eitaa logo
🌸دخـــــتــرونــــــــہ💕 زناشویی همسرانه ایده آشپزی خیاطی سرگرم
9.8هزار دنبال‌کننده
43.4هزار عکس
14.4هزار ویدیو
85 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
🔸نوشیدن قهوه، خطر ابتلا به بیماری آلزایمر را بسیار کم می‌کند. بیماری آلزایمر رایج‌ترین نوع اختلال عملکرد مغزی و دلیل عمده‌ی زوال عقل است. متاسفانه، هیچ درمان شناخته شده‌ای برای آلزایمر وجود ندارد. اما کارهای زیادی می‌توان برای پیشگیری از این بیماری انجام داد از جمله، تغذیه سالم، ورزش و نوشیدن قهوه هم می‌تواند به طور شگفت‌آوری مؤثر باشد. ☕️ خطر ابتلا به بیماری آلزایمر در کسانی که قهوه مصرف می‌کنند، ۶۵ درصد کمتر است. 💅💄💇 💞 @sooraty
🌸آموزش کلاسیک #متافیزیک_و_علوم_غریبه🌸 سرفصلهای دوره👇 🔹آموزش روش #طالع_بینی ازدواج 🔸آشنایی با روشهای باطل کردن سحر ها طلسمات 🔹آشنایی با انواع #چشم_زخم و راهکارهای پیشگیری و درمان آنها 🔸توضیحاتی پیرامون #مس_اجنه و راهکارهای پیشگیری و درمان آنها 🔹آموزش نگارش صحیح #حرز_امام_جواد علیه السلام و حکاکی #شرف_الشمس 🔹و بسیاری از ناگفته های دیگر ... 📣📣 آیدی ثبت نام : @horiyaat72 عضویت در موسسه قلب و قالب❤️ 👇 https://eitaa.com/joinchat/1237909525C2012379690
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#ماسک_مو خوشگل کردن مو با رز زیبایی موها با یه روش ساده ، دخملا ببینین حتما😉😍 💅💄💇 💞 @sooraty
#عجیب_ترین_خاطره_گورکن از یک گورکنی پرسیدند: تو که تا حالا با کلی قبر و مرده و جنازه سروکار داشتی عجیب ترین چیزی که دیدی و عجیب ترین اتفاقی که افتاده چی بود؟! الان شما هم در ذهن خودتون حدس هایی میزنید ولی کاملا و صددرصد در اشتباهید گورکن جوابی داده که همه را شگفت زده کرد:..... برای خواندن #خاطره_عجیب_گورکن وارد کانال زیر شوید http://eitaa.com/joinchat/2737766401C2d57e92163
🌸داستان زیبای ابلیس و فرعون 🌸 👹مي گويند ابليس، زماني نزد فرعون آمد در حاليكه فرعون خوشه اي انگور در دست داشت و مي خورد. ابليس به او گفت: آیا هيچكس مي تواند اين خوشه انگور را به مرواريد خوش آب و رنگ مبدل سازد؟ ادامه این داستان زیبا درلینڪ زیر🔽 http://eitaa.com/joinchat/2737766401C2d57e92163
بیا برای همیشه کنار هم باشیم غبـار راه تــو بـاشـم،😌 «تــو» سـایـه سـر بـاش...♥️ 💅💄💇 💞 @sooraty
🌸دخـــــتــرونــــــــہ💕 زناشویی همسرانه ایده آشپزی خیاطی سرگرم
💕💕💕💕💕 #پارت_36 #دخترونه بدون اینکه منتظر چیزی از جانبش باشم به سمت کلاس حرکت کردم که صدای نیلو هم
💕💕💕💕💕 شماره خان زاده رو گرفتم که بعد از خوردن چند تا بوق برداشت صدای  پر از عشوه ی دخترونه ای پیچید: _بفرمائید !؟ متعجب از صدای دخترونه گفتم: _ببخشید فکر کنم اشتباه تماس گرفتم و گوشی رو قطع کردم دوباره نگاهی به شماره انداختم اما درست بود قبل از اینکه بخوام دوباره شماره رو بگیرم صدای گوشی بلند شد و صدای خان زاده تو گوشی پیچید: _بله با شنیدن صداش حس کردم قلبم داره از جاش کنده میشه اون دختره کی بود که قبل اون گوشیش رو جواب داده بود ، به سختی لب باز کردم و گفتم: _منم با شنیدن صدام کمی مکث کرد و بعد از چند دقیقه صدای خشک و خش دارش تو گوشی پیچیده شد: _پریزاد کاری داشتی !؟ قبل از اینکه لب باز کنم چیزی بگم صدای همون دختره اومد _آراز عشقم نمیخوای بیای قطع کن اون گوشی رو امشب تا صبح میخوام باهات عشق و حال کنم با شنیدن حرف هاش چشمهام گرد شد یعنی چی اون میخواست با شوهر من عشق و حال کنه اونجا چخبر بود صدای سرد خان زاده که حالا فهمیده بودم اسمش آراز بلند شد: _فعلا کار دارم بعدا باهات تماس میگیرم. و صدای بوق که داخل گوشی پیچیده شد  با دهن باز شده به گوشی خیره شده بودم واقعا قطع کرد با حرص گوشی رو پرت کردم روی مبل و خودم همونجا نشستم سرم رو میون دستام گرفتم لعنتی داشت با یه دختر غریبه عشق و حال میکرد و اون دختره هرزه ای که معلوم نبود کیه الان تو بغلش بود و داشت براش ناز و عشوه میومد حتی با فکر کردن بهش هم حالم بد میشد و حالت تهوع بهم دست میداد باورم نمیشد آدم انقدر عوضی باشه من زنش بودم اون وقت داشت خودش رو با یکی دیگه ارضا میکرد خان زاده هوسباز! * * * * * * نگاهم به صورت بیخیالش افتاد خون داشت خونم رو میخورد به سختی داشتم خودم رو کنترل میکردم تا هیچ حرف بیخود و بی موردی نزنم که بعدا پشیمون بشم خیلی بیخیال و خونسرد اومد روبروم نشست که با حرص از سرجام بلند شدم که صداش بلند شد _بشین! نگاه حرصیم رو بهش دوختم و با غضب گفتم: _بشینم چیکار کنم به حرف های مفت و بی سر ته تو گوش کنم که چی !؟ با شنیدن این حرف من یه تای ابروش بالا رفت نگاهی به سر تا پام انداخت و گفت: _میبینم که امروز قاطی کردی زبونت دراز شده چشهام رو باز و بسته کردم نفس عمیقی کشیدم تا فحش بارش نکنم اما مگه میذاشت حتی یه دقیقه هم ساکت باشم ، بلند شد روبروم ایستاد و خش دار گفت: _چته !؟ با شنیدن این حرفش از کوره در رفتم و عصبی فریاد کشیدم _واقعا میخوای بدونی من چم شده اره ، اون دختره ی کثافط کی بود !؟ خونسرد بهم خیره شد و گفت: _از کدوم دختر داری حرف میزنی!؟ _همونی که میخواست باهات عشق و حال کنه! 💕💕💕💕💕
سلام عشقاام😍💋 پیج اینستامه 👇 فالو کنید و نظراتتونو درمورد رمانم زیر پست کامنت کنید...😍👇 instagram.com/nabz__eshgh