی است.»
🔹روز گذشته مرد فرانسوی که طی ده سال به همسرش قرص خوابآور میداد تا مردان غریبه به او در حالت بیهوشی تجاوز کنند در دادگاهی در جنوب فرانسه اتهاماتش را پذیرفت و اعتراف کرد که با ۵۰ مرد به زن ۷۱ساله خود تجاوز کرده است.
🔹بر اساس آمارهای دولتی سالانه ۹۴ هزار زن در این کشور قربانی تجاوز یا اقدام برای تجاوز جنسی میشوند. این آمار در شرایطی اعلام شده است که کمتر از ۱۰ درصد زنان آسیبدیده به دادگاه شکایت کردهاند.
🔸️به یاد داشته باشید اینا همون کشورهای حامی زن زندگی آزادی در ایران هستن‼️
🕊#سفره_های_آسمانی 🕊
•┈•••✾🌺🌿﷽🌿🌺✾•••┈•
با ما همراه باشید و مطالب مهم این کانال را به دیگر عزیزانتان ارسال فرمایید👇👇
https://eitaa.com/joinchat/3609395934C039c3d33ac
•┈•••✾🍃🌺🍃✾•••┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✅ آقای #پزشکیان_ طبق قولی که دادین به خاطر تبعیض و اجحافی که در پست دادن به #داماد_ تون کردین از دنیای سیاست خداحافظی کنید! 👌
✍ از قدیم گفته اند که
مَرد و حرفش
البته اگر مردی فقط به جنسیت نباشد!¡
🕊#سفره_های_آسمانی 🕊
•┈•••✾🌺🌿﷽🌿🌺✾•••┈•
با ما همراه باشید و مطالب مهم این کانال را به دیگر عزیزانتان ارسال فرمایید👇👇
https://eitaa.com/joinchat/3609395934C039c3d33ac
•┈•••✾🍃🌺🍃✾•••┈•