سلامتی علمدار شیعه و مقاومت و جهان اسلام صلوات بر محمد و آل محمد .
https://eitaa.com/sokhanrani1214_ir
💠 #حدیث روز 💠
🚩 عظمت مصیبت کربلا از زبان امام سجاد (علیهالسلام)
🔻امام سجاد علیهالسلام:
«مَا رَأَیْتُ مَصِیبَةً أَشَدَّ عَلَى قَلْبِی مِنْ کَرْبَلَاءَ وَ مَذَلَّةِ السَّبْیِ وَ أَهْلِ بَیْتِی.»
◼️ هرگز مصیبتی سختتر از کربلا و ناگواری اسارت و رنج اهل بیتم ندیدم.
📚 الخصال، ج ۱، ص ۲۸۰.
#مواد_سخنرانی_دینی
https://eitaa.com/sokhanrani1214_ir
السَّلَامُ مَنْ هُتِکَت حُرْمَتَهُ
السَّلَامُ علی المدفونینِ بِلاأکفان
السلام علی مَنْ دَفْنِهِ أَهْلِ القری
غروب بود زنی بیقرار تنها بود زنی ز داغ برادر، فکار تنها بود
غروب بود و علمدارخفته و تنها میان خیمهی بی پاسدار تنها بود
غروب بود رباب و صدای لالایی کنار تربت یک شیرخوار تنها بود
(مقدمه روضه)
*امشب عقیله بنی هاشم رو مدد بدید، امشب واسه دل امام زمان دعا کنید، همون آقایی که به شیخ حسین سامرایی فرمود: به شیعیانم سلام منِ مهدی رو برسون و به اونا بگو آقاتون گفته خدا رو به عمه جانم زینب قسم بدید تا موانع فرج برداشته بشه!
*از امشب روضه جوری میشه که دل همه اهل بیت رو خیلی سوزونده! سالها بعد واقعه عاشورا اومدند پیش امام سجاد گفتند: آقا جان سی ساله از شهادت پدرتون میگذره اما هنوز شما پرچم سیاه به خانه زدید، مگه شهادت تو خونواده شما موروثی نیست؟ مگه شهادت برای شما افنخار نیست؟ پس چرا هنوز دارید غصه میخورید؟ دیدن امام سجاد با یه حالت گریهای فرمودند: درسته شهادت برای ما افتخاره و آرزوی ما شهادت، اما اون چیزی که این همه مدت امان ما رو بریده و اینجوری پریشونمون کرده، اسارت عمه جانمون زینب.
________________________________________________________________
(شروع روضه)
*ما فقط یه چیزی شنیدیم که ناموس اباعبدالله رو به اسارت بردند دست هاشون رو بستند، نه فقط این نیست، کسی هم جرأت نمیکنه روضه رو باز کنه!
اسیرجنگی برای ما خوب تعریف نشده! اسیر جنگی در اون زمان کسی بود که تو معرض دید مردها قرار میگرفت! ابن اعثم در فتوح مینویسه این زن و بچه رو مانند همانند اسرای ترک و دیلم از این شهر به آن شهر از این منزل به آن منزل میچرخاندند!اسرای ترک و دیلم که بلاد کفر بودن رو چطور و با چه انگیزهای میچرخوندن؟؟؟؟
از این به بعد وقتی بشنویم که امام زمان فرموده که در مصیبت اسارت عمه جانم خون گریه میکنم حق بده به مولا!!
حالا بهتر شاید متوجه شیم که امام سجاد فرمود روضه ای که امان ما رو بریده الشام الشام الشام....
اسرا رو آوردن پشت دروازه ساعات، زن و بچهها رو بیرون نگه داشتند یکی سوال کرد، چرا این اسرا رو داخل نمیبرید؟ جواب دادند: هنوز زینت دادن شهر تموم نشده!
وقتی دروازه رو باز کردند، دیدند که همه رو خبر کرده بودند. میگفتند: قراره یه عده خارجی رو بیارن!
اسرا رو از مسیر بازار یهودیها آوردند. سرکرده یهودیها به اونی که نیزه سر امام حسین(ع) رو داشت گفت: نیزه رو بیار جلوتر، نگاه کرد گفت: من تو رو خوب میشناسمت. بابای این بود که خیبر ما رو ریخت بهم!
*کامل بهایی مینویسه: 500 هزار نفر به تماشا اومده بودند. آخ بمیرم، همه نوشتن صبح زود بود که قافله وارد شهر شد؛ اما غروب بود که اسرا وارد مجلس یزید شد! یعنی انقده ازدحام جمعیت زیاده، رقاصهها میرقصیدن، از بالای بام یه عده دارن سنگ میزنن، خاروخاشاک دارن بر سَر اهل بیت میریزن.
*خدا نیاره هیچ دختری کتک خوردن باباشو ببینه، اونقده تو این کوچهها سنگ زدن که تو بعضی از نقلها داره، خود سر به زبان اومد و فرمود: «أنا المظلوم» من نمیدونم بعضی از نانجیبا با چه سنگی سَر اعبدالله رو میزدن که بارها سَر ابیعبدالله از روی نیزهها جلو چشم بچهها به زمین افتاد!
دم دروازه ساعات خدا رحم کند به دل عمه سادات خدا رحم کند
چشم من تار شده یا تو بِهَم ریخته ای گریه دار است ملاقات، خدا رحم کند
کو علمدار حرم آبرویم درخطر است وسط این همه الوات خدا رحم کند
سر بازار به انگشت نشانم دادند رد شدم با چه مکافات، خدا رحم کند
چشم یک شهر به دنبال کنیز است حسین تا کنم حفظ امانات خدا رحم کند.
https://eitaa.com/sokhanrani1214_ir
حدود ساعت ۱۱ صبح
بعد از این حملات، امام(ع) دستور تک تک به میدان رفتن را به یاران داد. اصحاب با هم قرار گذاشتند تا زندهاند نگذارند کسی از بنیهاشم به میدان برود. انگار برای شهادت با هم مسابقه داشتند. بعضی «در مقابل نگاه امام(ع)» شهید شدند. یکی از اولین کسانی که کشته شد، پیرمرد زاهد، جناب بریر بود. مسلم بن عوسجه بعد از او کشته شد. حبیب بر سر بالین او رفت و گفت کاش میتوانستم وصیتهای تو را اجرا کنم. مسلم با دست امام حسین(ع) را نشان داد و گفت: «وصیت من این مرد است».یک بار هفت نفر از اصحاب امام(ع) در محاصره واقع شدند، حضرت عباس(ع) محاصره آنها را شکست و نجاتشان داد.
۱۲:۵۰ اذان ظهر به افق کربلای معلی
حبیب بن مظاهر موقع اذان ظهر شهید شد. چون که نوشتهاند امام خطاب به اصحاب گفت یکی برود با عمر سعد مذاکره بکند و بخواهد برای نماز ظهر جنگ را متوقف کنیم. یکی از لشکر کوفه صدا زد: «نماز شما قبول نمیشود.» حبیب به او گفت: «ای حمار! فکر میکنی نماز شما قبول میشود و نماز پسر پیامبر(ص) قبول نمیشود؟» به جنگ او رفت اما از سپاه کوفی به کمکش آمدند و حبیب کشته شد. امام از شهادت حبیب متاثر شد و برای اولین بار در روز عاشورا گریست. رو به آسمان کرد و گفت: «خدایا رفتن جان خودم و دوستانم را به حساب تو میگذارم.»
امام نماز را شکسته و به قاعده «نماز خوف» خواند. گروهی از اصحاب به امام(ع) اقتدا کردند و بقیه به جنگ پرداختند. زهیر و سعید بن عبدالله حنفی خودشان را سپر امام کردند. نوشته اند سعید بن عبدالله ۱۳ تیر و نیزه خورد و به شهادت رسید. در آخرین نفس از امام پرسید: «آیا وفا کردم؟»
حدود ساعت ۱۳
۳۰ نفر از اصحاب امام(ع) تا وقت نماز زنده بودند و بعد از این ساعت شهید شدند. بعد از کشته شدن اصحاب، نوبت به بنی هاشم رسید. اولین نفر، حضرت علی اکبر پسر امام حسین(ع) بود.
پس از نماز ظهر عاشورا، باقیمانده یاران امام حسین علیهالسلام نیز یکی پس از دیگری به شهادت رسیدند. شیرمردانی چون زهیر بن قین، نافع بن هلال، مسلم بن عوسجه، حبیب بن مظاهر، حر بن یزید، بریر بن خضیر و دلیرمردانی از بنی هاشم چون علیاکبر علیهالسلام، عباس بن علی علیهالسلام، قاسم بن حسن علیهالسلام، عبدالله بن مسلم علیهالسلام و افرادی دیگر در یاری مولا و سرورشان امام حسین علیهالسلام جنگیدند و سرانجام بدست دشمنان اهل بیت علیهمالسلام، مظلومانه به شهادت رسیدند.
حدود ساعت ۱۴
عاقبت امام حسین(ع) و حضرت عباس(ع) تنها ماندند. عباس اجازه میدان خواست اما امام او را مامور رساندن آب به خیمه ها کرد. دشمن بین دو برادر فاصله انداخت. عباس دلاور در حالیکه با شجاعت تمام سعی در آوردن مشک آب برای زنان و کودکان داشت در محاصره دشمن دو دستش قطع شده و با عمودی آهنین بر سرش زدند که از اسب بر زمین افتاد. اباعبدلله سراسیمه خود را بر پیکر قطعه قطعه برادر رساند. دشمن کمی به عقب رفت. امام(ع) برای دومین بار بعد از قتل برادر عزیزش گریه کرد و فرمود «اکنون دیگر پشتم شکست.»
حدود ساعت ۱۵
پس از شهادت تمامی یاران و بنی هاشم، ابا عبدالله(ع) به میدان رفت. در این هنگام، اهل بیت امام حسین(ع) بیتابی کردند. این بیتابی، امام حسین(ع) را آزدهخاطر کرد و خطاب به سپاهیان کوفه فرمود: «آیا کسی هست که از حرم رسول خدا(ص) دفاع کند؟ و آیا خداپرستی در میان شما وجود دارد که درباره ما از خدا بترسد؟ آیا فریادرسی هست که برای خدا، به داد ما برسد؟ آیا یاری دهندهای هست که برای خدا، ما را یاری دهد؟»جوابی از کوفیان به گوش نرسید. امام حسین(ع) رو به اجساد شهدا کرده با آنان گفت: «ای حبیب بن مظاهر، ای زهیر بن قین و ای مسلم بن عوسجه! ای دلیران و ای جنگاوران روزگارِ زار، چرا شما را ندا میدهم ولی کلامم را نمیشنوید و شما را فرا میخوانم ولی اجابتم نمیکنید؟ شما خفته و من امید دارم که سر از خواب شیرین بردارید که اینان زنان آل رسولاند که بعد از شما یاوری ندارند. از خواب برخیزید ای کریمان و در برابر این عصیان و طغیان از آل رسول الله(ص) دفاع کنید».
با شنیدن صدای امام حسین(ع) ناله و شیون زنان بلند شد. نقل شده است در این هنگام امام سجّاد(ع) در حالی که به عصایی تکیه داده بود با شنیدن صدای پدر بیرون آمد؛ اما توانی نداشت تا شمشیرش را حمل کند. امام حسین(ع) متوجه امام سجاد(ع) شد؛ پس ام کلثوم را مخاطب قرار داد: «او را بازگردان تا زمین از فرزندان محمد(ص) خالی نماند».امام حسین(ع) به خیمه آمد و پس از توصیه به اهل بیتش به سکوت، با خواهران، زنان، فرزندان و کودکان خویش وداع کرد. پیراهنی برایش آوردند و امام حسین(ع) پیراهن را از چند جا پاره کرد تا از دستبرد سپاه کوفه مصون ماند و آن را زیر لباسها پوشید؛ اما همین لباس هم غارت شد.
وقایع روز عاشورا
صف آرایی و آرایش دو سپاه
بعد از نماز صبح امام برای اصحابش سخنرانی کرد. آنها را به صبر و جهاد دعوت کرد. و بعد دعا خواند: «اللهم انت ثقتی فی کل کرب... خدایا تو پشتیبان من هستی در هر پیشامد ناگواری». طرف مقابل نیز نماز را به امامت عمر سعد خواند و بعد از نماز صبح به آرایش سپاه و استقرار نیرو مشغول شدند.
امام حسین علیهالسلام پس از نماز صبح عاشورا، سپاه کم تعداد خود را که متشکل از ۳۲ تن سواره و ۴۰ تن پیاده بودند، به سه دسته تقسیم کرد. دسته اول را در بخش میمنه به فرماندهی زهیر بن قین، دسته دوم را در بخش میسره به فرماندهی حبیب بن مظاهر و دسته سوم را در قلب سپاه به فرماندهی خود آن حضرت تقسیمبندی کرد. همچنین آن حضرت، بیرق سپاه را به برادرش حضرت عباس علیهالسلام واگذارد و نیروهای خود را در جلو و خیمهگاه را در پشت سر آنان قرار داد.
عمر بن سعد نیز فرماندهی میمنه سپاه خود را به عمرو بن حجاج، فرماندهی میسره را به شمر بن ذی الجوشن، فرماندهی سوارهنظام را به عروة بن قیس و فرماندهی پیادهنظام را به شبث بن ربعی واگذاشت و بیرق سپاه را بدست غلامش "دُرَید" سپرد.
۷:۰۶ طلوع آفتاب
کمی بعد از طلوع آفتاب. امام سوار بر شتری شد تا بهتر دیده شود. روبه روی سپاه کوفه رفت و با صدای بلند برای آنها خطبه ای خواند. صفات و فضایل خودش و پدر و برادرش را یادآوری کرد و اینکه کوفیان به امام (ع) نامه نوشته اند. حتی چند نفر از سران سپاه کوفه را مخاطب قرار داد و از حجّار بن ابجر و شبث ربعی پرسید که مگر آنها او را دعوت نکرده اند؟ آنها انکار کردند. امام نامه هایشان را به طرف آنها پرتاب و خدا را شکر کرد که حجت را بر آنها تمام کرده است. یکی از سران جبهه مقابل از امام (ع) پرسید چرا حکم ابن زیاد را نمی پذیرد و آنها را از ننگ مقابله با پسر پیامبر نمی رهاند؟ اینجا امام آن جمله معروفشان را فرمودند: «أَلَا وَإنَّ الدَّعِیَّ ابْنَ الدَّعِیِّ قَدْ رَکَزَ بَیْنَ اثْنَتَیْنِ: بَیْنَ السِّلَّه وَالذِّلَّه؛ وَهَیْهَاتَ مِنَّا الذِّلَّه ... فرد پستی که پسر فرد پست دیگری است. من را بین کشته شدن و قبول شدن و قبول ذلت مجبور کرده. ذلت از ما دور است.» سخنرانی امام (ع) حدوداً نیم ساعت طول کشده است.
حدود ساعت ۸ تا ۱۰ صبح
بعد از سخنرانی امام (ع) چند نفر از اصحاب آن حضرت به روایتی بُرَیر که «سید القرآء» و آقای قاریان کوفه بود و زهیر خطاب به کوفیان سخنان مشابهی گفتند و با آنان اتمام حجت کردند..بعد از سخنان زهیر و بریر، امام فریاد معروف «هل من ناصر ینصرنی» را سر داد. چند نفری دچار تردید شدند؛ از جمله حُربن یزید ریاحی. فرد دیگری به نام ابوالشعثا و دو برادر که در گذشته عضو خوارج بودند. بعید نیست که کسانی دیگری هم با دیدن شدت گرفتن احتمال جنگ، از سپاه کوفه فرار کرده باشند.
شمر به عمر سعد پرخاش کرد که چرا این قدر تعلل می کند؟ عمر سعد عاقبت رضایت به شروع جنگ داد. اولین تیر را به سمت سپاه امام (ع) رها کرد و خطاب به لشگریانش فریاد زد: «نزد عبیدالله شهادت بدهید که من اولین تیر را رها کردم.» بعد از انداختن تیر توسط عمر سعد، کماندارهای لشکر کوفه همگی با هم شروع به تیراندازی کردند. امام به یارانش فرمودند: «اینها نماینده این قوم هستند. برای مرگی که چاره ای جز پذیرش آن نیست. آماده شوید.» چند نفر از سپاه امام در این تیر باران کشته شدند. (تعداد دقیق را نمی دانیم . تعداد کشتگان تیر اندازی. با تعداد کشتگان حمله اول ۵۰ نفر ذکر شده است.)
بعد از تیراندازی ،«یسار»، غلام «زیاد بن ابیه» و «سالم» غلام عبیدالله ابن زیاد از لشکر کوفه برای نبرد تن به تن ابتدای جنگ بیرون آمدند. عبدالله بن عمیر اجازه نبرد خواست. امام حسین(ع) نگاهی به او کرد و فرمود: «به گمانم حریف کشنده ای باشی» عبدالله آن دو نفر را کشت. البته انگشتان دست چپش قطع شد.
بعد از این نبرد تن به تن، حمله سراسری سپاه کوفه شروع شد. ابتدا حجار به جناح راست سپاه امام حسین (ع) حمله کرد؛ اما حبیب و یارانش در برابر او ایستادگی کردند. زانو به زمین زدند و با نیزهها حمله را دفع کردند.همزمان شمر به جناح چپ سپاه امام(ع) حمله برد. زهیر و یارانش به جنگ مهاجمین رفتند. خود شمر در این حمله زخم برداشت بعد از عقب نشینی هر دو جناح کوفی، عمر سعد ۵۰۰ تیر انداز فرستاد که دوباره سپاه امام(ع) را تیر باران و آن حملات، علاوه بر از پا درآمدن هر ۲۳ اسب لشکریان امام(ع) تعدادی دیگر از اصحاب شهید شدند. الفتوح آن نفرات را ۵۰ نفر و این شهر آشوب ۳۸ نفر ذکر کرده است.
اولین شهید، ابوالشعثا بود و ۸ تیر انداخت که ۵ نفر از دشمن را کشت. امام(ع) او را دعا کرد. گروهی از سپاه شمر خواستند از پشت سر به امام(ع)حمله کنند زهیر و ۱۰ نفر به آنها حمله کردند.