eitaa logo
°•سرباز قاسم سڵیـ♡ـمانے•°
195 دنبال‌کننده
4.8هزار عکس
2.9هزار ویدیو
162 فایل
╔═════════⚘﷽⚘═════════╗ حاج قاسم سلیمانی: اگر به دست من باشد، تمام لشکرها را برای جنگ با دشمن بسیج خواهم کرد، اما عشق به خدا را فراموش نمی‌کنم. ❀°•شہید قاسم سڵیـ♡ـمانے•° ❀پناهگاهے براے عاشقان سردار #کپے آزاد ╚═════════⚘﷽⚘═════════╝
مشاهده در ایتا
دانلود
بهت تهمت میزنن؟! پشت سرت حرف میزنن؟! حق با توئه ولی حقتم پایمال میشه؟! خب من که باهاتم!! مگه تو رو صبور در برابرشون خلق نکردم؟! مگه تو نبودی میگفتی در سختی ها یه سر پیش خدا هم برم؟! خب اگه جوابت نمیدادم که سنگینی حرفهاشون کمرت رو میشکست!! پس بدان هر چه بر تو سخت بگیرن من هستم!! قول میدم آسونش کنم...!! ✨سوره الشرح 🌱
ناشناس: انقدر که تبلیغ نماز شب به روش داداش رضا علیه ما علیه رو کردی یکبار نماز شب به روش امام صادق علیه السلام رو گفتی؟ خ.ح: چشم خدام ها پیگیری میکنن اگر فرصت شد میفرستم
✨﷽✨ 👌چهار ناظر حاضر بر زندگی انسان : هرلحظه و هرزمان چهار دوربین زنده در حال فیلمبرداری از زندگی ما هستند که قرار است روزی در قیامت تمام زندگی ما را به نمایش بگذارند! ❶⇦ ناظر اول〖خــدا〗 است! 🌸 ألَمْ یَعْلَمْ بِأَنَّ اللَّهَ یَری؛ ‏آیا انسان نمیداند که خدا او را نگاه میکند؟ "سوره مبارکه علق آیه 14" ❷⇦ ناظر دوم〖ملائک مقرب خدا〗 هستند 🌸الله تعالی میفرماید : ما یَلْفِظُ مِنْ قَوْلٍ إِلاَّ لَدَیْهِ رَقیبٌ عَتید؛ از شما حرکتی سر نمیزند مگر اینکه دو مأمور در حال نوشتن آن هستند! "سوره مبارکه قاف آیه 18" ❸⇦ سومین ناظر 〖زمین〗 است 🌸خداوند در قران کریم میفرماید : یوْمَئِذٍ تُحَدِّثُ أَخْبارَها؛ در آنروز زمین هرچیزی که دیده را بیان میکند. "سوره مبارکه زلزال آیه 4" ❹⇦ چهارمین ناظر〖اعضاء و جوارح خود ما〗 می‌باشند! 🌸الله سبحان میفرماید : تکَلِّمُنا أَیْدِیهِمْ وَ تَشْهَدُ أَرْجُلُهُمْ بِما کانُوا یَکْسِبُونَ در آنروز دست‌ها و پاها شهادت می‌دهند که چه کاری کرده‌اند. "سوره مبارکه یس آیه 65"
از امشب هرشب 2پارت از رمان گذاشته میشه
هميشه از پدرم متنفر بودم! مادر و خواهرهام رو خيلي دوست داشتم؛ اما پدرم رو نه... آدم عصبي و بي حوصلهاي بود. بد اخالقيش به کنار، مي گفت: دختر درس ميخواد بخونه چکار؟ نگذاشت خواهر بزرگ ترم تا چهارده سالگي بيشتر درس بخونه... دو سال بعد هم عروسش کرد؛ اما من، فرق داشتم... من عاشق درس خوندن بودم! بوي کتاب و دفتر، مستم مي کرد. مي تونم ساعتها پاي کتاب بشينم و تکان نخورم... مهمتر از همه، ميخواستم درس بخونم، برم سر کار و از اون زندگي و اخالق گند پدرم خودم رو نجات بدم. چند سال که از ازدواج خواهرم گذشت... يه نتيجه ديگه هم به زندگيم اضافه شد... به هر قيمتي شده نبايد ازدواج کني! شوهر خواهرم بدتر از پدرم، همسر ناجوري بود، يه ارتشي بداخالق و بي قيد و بند... دائم توي مهمونيهاي باشگاه افسران، با اون همه فساد شرکت مي کرد؛ اما خواهرم اجازه نداشت، تنهايي پاش رو از توي خونه بيرون بذاره! مست هم که ميکرد، به شدت خواهرم رو کتک مي زد. اين بزرگترين نتيجه زندگي من بود... مردها همه شون عوضي هستن... هرگز ازدواج نکن! هر چند باالخره، اون روز براي منم رسيد... روزي که پدرم گفت، هر چي درس خوندي، کافيه. باالخره اون روز از راه رسيد... موقع خوردن صبحانه، همون طور که سرش پایين بود... با همون اخم و لحن تند هميشگي گفت: هانيه؛ ديگه الزم نکرده از امروز بري مدرسه! تا اين جمله رو گفت، لقمه پريد توي گلوم وحشتناکترين حرفي بود که مي تونستم اون موقع روز بشنوم! بعد از کلي سرفه، در حالي که هنوز نفسم جا نيومده بود به زحمت خودم رو کنترل کردم و گفتم: ولي من هنوز دبيرستان... خوابوند توي گوشم! برق از سرم پريد... هنوز توي شوک بودم که اينم بهش اضافه شد. – همين که من ميگم... دهنت رو مي بندي ميگي چشم! درسم درسم، تا همين جاشم زيادي درس خوندي. از جاش بلند شد... با داد و بيداد اينها رو ميگفت و ميرفت. اشک توي چشمهام حلقه زده بود؛ اما اشتباه ميکرد، من آدم ضعيفي نبودم که به اين راحتي عقب نشيني کنم. از خونه که رفت بيرون... منم وسايلم رو جمع کردم و راه افتادم برم مدرسه. مادرم دنبالم دويد توي خيابون... – هانيه جان، مادر... تو رو قرآن نرو... پدرت بفهمه بدجور عصباني ميشه! براي هردومون شر ميشه مادر... بيا بريم خونه. اما من گوشم بدهکار نبود... من اهل تسليم شدن و زور شنيدن نبودم... به هيچ قيمتي! چند روز به همين منوال مي رفتم مدرسه... پدرم هر روز زنگ مي زد خونه تا مطمئن بشه من خونهام. مي رفتم و سريع برمي گشتم... مادرم هم هردفعه براي پاي تلفن نيومدن من، يه بهانه مياورد... تا اينکه اون روز، پدرم زودتر برگشت... با چشمهاي سرخش که از شدت عصبانيت داشت از حدقه بيرون ميزد بهم زل زده بود! همون وسط خيابون حمله کرد سمتم... موهام رو چنگ زد و با خودش من رو کشيد تو... اون روز چنان کتکي خوردم که تا چند روز نمي تونستم درست راه برم... ✨نقل از همسر و فرزند شهید✨ دوستان یه توضیحی بدم راجب رمان بی تو هرگز🦋 این رمان زندگی نامه شهید سید علی حسینی به نقل از همسر و فرزند ایشون هست. در ضمن کتابش هم هست امید وارم از این رمان لذت ببرید🌸
حالم که بهتر شد دوباره رفتم مدرسه، به زحمت مي تونستم روي صندليهاي چوبي مدرسه بشينم... هر دفعه که پدرم ميفهميد بدتر از دفعه قبل کتک ميخوردم! چند بار هم طوالني مدت زنداني شدم؛ اما عقب نشيني هرگز جزء صفات من نبود. باالخره پدرم رفت و پروندهام رو گرفت، وسط حياط آتيشش زد! هر چقدر التماس کردم! نمرات و تالشهاي تمام اون سالهام جلوي چشمهام مي سوخت... هرگز توي عمرم عقب نشيني نکرده بودم؛ اما اين دفعه فرق داشت... اون آتش داشت جگرم رو مي سوزوند... تا چند روز بعدش حتي قدرت خوردن يه ليوان آب رو هم نداشتم، خيلي داغون بودم... بعد از اين سناريوي مفصل، داستان عروس کردن من شروع شد؛ اما هر خواستگاري ميومد جواب من، نه بود و بعدش باز يه کتک مفصل! علي الخصوص اونهايي که پدرم ازشون بيشتر خوشش مي اومد؛ ولي من به شدت از ازدواج و دچار شدن به سرنوشت مادر و خواهرم وحشت داشتم، ترجيح مي دادم بميرم اما ازدواج نکنم به خدا توسل کردم و چهل روز روزه نذر کردم، التماس مي کردم... خدايا! تو رو به عزيزترينهات قسم... من رو از اين شرايط و بدبختي نجات بده... هر خواستگاري که زنگ مي زد، مادرم قبول مي کرد... زن صاف و سادهاي بود! علي الخصوص که پدرم قصد داشت هر چه زودتر از دست دختر لجباز و سرسختش خالص بشه... تا اينکه مادر علي زنگ زد و قرار خواستگاري رو گذاشت. شب که به پدرم گفت، رنگ صورتش عوض شد... طلبه است؟ چرا باهاشون قرار گذاشتي؟ ترجيح ميدم آتيشش بزنم اما به اين جماعت ندم... عين هميشه داد مي زد و اينها رو مي گفت... مادرم هم بهانههاي مختلف مي آورد... آخر سر قرار شد بيان که آبرومون نره؛ اما همون جلسه اول، جواب نه بشنون؛ ولي به همين راحتيها نبود. من يه ايده فوق العاده داشتم! نقشه اي که تا شب خواستگاري روش کار کردم. به خودم گفتم)خودشه هانيه! اين همون فرصتيه که از خدا خواسته بودي، از دستش نده( علي، جوان گندم گون، الغر و بلندقامتي بود... نجابت چهره اش همون روز اول چشمم رو گرفت. کمي دلم براش مي سوخت؛ اما قرار بود قرباني نقشه من بشه. يک ساعت و نيم با هم صحبت کرديم. وقتي از اتاق اومديم بيرون... مادرش با اشتياق خاصي گفت: به به، چه عجب! هر چند انتظار شيريني بود؛ اما دهنمون رو هم مي تونيم شيرين کنيم يا... ❥ ✨نقل از همسر و فرزند شهید✨
●|بسم‌رب‌النور✨'
سلام‌برتو‌اۍ‌محبوب‌ما❲مهدۍ❳💚
یــلدا بـا طعـم غـم مـادر مبـارڪ:)🍉🌒
°•سرباز قاسم سڵیـ♡ـمانے•°
#حرف‌حق🌿 ___ شاید بگی خب احساس گناهم رو چکار کنم ؟ جواب : خدا بهت فرصت میده. نگران نباش.👌 خدا دوسِت
/پارت⁹ 💥سلام دوستان چطورین؟ خوبین؟ رفقا حمله ی سوم از سمت‌ چپ اتفاق میوفته یعنی ملعون میزنه مارو درگیر گناه میکنه... 👌بقول استاد رائفی پور: شیطون سه بار قسم حضرت ابوالفضل خورده که مارو از راه درست منحرف کنه..!! درگیر غیبت، روابط حرام، چشم چرونی بی نمازی و خیلی از گناهای دیگه... ولی یه چیزی بگم؟ 👿انصافا هیچی به اندازه ی بی نمازی ما به شیطون حال نمیده.. یعنی نمازو ازمون بگیره جوری خر ذوق میشه که نگو و نپرس! چون بی نمازی در حد مرگ به روحمون آسیب میزنه و داغونش میکنه، خودمونی‌ بگم با نماز نخوندن انگاری روحتو انداختی زیر یه تریلی۱۸چرخ و لهش کردی!! انگاری انداختی توی گوشت چرخ کن وتیکه تیکش کردی. واقعانمیدونم چجوری بگم ولی خیلی ضربه میزنه به روحمون اونم همون روحی که شیطون شدیدا ازش متنفره پس حق بده با بی نمازی تو انقدر خوشحال بشه..باورش سخته ولی اونی که نماز نمیخونه شیطون هزار بار ازش بهتره میدونی چرا؟! 🖐چون شیطون هزاران سال به خدا سجده کرد فقط به آدم ‌سجده‌نکرد ولی کسی که نماز نمیخونه داره به خداااا سجده نمیکنه.. ای واای... تن آدم میلرزه بخدا.. تو به خدایی سجده نمیکنی که شیطونی که از همه بدتره هزاران سال بهش سجده کرده بود؟؟؟... یکم فکر کن به حرفم میگن بی نمازی فوق گناه به‌حساب میاد برای همین هیچ وقت بخشیده نمیشه... حتی اگه میلیاردها سال هم عذاب بکشه اهل بیت شفاعتش نمیکنن💔 ببین ... ازت میخوام بهم یه قولی بدی اونم اینکه جون عزیزت هر گناهی کردی حتی آدمم کشتی بازم بی نمازی نکنی بزار طنابی که بین تو و خداهست باقی بمونه.. حدیث داریم مرز بین کفر و ایمان ترک نمازه💔 پس به هیچ وجه نزار شیطون نمازو ازت بگیره؟ باشه؟! اگر هم نماز نمیخونی هرچه سریع تر این ضرر بزرگی که داری به خودت میزنی رو متوقف کن... خب؟ به نظرم بی پناه تر از آدمی که نماز نمیخونه توی کل عالم وجود نداره. خودسازی+دینداریِ لذت بخش🌱
استاد‌پناهیان‌میگن↓ اگہ‌یہ‌روزۍ‌دیدی‌همہ‌چیز‌جوربود بایـدبزنۍتوسـرخودت‌؛..اخہ‌خـدا‌ دقیقا‌بعضۍ‌وقتـاتـورو‌بـا‌چیزایۍ‌ امتحان‌‌میکنہ‌ڪہ‌روش‌حساس. . چون‌بزرگ‌شدنت‌تو‌همــینہ!🖐🏻
برنامه ریـزی، آوردن ِ آینده به ِ زمان ِ حـال است تا بتوانید همین الان کارۍ براۍِ آن انجام دهید .🌊