eitaa logo
باشگاه مهارت| علی سلطانی
1.1هزار دنبال‌کننده
307 عکس
56 ویدیو
3 فایل
#جهش_تحصیلی چطوری میخواهی #یادگیری خودتو بهبود بدی🧐؟ فرمولش👇 ●کوچینگ تحصیلی یک هدیه🤩 👈وبینار برنامه‌ریزی به ادمین پیام بده. ارتباط با ادمین: @Admin_Skill با علی سلطانی: @Mr_S0ltani کانال نظرات و رزومه: @skill_Results
مشاهده در ایتا
دانلود
حالا قرار است من در این کارگاه کمکت کنم به خودت چند قدم نزدیک تر بشی...👌 ۵شنبه عضویت کانال: @softskill
وایی که چقدر خودم داخل این چاله افتادم.😔 مثال بارزش خود همین وبینار ۵شنبه...😁 برای تعهد در نوشتن برام مثال بفرستین!..👏
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
۱.شیوه برخورد والدین با یکدیگر ۲. شیوه برخورد با خودشان شما چه ریشه‌های دیگری احتمال میدین؟ یکی از سوالات وبینار👆
سلام کارگاه شروع شد....🤩🤩 منتظر حضورتان هستیم.
ذهنتان الان درگیر چه مهارتی است؟🤨 برای چه کسی؟چرا؟ مطالعه؟حل مسئله؟پژوهش؟نقاد؟چی...! داشتم به این فکر میکردم؛ چطور برنامه ریزی مهارتی کنم؟🤔 یعنی چه مهارتی؟ چطور؟ و در چه مدت یادبگیرم؟ (کیا بودن کارگاه استخدام را؟ اونا گرفتن🙃) خب معموله آینده را ریز کن تا لحظه... خب کدوم آینده؟ روی آینده‌ی مبهم که نمیشه برنامه‌ریزی کرد!.. میشه؟🙁 منی‌که آینده مهارت‌ها را نمی‌دانم، چطور میخواهم بفهمم الان نیاز من چیست؟ یعنی چی آینده پژوهی مهارت؟🤔 علاقه داری بیشتر بدونی؟ یه مقاله توپ،توپ... بهم پیام بده یک مقاله هدیه بگیر...😉 👇 @AliS0ltani
شجاع باش.💪 هیچوقت نمیدانی اولین دیدار به چه منجر می‌شود.😌 اژدهای کوچک گفت:《یک روز جدید یک شروع جدید! امروز باید چکار کنیم؟》 پاندای بزرگ پرسید:《کدومش مهم‌تره، سفر یا مقصد؟》🤔 اژدهای کوچک گفت:《همسفر》😐 زمانی که از کنار گلزار رد می‌شدند دوباره گفت:《الان اصلا وقت ندارم گل‌ها را ببینم.》 پاندای بزرگ گفت:《درست به همین خاطر باید اونها را ببینی؛شاید فردا دیگه نباشن.》 آنها همانطور که به مسیرشان ادامه می‌دادند، اژدهای کوچک خیلی جدی گفت:《 اینکه ندونی داری کجا می‌ری، به این معنا نیست که گم شده باشی.》🤓 پاندای بزرگ در جواب گفت:《 کاملا درسته... ولی در حال حاضر ما قطعا گم شده‌ایم.》😳 این داستان ادامه دارد... ⚠️ممکنه برای چپ مغزها خیلی جذاب نباشد. 🔰داستان سرایی یک مهارت مهم دنیای آینده‌ است!❗️ 🔰چقدر خودتان و فرزندانتان روی این مهارت هزینه کردید⁉️ 📔 @softskill
همانطور که خاک کتابخانه‌ِ مادرم را میگرفتم، کتاب نوستالژی فرسوده‌ای چشمم را گرفت❗️ 👀 رویش نوشته بود: 《 نهج البلاغه》 بنظر کتابی مظلوم می‌آمد، برداشتم که خاکش را بگیرم. در بین کاغدهای فرسوده برگه‌ای نو آمد.😏 بله، اسکناسی درشت بود، یک دل نه صد... ناگاه، دیدم به جمله‌ای برخورد، که نوشته بود:《 فرزند زمان خویشتن باش.》🤔 مادرم داخل شد، با فریاد گفت🗣: 《کارت تمام شد؟ بپر شیشه‌ها مونده!》 از ترس بساط را ور چیدم. همانجا بور که دل نوشته‌ای از اَندرون به برون فتاد فقط توانستم در جیبِ سوراخم جایش دهم. سوال نبود که❗️ مثل زالو بر تن فکرم افتاده بود. چرا فرزند❓ زمانه یعنی چه❓ الان ما در چه زمانه‌ای هستیم؟ مخاطب این جمله کیست؟یک بچه؟یک مادر؟ چطور میتوانم فرزند بشوم؟ والدین زمانه کیستند؟ که باز من فرزند باشم؟ الان من چی هستم؟ رابطش با آینده چیه؟ وهزاران سوال دیگه... کشیدن شیشه که تمام شد؛ دل نوشته زبان باز کرد،سطر اول گفته بود: 🔰آینده جایی است که ما بقیه عمرمان را در آنجا سپری میکنیم. این داستان ادامه دارد... 🆔 @softskill