eitaa logo
🌸دخـــــتــرونــــــــہ💕 زناشویی همسرانه ایده آشپزی خیاطی سرگرم
9.8هزار دنبال‌کننده
43.4هزار عکس
14.4هزار ویدیو
85 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
اگر همسر شما در اثر فشار کار، سخنان دلسرد کننده‌ای می گوید معنی‌اش آن نیست که به آخر خط رسیده‌اید معنی‌اش آن است که همسرتان به محبت و حمایت بیشتری نیاز دارد 💅 @sooraty
🔞🔞🔞🔞 ⚠️ورود افراد به این کانال به شرط بلوغ می باشد😱 ⚜ همه چیز دراین کانال عریان است ⁉️ 🎥🔞 #بدون_سانسور 🎥🔞 #افشاگری 🎥🔞 #بی_پرده 🔱❗️🔱❗️ https://eitaa.com/joinchat/2838167562C2dcb92cec8 ⚠️ #کاملا_محرمانه_و_امنیتی🔞👆 .
⛔️⛔️😳😳چیزی نمیگیم خودتون برید با چشای خودتون ببینید این کانالو !!! چه خبره !!!😱😱🙊🙈 ترجیحا بالای ⛔️20 سال وارد شن 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2838167562C2dcb92cec8
🌸دخـــــتــرونــــــــہ💕 زناشویی همسرانه ایده آشپزی خیاطی سرگرم
💕💕💕💕💕 #پارت_63 #دخترونه_های_همسردوم_خانزاده نیلوفر تموم مدت داشت زیر چشمی بهم نگاه میکرد اما انقد
💕💕💕💕💕💕 امروز هم اومده بودم شرکت که صدای منشی بلند شد: _خانوم با شنیدن صداش هول شده بهش خیره شدم و گفتم: _بله _رئیس باهات کار داره برو اتاقش با شنیدن این حرفش سری تکون دادم به سمت اتاق رفتم تقه ای زدم که صداش بلند شد ، در اتاق رو باز کردم و داخل شدم تموم اتاق رو دود برداشته بود کنار پنجره ایستاده بود و داشت سیگار میکشید به سرفه افتادم وقتی سرفه ام تموم شد بهش خیره شدم و گفتم: _با من کاری داشتید !؟ با شنیدن صدام به سمتم برگشت دود سیگارش رو بیرون فرستاد به سمت میزش رفت و سیگارش رو داخل جا سیگاری خاموش کرد و گفت: _تا الان کجا بودی !؟ با شنیدن این حرفش گیج بدون اینکه بفهمم چی دارم میگم شروع کردم حرف زدن؛ _امروز آرشاویر انقدر بیقراری کرد که مجبور شدم کنارش باشم و ... با دیدن صورت برزخی آراز حرف تو دهنم ماسید لعنتی باز خنگ شده بودم آخه اون از کجا بفهمه آرشاویر کیه وای خدا لعنت به من این چه حرفی بود زدم ، با صدای عصبی گفت: _چی زر زدی !؟ با شنیدن این حرفش اخمام و تو هم کشیدم و گفتم: _درست صحبت کن به سمتم اومد و با خشم به چشمهام خیره شد _دیروز نیما امروز آرشاویر یه پا هرزه شدی برای خودت آره که آرشاویر بیقراری میکرد هان مجبور شدی کنارش باشی آرومش کنی فکر کردی چون طلاقت دادم هر گهی خواستی میتونی بخوره آره !؟ با شنیدن این حرفش عصبی بهش خیره شدم _بسه وقتی ساکت شد من هم متقابلا خیره به چشمهای برزخیش شدم و گفتم: _من و تو خیلی وقته طلاق گرفتیم پس کار هایی که من انجام میدم 💕💕💕💕
💕💕💕💕💕 با شنیدن این حرف من با چشمهای برزخیش بهم خیره شد _طلاقت دادم درست اما حق نداری جز من با هیچکس باشی فهمیدی حق نداری به هیچ مردی جز من نگاه کنی یا حتی فکر کنی تو تا آخر عمرت محکومی من رو دوست داشته باشی. _خیلی خودخواهی فکر کردی من همیشه مجرد باقی میمونم و به این فکر میکنم تو من و طلاق دادی با خواهرم ازدواج کردی نه اینطور نیست منم زندگی دارم احساس دارم و با مردی که دوستش داشته باشم ازدواج میکنم با شنیدن این حرف من به چشمهام خیره شد _ببینم مردی نزدیکت شده زنده اش نمیزارم _تو هیچ غلطی نمیتونی بکنی! حالا هم دستت رو بردار میخوام رد بشم همچنان ساکت بهم خیره شده بود که بی هوا در اتاق باز شد و صدای ماه چهره تو چی داشت میگفت تو ... با دیدن من و اهورا تو اون وضعیت ساکت شد و با بهت بهمون خیره شده بود اصلا وضعیت درستی نداشتیم هنوز من رو ندیده بود بلاخره صدای متعجب و بهت زده اش بلند شد: _چخبره اینجا !؟ آراز کنار رفت حالا ماه چهره من رو دید کم کم اخماش تو هم رفت و با عصبانیت فریاد کشید: _هرزه اومدی اینجا چیکار کنی هان !؟ خونسرد بهش خیره شدم اصلا اهمیتی نداشت چی داشت میگفت من با حرف اون هرزه نمیشدم که بخوام عصبی بشم یا حرص و جوش بخورم صدای محکم و سرد آراز بلند شد: _صدات و بیار پایین اینجا شرکت ماه چهره ساکت شد تند تند داشت نفس عمیق میکشید میخواست کنترل کنه خودش رو اما نمیتونست _این دختره اینجا چیکار میکنه !؟ آراز بیتفاوت بهش خیره شد و گفت: _منشی جدید منه ماه چهره با صدای جیغ مانند داد زد: _چی !!!!!! _صدات و بیار پایین ماه چهره دفعه بعدی بهت هشدار نمیدم میدونی باهات چیکار میکنم ماه چهره ساکت شد اما نمیتونست خودش رو کنترل کنه خیلی عصبی شده بود مخصوصا با دیدن من _با من کاری ندارید !؟ _نه میتونی بری خواستم برم بیرون که ماه چهره بازوم رو گرفت و گفت: _کجا !؟ 💕💕💕💕💕
حکایت خواندنی درباره عاقبت گناه زبان شیخ جعفر امین مردی بسیار مومن بود که معرف به شیخ جعفر امین شده بود. سه تاجر ایرانی بعد از تمام شدن زیارت مکه به عراق رفتند وسراغ شیخ جعفر امین را گرفتند. فهمیدند که شیخ فوت کرده است پسر شیخ دفتر پدرش را آورد ونام دوتن از تاجرها ومقدار پولشان و آدرس پولشان را دید ولی از تاجر سوم خبری نبود! آن تاجر بی چاره پولش را می خواست ولی پسرش خبری از پول او نداشت مجبور شد تا پیش آیت الله بهبهانی برود . آیت الله بهبهانی گفت باید امشب با چند تن از انسانهای درستکار سر قبرشیخ جعفر امین بروید و دعا کنید شاید فرجی شود شب اول خبری نشد تا شب سوم که سر قبر شیخ بودند و دعا می کردند صدایی از قبر شنیده شد و آدرس پول را شیخ گفت ولی شنیدند که شیخ آه و ناله می کند و می گوید هرچه می کشم از دست قصاب است......‌ ادامه حکایت حتما بخونید👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/186712112C811846048d نجات شیخ از عذاب قبر😰👆👆
#خانه_داری برای شستن قابلمه ایی که غذا به ته آن چسبیده، آن را از آب داغ پر کنید و مقداری نمک یا سرکه به آن اضافه نمایید. 💅 @sooraty
#بانوی_جذاب چند تا ترفند عالیی تضمین شده 😍👌🏻 🐬برای پرپشت شدن مژ‌ه ها و ابروهاتون از روغن کرچک استفاده کنید شب اونو با پنبه به مژه ها و ابروتون بزنید عالیه تاثیرش توی یک ماه 🐬برای سیاهی دور چشمتون از کرم ویتامین E استفاده کنید این هم عالی و تضمین شدس کافیه از دارو خونه بخرید 🐬توصیه میکنم هیچوقت هیچوقت با اراش نخوابید تاثیری تو پوستتون داره ک باور نمیکنید پیری زودرس پوست جوش های وحشتناک شادابی پوستتون هم از بین میره 🐬برای قرمز و خوشرنگ شدن لب کافیه شب روی اون مقداری عسل بمالید و صب لب های خوشرنگ و زیبا دارید😇 🐬به هیچ و برای از بین بردن موهای دست و پاتون از ژیلت استفاده نکنید مثلا دخترید ژیلت باعت سیاهی دست و پا هم میهشه از کرم های موبر استفاده کنید 🐬برای سفید شدن ناخدتاتون کافیه اونو تو مخلوط ابلیمو و خمیر دندون بزارید و بعد پتج وقیقه بردارید عالیهه 🐬لاک هاتونو توی یخچال نگهدارید تا زود خشک‌نشن و بدحالت 💅 @sooraty