فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کجا دعا کنیم زود مستجاب بشه
🌺 کانال معرفتی #سلوک_شیعه👇
https://eitaa.com/joinchat/3222994976C75d06fe7ee
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
به شدددددت توصیه میکنم ببینید و نشر دهید و برای بزرگتر ها که گوشی ندارند نقل کنید...
🌹 @solok_shieh
✍ از زمان های استجابت دعا...🔻
🔸امام جعفرصادق علیه السلام:
🔹اِنّ اللهَ تباركَ وَ تعالی فَرَضَ الصَلوةَ فی اَفضَلِ السّاعاتِ فَعَلَیكُم بِالدُّعاءِ فی أَدبارِ الصَّلوةِ.
🔹خدای تبارک و تعالی نماز را در افضل اوقات شبانهروز قرار داده شما (غنیمت بدارید و) خود را ملزم کنید که بعد از هر نماز دعا نمائید.
📚وسائل، ج ٤، ص ١١٤٨
➕#آداب_دعا
🌹 @solok_shieh
❓خانمی بدحجاب جلوی یکی از علما رو
گرفت و از ایشون سوال کرد:
➖اگه یک تار موی من بیرون باشد،
دنیا به آخر میرسه؟!
چرا اینقده شماها گیر می دین؟
👳♂ عالم جواب داد:
اگــر یــک تــار مــو در غذایــی خــوب و خوشــمزه باشــد، آیــا دنیــا بــه آخــر
میرسه؟ قطعا خیـر.
ایـن تـار مـو حتـی مـزه و طعـم غـذا رو
هـم تغییـر نمیده، امـا بسـیاری از افراد
طبیعتـا در چنیـن حالتـی دچـار دلزدگـی
شـده و اون غـذای خـوب و خوشـمزه از
چشمشون میافته.
📖 حالا بذار یه داستان قشنگ تاریخی
هم برات بگم...👇
👳♂عالم گفت :
📜 روزی یکــی از یــاران امــام صادق
( علیه السلام ) خدمــت ایشــان رســید
و گفــت در یــک کــوزه روغــن یــک مــوش
افتــاده، آیــا میشود آن روغــن را خــورد؟
✨امــام صــادق (علیهالسلام) فرمودنــد:
❌ نمیتوانی آن را بخـوری.
➖مـرد گفـت آقـا یـک مـوش کوچکتـر از آن
اسـت کـه باعـث شـود غـذای خـود را کنـار
بگـذارم و از خیـر روغنهای گـران قیمـت
بگـذرم!
✨امـام_صــادق (علیهالسلام) فرمودنـد:
آن چیـزی کـه در نظـر تـو کوچـک اسـت،
مـوش نیسـت.
👈 ایـن دیـن اسـت کـه در نظـر تـو کوچـک اسـت
🔴 حالا خواهربزرگوارِ من👌
وقتـی از ایـن زاویـه بـه ماجـرا نـگاه کنیم
متوجـه میشیم کـه یـک تـار مـو شـاید بـه خـودی خـود اهمیتـی نداشـته باشـه امـا
وقتـی بـه ایـن توجـه کنیـم کـه حتـی
نمایـش یـک تـار مـو هـم، سـرپیچی از
فرمـان پـروردگار جهانیـان اسـت، با این نگاه،
💥 بیرون آمدن یـک تـار مـو جلوی نامحـرم هـم مهـم میشود.💥
#حجاب
@solok_shieh
✍ آغاز سیر و سلوک الی الله...
🔹آداب سلوک و سالک الی الله
🔹سخنان و نصایح مرحوم علامه
🔹بارگذاری دروس علمی و معرفتی
🔻کانال علامه حسنزاده آملی🔻
------------------------------------------
https://eitaa.com/joinchat/1954874105C86c36470ae
------------------------------------------
⭕️ مرحوم علامه طباطبایی: حسن زاده را کسی نشناخت جز امام زمان عجل الله خاک پای او توتیای چشم طباطبایی
--------------------------------------------
https://eitaa.com/joinchat/1954874105C86c36470ae
---------------------------------------------
🔺کانال علامه حسنزاده آملی🔺
16.02M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سخنرانی کوتاه
ماجرای لاتی که نمازشب خوان شد...!
حجت الاسلام دکتر #عالی
🌺 کانال معرفتی #سلوک_شیعه👇
https://eitaa.com/joinchat/3222994976C75d06fe7ee
6.42M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌟 سفیر خدا آماده آمدن است؛ ان شاءالله
#امام_زمان
🌹 @solok_shieh
آیت الله سید علی قاضی قدس سره:
ماههای رجب و شعبان و رمضان ... بیدار باش!
تا اینکه برای مسافرت خویش[به جهان آخرت] توشه برداری، و این فرصت را از دست مده و غنیمت بشمار!
🌹 @solok_shieh
آیت الله کشمیری:
خیلی مهم است که به نفس بها داده نشود.
از اینجا تا بهشت یک قدم است. قدم اول را بگذارید روی هوای نفس، قدم دوم در #بهشت است.
🌹 @solok_shieh
در روزهای رویایی زمستان با ما همراه شوید با خواندن یک رمان پاک برای شناخت جهان بینی صهیونیستها
نقاب هیولا
سرش را از سوراخ بیرون آورد. رگبار تیر مثل سوزن چرخ خیاطی زمین را سوراخ میکرد و پیش میآمد. باد ملایمی میوزید، خاکی که پشت سر هر گلوله از زمین بلند میشد را، دور میکرد. سر را برد توی تونل. صبر کرد. پایین اسارت بود و مرگ. بالا هم کشته شدن به دست هموطن. مانده بود چهکند. رفت تو . لباس نظامی را در آورد. انداخت کنار. باید صبر میکرد تا درگیری کم شود.
نفهمید چقدر گذشت که صدای گلولهها فروکش کرد.از نردبان بالا آمد. آرام چفیه را داد بیرون. پرچم صلح را تکان داد. کمکم سر و بالاتنه را بالا کشید. داد زد:« من لنا لوسادا هستم. از اسارت فرار کردم.»
آمد بالا.
سربازان اسرائیلی کمتر از پنجاهمتر با او فاصله داشتند. دوید طرفشان. چیزی تا آزادی نمانده بود. داد زد:« من هموطنتون هستم....»
نزدیکشان شد. آنقدر که دید سرباز سر تفنگ را گرفته طرفش. چفیه را تکان داد:« شلیک نکنید.»
به سرباز لبخند زد. دستها را به دو طرف تکان داد:« من مسلح نیستم.»
سرباز همانطور که خشک و بیاحساس نگاهش میکرد، شلیک کرد. پهلویش سوخت. افتاد روی زمین ناهموار. خون گرم، لباسش را سرخ کرد. جوی قرمز رنگی آرام از کنارش راه افتاد روی خاک. خاک را تیره میکرد و خیس. جمع شد تو چاله کوچک کنارش. عکس آسمان افتاده بود تو این برکهی کوچک سرخ براق. بوی خون و آهن میآمد. دست دیگر را آورد پایین. چفیه را فشار داد روی زخم. درد پیچید تو تمام تنش. اشک از چشمها، چکه چکه میافتاد روی زمین.
👇👇👇
https://eitaa.com/rooznevest/65
وقتی یک خانم دکتر دست به قلم میشه و راجع به صهیونیستها داستان مینویسه. داستانی که پشتش کلی مطالعه راجع به یهود و پروتکلهای صهیونیستی است.
توصیه میکنم این قلم جذاب را از دست ندید.
بیشتر از نود قسمت داستان بارگذاری شده است
https://eitaa.com/rooznevest/65