7.1M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
امام على عليه السلام:
راضى باش، تا به آسايش دست يابى
اِرضَ، تَستَرِحْ
غررالحكم حدیث 2243
🕊#سفره_های_آسمانی 🕊
•┈•••✾🌺🌿﷽🌿🌺✾•••┈•
#درپیامرسان_های_ایتا_وبله:
با ما همراه باشید و مطالب مهم این کانال را به دوستانتان ارسال فرمایید👇👇
@sofrhayasemani
•┈•••✾🍃🌺🍃✾•••┈•
#جرعهای_از_معرفت_
💠حضرت آیتالله بهجت قدسسره:
🔸 برخی گمان میکنند اگر دستِباز باشند و انفاق نمایند، دیگر برای آنان مال و ثروتی جمع نمیشود وباقی نمیماند!!
🔸اگر با سـخــاوت، مال جمع نمیشود، پس چطور حضرت ابراهیم علیهالسلام با آن همه بخشـش[که بدون میهمان غذا نمیخورد] آن همه اموال و دارایی داشت؟!
📚 در محضر بهجت، ج١، ص٣١
🕊#سفره_های_آسمانی 🕊
•┈•••✾🌺🌿﷽🌿🌺✾•••┈•
#درپیامرسان_های_ایتا_وبله:
با ما همراه باشید و مطالب مهم این کانال را به دوستانتان ارسال فرمایید👇👇
@sofrhayasemani
•┈•••✾🍃🌺🍃✾•••┈•
8.96M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
نکتهی جالب این کلیپ میدونید چیه؟
این سخنان آیتالله میرباقری برای چهار پنج ماه قبل است. آن موقع صرفاً به کلّیات بحث ایشون توجه کرده بودیم. الآن دوباره که میبینیم، ایشون به سرمایهگذاری برخیها در سواحل مکران اشاره کرده بودن.
شاید راز تخریبهای چند ماه قبل علیه ایشون همین بوده.
🕊#سفره_های_آسمانی 🕊
•┈•••✾🌺🌿﷽🌿🌺✾•••┈•
#درپیامرسان_های_ایتا_وبله:
با ما همراه باشید و مطالب مهم این کانال را به دوستانتان ارسال فرمایید👇👇
@sofrhayasemani
•┈•••✾🍃🌺🍃✾•••┈•
ما تا وعده_صادق ۹۹ هم آمادگی داریم (:
🕊#سفره_های_آسمانی 🕊
•┈•••✾🌺🌿﷽🌿🌺✾•••┈•
#درپیامرسان_های_ایتا_وبله:
با ما همراه باشید و مطالب مهم این کانال را به دوستانتان ارسال فرمایید👇👇
@sofrhayasemani
•┈•••✾🍃🌺🍃✾•••┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥عجیب و غریب، مثل لسآنجلس
🔻طی این چند روز، ۲ برابر تعداد قربانیان آتشسوزی، سارق بازداشت شده است!
🔻شبکه ایبیسی: گارد ملی آمریکا با هدف کمک به نیروهای مجری قانون در کنترل دسترسی به محلهها و محافظت در برابر سارقان، در حال استقرار در مناطق آتشسوزی جنوب این ایالت است.
🔻این اقدام پس از بازداشت ۲۰ نفر به اتهام غارت خانههایی که توسط ساکنان فراری از آتشسوزی تخلیه شده بودند، انجام میشود!
🕊#سفره_های_آسمانی 🕊
•┈•••✾🌺🌿﷽🌿🌺✾•••┈•
#درپیامرسان_های_ایتا_وبله:
با ما همراه باشید و مطالب مهم این کانال را به دوستانتان ارسال فرمایید👇👇
@sofrhayasemani
•┈•••✾🍃🌺🍃✾•••┈•
داستان واقعی
روایت انسان
قسمت:دویست و سی و نه:
در بازار برده فروش ها غوغایی بر پا بود، فروشندگان که هر کدام از سرزمینی بودند، داخل حجره ای که متعلق به آن دیار بود، برده های خود را در معرض دید عموم قرار داده بودند، اما از بین تمام غرفه ها، غرفه ای که یوسف را در معرض فروش قرار داده بود، پر از ازدحام جمعیت بود.
مالک، قیمت پایه ای را برای یوسف قرار داد، قیمتی که چندین برابر قیمت یک برده سالم و نیرومند بود را بر این کودک نهاده بود و هر کس قیمتی بالاتر پیشنهاد می کرد، یوسف از آن او می شد.
همه مردم از دیدن برده ای به زیبایی یوسف سرشار از شگفتی شده بودند، هر کس تلاش می کرد که او را از آن خود کند، هنوز ساعتی از مزایده نگذشته بود که جمعیت این حجره چنان افزون شد که راه برای دیگری نبود و صدا به صدا نمی رسید، گویا مردم به گوش دیگرانی که دربازار برده فروش ها نبودند، رسانده بودند که چه نشسته اید؟! برخیزید و بیایید در اینجا غلامی به درخشندگی خورشید و زیبایی مهتاب عرضه کرده اند، هر کس با سرمایه ای که در طول سال اندوخته بود، در آنجا حاضر شده بود تا یوسف را بخرد، در این بین پیرزنی عصا زنان در حالیکه کلاف نخی در دست داشت پیش آمد، صداها بلند بود و پیشنهادها زیاد، پیرزن با تمام تلاش فریاد زد :این برده را به من بفروشید!
صدایش در هیاهوی بقیه گم شد، اما یکی از اهل کاروان مالک این پیرزن را دید و برایش جالب بود که این پیرزن به چه قیمتی می خواهد یوسف را بخرد، پس پا پیش گذاشت، نزدیک پیرزن شد و گفت: ببینم مادر! تو قصد خرید این غلام زیبا رو را داری؟!
پیرزن به گمان اینکه، این مرد همه کاره کاروان است سری تکان داد و همانطور که لبخند می زد و دهان بی دندانش را به نمایش می گذاشت گفت: آری فرزندم! من او را می خواهم، کمکم کن تا او را بخرم
آن مرد یک تای ابرویش را بالا داد و گفت: آنوقت به چه قیمت می خواهی بخری؟!
پیرزن کلاف نخ دستش را نشان داد و گفت: همه می دانند که تنها دارایی من در این دنیا، این کلاف نخ است، می خواهم با تمام سرمایه و دارایی ام این غلام بچه که آوازه اش در کوی برزن پیچیده را بخرم.
مرد که به عمق کلام پیرزن فکر نمی کرد، قهقه بلندی سرداد و گفت: گویا تو از دنیا بی خبری! الان قیمت این برده به هزار دینار رسیده و تو با کلاف نخی می خواهی آن را بخری؟!
پیرزن آهی کشید و گفت: آری! می خواهم نامم در زمره خریداران این کودک ثبت شود و در تاریخ ماندگار شود
مرد خود را کنار کشید و پیرزن باز فریاد زد من آن کودک را می خواهم و باز صدایش به گوش کسی نرسید.
بازار خرید یوسف گرم بود، قیمتش لحظه به لحظه بالا می رفت، در این هنگام ارابه عزیز مصر به بازار برده فروش ها رسید و تا این جمعیت زیاد را دید دستور داد تا جلوتر بروند و بفهمند سبب این ازدحام چیست؟!
ارابه عزیز مصر جلو رفت و مردم با دیدن او، همانطور که سر تعظیم خم کرده بودند راهی باز کردند تا او جلو رود.
ادامه دارد...
📝به قلم:طاهره سادات حسینی
🕊#سفره_های_آسمانی 🕊
•┈•••✾🌺🌿﷽🌿🌺✾•••┈•
#درپیامرسان_های_ایتا_وبله:
با ما همراه باشید و مطالب مهم این کانال را به دوستانتان ارسال فرمایید👇👇
@sofrhayasemani
•┈•••✾🍃🌺🍃✾•••┈•
داستان واقعی
روایت انسان
قسمت:دویست و چهل:
بازار برده فروش ها پر رونق تر و گرم تر از همیشه می نمود.
آن زمان به صورت سنتی انسانیت انسان ها را به صورت کالا فرض می کردند و آن ها را به مثابه یک کالایی قابل خرید و فروش در نظر می گرفتند. اما امروزه در دنیای مدرن انسان ها را به صورت زیبا و تزیین شده به کالا تبدیل می کنند، به تعبیر مک لنان امروزه انسان ها تبدیل شده اند به عددهایی که برای کارفرماهایشان نقش کالا را دارند
و به عنوان کالا به آن ها نگاه می شود.
اینک یوسف که ولی خدا بود به عنوان کالایی گرانبها در بازار برده فروشان مصر در حال خرید و فروش بود.
ضرب آهنگ آیاتی که این ماجرا را برای ما نقل می کند دارای آرامشی است که بی شک این آرامش بیانگر آرامش درونی یوسف در آن زمان است؛ یوسف بدون هیچ گونه اضطرابی و با آرامش تمام دلش را به تقدیر الهی سپرده بود.
در این هنگام بود که ناگهان عزیز مصر از همان محلی که مزایده ی خریدن یوسف برگزار شده بود عبور کرد و نگاهش به ازدحام جمعیت افتاد، کنجکاوی اش او را به جلو کشانید و چشمش به یوسف افتاد.
با دیدن یوسف گویی جاذبه ای شدید او را به سمت یوسف می کشاند و ناخوداگاه خواست که یوسف از آن او باشد و به ذهنش رسید که این بهترین هدیه ای است که می تواند به همسرش اهداء کند. به همین خاطر قیمتی را که عزیز مصر برای خرید یوسف پیشنهاد داد بالاترین قیمت بود و هیچ رقیبی نداشت.
همه مردم با دهانی باز به عزیز مصر نگاه می کردند چرا که او
عالی ترین مقام مصر، بعداز فرعون است که مقام نیمه خدایی دارد و همه می دانند که پس از مرگ فرعون مقبره ی او تبدیل به معبد و
پرستشگاهی می شود که مردم او را عبادت می کنند. به همین خاطر فرعون در جایگاهی قرار دارد که به راحتی مردم به او دسترسی ندارند. اما عزیز مصر در جایگاهی قرار دارد که برنامه و بودجه ی سرزمین مصر تحت اختیار او قرار دارد و جایگاهی به مانند ریاست جمهوری در این زمان را دارد.
عزیز مصر سهل الوصول تر از فرعون است و مردم مصر در امر حکومت داری او را بیش از فرعون می بینند. به همین خاطر عزیز مصر بیش از فرعون برای مردم قابل دسترسی است.
از طرفی همسر عزیز مصر شخصی است که به عنوان حقیقی اش، الهه معبد راع و خدای خورشید بود. این شخص که «زلیخا» نام داشت دارای مقامات معنوی شیطانی، سیاست و هوش و جلوه گری بسیار بالایی بوده است.
همچنین او دارای چند معبد و صاحب نفوذ در امر سیاست و نیز مقبولیت در بدنه اجتماعی مصر بود. سیاست ورزی این زن به حدی زیاد است که می توان گفت اتفاقات درون کاخ عزیز مصر را این زن مدیریت می کند و البته عزیز مصر به شدت شیفته و دلباخته او بوده است.
و حالا عزیز مصر اراده کرده که یوسف را بخرد و آن را به عنوان هدیه به همسرش پیش کش کرد.
عزیز مصر که سالیان درازی برده های متفاوت داشته است اینک با یک نگاه برده ها را می شناسد و او قدر و منزلت یوسف را بیش از هرکسی فهمیده است به همین خاطر حاضر شده است که بالاترین قیمت را برای خرید او پیشنهاد بدهد و در جایی در گوشه های پنهان تاریخ ثبت شده که ایشان بیش از سه هزار دینار برای خرید یوسف پول داد در حالیکه در آن زمان با این پول گروهی برده قوی هیکل می شد تهیه کرد.
یوسف خریداری شد، عزیز مصر او را در ارابه درست کنار خود جای داد و این عظمتی بود که نصیب کمتر کسی میشد و اینک مردم میدیدند که این برده کنعانی از گرد راه نرسیده در کنار عزیز مصر، راست قامت ایستاده و عزیز مصر از همان لحظه اول با مهربانی یک پدر به یوسف نگاه می کرد.
ادامه دارد...
📝به قلم:طاهره سادات حسینی
🕊#سفره_های_آسمانی 🕊
•┈•••✾🌺🌿﷽🌿🌺✾•••┈•
#درپیامرسان_های_ایتا_وبله:
با ما همراه باشید و مطالب مهم این کانال را به دوستانتان ارسال فرمایید👇👇
@sofrhayasemani
•┈•••✾🍃🌺🍃✾•••┈•
داستان واقعی
روایت انسان
قسمت:دویست و چهل و یک:
ارابه عزیز مصر از بازار برده فروش ها بیرون رفت، گویی همراه آن ارابه قلب مالک بن نضر و قلوب کاروانیانی که دوازده منزل با او همراه بودند هم رفت.
در این هنگام هر یک از کاروانیان از کراماتی که در طول سفر از یوسف دیده بود سخن ها می گفت، مالک بن نضر در حالیکه سکوت پیشه کرده بود به حرفهای آنان گوش می کرد، همسفران گفتند و گفتند و گفتند، ناگهان مالک از جای برخاست و گفت: خاک عالم بر سر مالک بن نضر، عجب معامله ای زیان آور انجام داد.
در این هنگام یکی از کسانی که در بازار شاهد فروش اعجاب انگیز یوسف بود از جا برخاست و گفت: ای مرد! چقدر تو حریص هستی! من اطمینان دارم در تمام عمرت سودی که امروز از فروش آن غلام بچه بدست آوردی را برای تو نبوده، آخر چه کسی باور می کند که پول یک فوج برده را بگیری و فقط یک برده بفروشی، پس نگو زیان کردی.
مالک مانند انسان های مجنون به دور خود می چرخید و می گفت: من زیان کردم! بدجور هم زیان کردم و رو به همسفرانش ادامه داد: شما چرا پیش از فروش این کودک برایم از کراماتش نگفته بودید، چرا باید اینک بگویید؟!
یکی از اهل کاروان اوفی کرد و گفت: مالک آنچنان سخن می گوید که انگار او در کنار ما نبوده، تو خود بودی و با چشم خویش دیدی پس این سخنت گزاف و بیهوده است.
مالک با دو دست بر سرش زد و گفت: من بودم و دیدم اما نفهمیدم اما انگار خواب بودم و متوجه نشدم یکی از اولیا الهی را در کنارم دارم، خاک بر دهانم آنزمان که برای فروش این کودک بزرگ باز شد، و خاک بر سرم که با دستان خود بزرگی از درگاه خداوند را فروختم!
با این حرف مالک، دیگر همسفران به فکر فرو رفتند و همه حرفهای مالک را تایید می کردند، چرا که اعمال این کودک و معجزاتی که پیرامونش رخ میداد جز از اولیا الهی بر نمی آمد.
از آن طرف، ارابه عزیز مصر با سرعت به پیش می رفت، عزیز مصر که همسرش زلیخا را بسیار دوست می داشت اینک هدیه ای گرانبها برای او به ارمغان داشت و شک نداشت که زلیخا با اولین نگاه مهر یوسف را به دل می گیرد، چرا که شاهد بود در بازار برده فروش ها، کوچک و بزرگ و زن و مرد همه به دیده محبت به یوسف نگاه می کردند و از آنجایی که او و زلیخا فرزندی نداشتند، عزیز مصر می خواست یوسف را همچون فرزند خود بزرگ کند.
دروازه قصر عزیز مصر باز شد و با ورود ارابه به قصر انگار عطری عجیب و دل انگیز در فضا پیچید،بطوریکه همه برده ها و کارکنان را به حیاط ورودی قصر کشانید.
عزیز مصر در حالیکه دست یوسف را در دست داشت وارد قصر شد و یک راست به سمت تالاری رفت که می دانست اینک همسر زیبایش در آنجا حضور دارد.
زلیخا با دیدن یوسف، گل از گلش شکفت و همانطور که چون پروانه به گرد او می گشت گفت: امروز مرد خانه من به آسمان ها رفته و برایم فرشته ای شکار کرده؟!
عزیز مصر لبخندی زد و گفت: بی شک این کودک دست کمی از فرشته ها ندارد و من آن را به تو که پری دربارم هستی تقدیم می کنم و مطمئنم این کودک در آینده سودهای زیادی برای ما به همراه خواهد داشت و البته منظور عزیز مصر از این حرف سود مادی نبود.
خداوند در قران می فرماید ما این چنین یوسف را برتری و مکنت عطا کردیم. برادران می خواستند یوسف را ذلیل کنند و کاروانیان می خواستند او را به عنوان برده ای بفروشند، اینک خداوند بالاترین جایگاهی را که می شد برای یک کودک ده ساله در مصر تصور کرد به یوسف عطا کرده است.
و سپس ادامه می دهد که اراده ی خداوند بر همه ی اراده ها برتری دارد. (و اهلل غالب علی امره)
کلید اصلی حل ماجرای یوسف و سوره یوسف همین آیه است که اراده ی خداوند حتمی است و تخلف ناپذیر
است. در سرتاسر ماجرای یوسف هرگاه کسی می خواهد تلاش کند تا اراده ی خودش را جریان بدهد ناگهان خداوند برنامه خودش و اراده ی خودش را ظاهر می کند و بر تمام اراده ها غلبه می دهد.
اگر همه ی ما بدانیم که خداوند در این عالم صحنه گردانی می کند در تمام حوادث آرامش مان را حفظ خواهیم کرد چرا که می دانیم اراده خداوند بر تمام اراده ها غلبه دارد.
ادامه دارد...
📝به قلم:طاهره سادات حسینی
🕊#سفره_های_آسمانی 🕊
•┈•••✾🌺🌿﷽🌿🌺✾•••┈•
#درپیامرسان_های_ایتا_وبله:
با ما همراه باشید و مطالب مهم این کانال را به دوستانتان ارسال فرمایید👇👇
@sofrhayasemani
•┈•••✾🍃🌺🍃✾•••┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♨️ هواپیمای آتشنشان هم آتش گرفت!
🔹 هواپیمایی که برای کمک به خاموش کردن آتش در شهر لسآنجلس آمریکا رفته بود، سوخت و سقوط کرد.
🕊#سفره_های_آسمانی 🕊
•┈•••✾🌺🌿﷽🌿🌺✾•••┈•
#درپیامرسان_های_ایتا_وبله:
با ما همراه باشید و مطالب مهم این کانال را به دوستانتان ارسال فرمایید👇👇
@sofrhayasemani
•┈•••✾🍃🌺🍃✾•••┈•
دیده از دیدار خوبان برگرفتن، مشکلست
هر که ما را این نصیحت میکند ،بیحاصلست🌱
زهر نزدیک خردمندان، اگر چه قاتلست
چون ز دست دوست میگیری، شفای عاجلست🌱
من قدم بیرون نمییارم نهاد، از کوی دوست
دوستان معذور داریدم، که پایم در گِلست🌱
باش ،تا دیوانه گویندم همه فرزانگان
ترک جان نتوان گرفتن ،تا تو گویی عاقلست🌱
آن که میگوید، نظر در صورت خوبان خطاست
او همین صورت همیبیند ،ز معنی غافلست🌱
ساربان آهسته ران ،کآرام جان در محملست
چارپایان بار بر پشتند و ،ما را بر دلست🌱
گر به صد منزل فراق افتد، میان ما و دوست
همچنانش در میان جان شیرین، منزلست🌱
سعدی آسانست با هر کس گرفتن ،دوستی
لیک چون پیوند شد خو ،باز کردن مشکلست🌱
🌱سعدی 🌱
🕊#سفره_های_آسمانی 🕊
•┈•••✾🌺🌿﷽🌿🌺✾•••┈•
#درپیامرسان_های_ایتا_وبله:
با ما همراه باشید و مطالب مهم این کانال را به دوستانتان ارسال فرمایید👇👇
@sofrhayasemani
•┈•••✾🍃🌺🍃✾•••┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💭روش صحیح مصرف سیاهدانه
#سیاهدانه_
🕊#سفره_های_آسمانی 🕊
•┈•••✾🌺🌿﷽🌿🌺✾•••┈•
#درپیامرسان_های_ایتا_وبله:
با ما همراه باشید و مطالب مهم این کانال را به دوستانتان ارسال فرمایید👇👇
@sofrhayasemani
•┈•••✾🍃🌺🍃✾•••┈•
25.07M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
👈 با این روش جالب خستگی و عصبانیت اطرافیان خود را رفع کنید!
زعفران نعنا واسانس یا عطر نعنا
«پروفسور حسین خیراندیش، پدر طب سنتی ایران»
🕊#سفره_های_آسمانی 🕊
•┈•••✾🌺🌿﷽🌿🌺✾•••┈•
#درپیامرسان_های_ایتا_وبله:
با ما همراه باشید و مطالب مهم این کانال را به دوستانتان ارسال فرمایید👇👇
@sofrhayasemani
•┈•••✾🍃🌺🍃✾•••┈•