برای داشتن پوستی زیبا و و بدون چروک میتوان از گیاهان دارویی استفاده کرد , بومادران با روغن کنجد برای ساختن کرم های آفتابی محافظ پوست کاربرد فراوان دارد.
💅👄join👉:
💅 @sooraty
👇
❣️ برای درمان خارش و خشکی پوست, قسمت داخلی پوست موز را با کمی روغن زیتون به محل مورد نظر بمالید.
در طول روز چندبار این عمل را تکرار کنید تا به نتیجه مطلوب برسید.
💅👄join👉:
💅 @sooraty
💕ترفندهای آرایش چشم | چشم های رو به پایین
💟اگر گوشه های پلک شما رو به پایین است باید آن ها را طوری آرایش کنید که رو به بالا نشان شوند. برای اینکار باید به وسیله خط چشم مدادی و یا مایع از گوشه چشم به سمت بالا خط چشم بکشید. با این روش میتوانید چشمان خود را گربه ای نشان دهید.
💅👄join👉:
💅 @sooraty
هدایت شده از 🔆 تبلیغات انصــــار 🔆
یه مدته جاریم و دخترش شیک پوش شدن🙄🤭🤔
لباسای شیک و پیک میپوشن با قیمت عالی👌👌
جنسایی که تاحالا تو هیچ کانالی ندیدین👗👗
انواع لباس #دخترونه #زنانه 👩👧
شیک ترین لباس های زمستونی
مستقیم از تولیدی، ارسال رایگان به سراسر کشور🚚
http://eitaa.com/joinchat/468189195C496ac34c9b
🚫 #کیفیت_بالا #قیمت_پائین
🌸دخـــــتــرونــــــــہ💕 زناشویی همسرانه ایده آشپزی خیاطی سرگرم
یه مدته جاریم و دخترش شیک پوش شدن🙄🤭🤔 لباسای شیک و پیک میپوشن با قیمت عالی👌👌 جنسایی که تاحالا تو ه
فقط 10 تومن
10 تومن👆👆👆👆
10 تومن😍😍😍😍👆👆👆
هرچی بخوای اینجافقططط #10تومن
😉😉
http://eitaa.com/joinchat/468189195C496ac34c9b
حراج پالتو فقط 80 تومن😍👆👆
6.27M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🦄 #آموزش_میکاپ 💜
💛 💛
پیج اینستاگرام 👇
💅 @sooraty
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🦄 #طراحی_ناخن 💜
💛 💛
پیج اینستاگرام 👇
💅 @sooraty
استایل پاییزی وطنی 😍😍
〖 ❊〗
💅 @sooraty
سلام #خوشگل_خانوما👸
کانال من پر از محصولات گیاهی پوست و مو هست، محصولاتی بدون عوارض و بدون برگشت مجدد😍
و برای هر #مشکلی که داشته باشین، محصول داریم👌
کانال من متفاوته، چون🤔
🚚 ارسال رایگان داره
👩🏫 مشاوره تخصصی داره
💴 قیمتاش مناسبه
🎉 نیمه هر ماه #آف_ویژه داریم
🎁 اشانتیون هم داده میشه
دیگه چی از اینا بهتر👏
منتظرم اینجا ببینمتون👇👇
https://eitaa.com/joinchat/3344367671C4da022ad2f
👇👇👇راستی راستی؛ 👇👇👇
هر ماه به 1نفر، #اقامت_رایگان در هتلهای مشهد الرضاع تقدیم میکنیم🌺💚🌺
🌸دخـــــتــرونــــــــہ💕 زناشویی همسرانه ایده آشپزی خیاطی سرگرم
💥💫💥💫💥💫 #پارت_426 #دخترونه_های_همسردوم_خانزاده داخل اتاق شدم خان زاده نشسته بود خیره بهش شدم و گفتم
💥💫💥💫💥💫
#پارت_427
#دخترونه_های_همسردوم_خانزاده
مگه میشد عاشقش نشد من خیلی وقت بود قلبم رو بهش داده بودم ، با صدایی لرزون شده گفتم :
_ نه
خش دار گفت :
_ پس چرا صدات داره میلرزه
الکی خندیدم :
_ دیوونه شدی توهم برت داشته فکر کردی عاشقت هستم در صورتی که اصلا اینطور نیست حالا دستت رو بردار خفه شدم
دستش رو برداشت و روم خیمه زد ، لبهاش روی لبهام نشست خیلی خشن داشت میبوسید همیشه حرکاتش همینطوری بود بی اختیار منم باهاش همراه شدم که این شد سرانجام یه رابطه دوباره ...
صبح شده بود چشم باز کردم تو بغل خان زاده بودم لبخندی روی لبهام نشست احساس خیلی خوبی بود ، بلند شدم که چشمهاش باز شد با لذت داشت بهم نگاه میکرد ، سریع به سمت حمام رفتم وقتی بیرون اومدم خبری از خان زاده نبود
از اتاق خارج شدم که با شنیدن صدایی از اتاق نور متعجب به سمت اتاقش رفتم چیشده بود
در اتاقش نیمه باز بود در رو باز کردم و داخل شدم با دیدن صحنه روبروم احساس حالت تهوع بهم دست داد ، سریع بدون سر و صدا از اتاقش خارج شدم ، تموم احساس خوبی که داشتم خراب شد چجوری میتونست همچین کاری باهام بکنه
قطره اشکی روی گونم چکید سریع پسش زدم دستی روی شونم نشست که ترسیده به عقب برگشتم با دیدن شاهین نفسم رو آسوده بیرون فرستادم که پرسید :
_ چیشده ؟
لبخندی بهش زدم :
_ چیزی نشده
اخماش رو تو هم کشید و گفت :
_ اگه چیزی نشده پس این چه وضعیتی هست که واسه خودت درست کردی ؟
چشمهام با درد بسته شد
_ چیزی نیست
_ اگه مشکلی هست بگو من میتونم بهت کمک کنم مطمئن باش
_ چیزی نیست داداش من برم آرشاویر رو بیارم بریم صبحانه
_ آرشاویر همراه بابا رفت صبح زود
_ کجا رفت ؟
_ آرشاویر از دیشب اصرار داشت همراه بابا بره ، بابا هم اجازه اش رو از شوهرت گرفت با خودش برد
💫💥💫💥💫💥
🌸دخـــــتــرونــــــــہ💕 زناشویی همسرانه ایده آشپزی خیاطی سرگرم
💥💫💥💫💥💫 #پارت_427 #دخترونه_های_همسردوم_خانزاده مگه میشد عاشقش نشد من خیلی وقت بود قلبم رو بهش داده
💥💫💥💫💥💫
#پارت_428
#دخترونه_های_همسردوم_خانزاده
داشتیم صبحانه میخوردیم که نور و خان زاده اومدند ، حالا با دیدنشون احساس میکردم تموم وجودم پر از نفرت شده چرا که همش خاطره ی بدی ازشون داشتم که تو ذهن من نقش بسته بود
_ پریزاد
با شنیدن صدای مامان به سمتش برگشتم و گفتم :
_ جان
_ حالت خوبه ؟
_ آره
بعدش بلند شدم که گفت :
_ تو که چیزی نخوردی
_ ممنون میل ندارم
خان زاده داشت بهم نگاه میکرد لابد میخواست خوشحال باشم از اینکه دیشب خیلی قشنگ با احساسات من بازی کرد و بعدش رفت پیش نور نمیتونست حداقل تا شب جلوی خودش رو بگیره تا من اینقدر احساس بدی نداشته باشم ، رفتم داخل حیاط ایستاده بودم نمیدونم چقدر گذشته بود که احساس کردم کسی کنارم ایستاد به سمتش برگشتم کیان بود
_ چرا انقدر گرفته هستی ؟
پوزخندی روی لبهام شکل گرفت
_ الان توقع داری جوابت رو بدم وقتی میدونم چقدر از من متنفر هستی ؟
اخماش رو تو هم کشید و گفت :
_ من از تو متنفر نیستم
_ اما من اینطور فکر نمیکنم
_ تو ذهنت خراب هست واسه همین من ترجیح میدم چیزی بهت نگم
نمیدونستم چی باید بهش بگم بشدت عصبانی شده بودم از دستش میخواستم برم که صدام زد :
_ پریزاد
_ بله
_ نمیخوام اینطوری باشی درسته روز اول رابطه ی ما دوتا بد بود اما من نمیخواستم اینطوری بشه
_ همش بخاطر ماه چهره هست
اخماش بشدت تو هم فرو رفت و گفت :
_ نمیخوام درموردش صحبت کنیم
_ میدونم دوستش نداری
_ دوستش نداشته باشم این موضوع بهت مربوط نمیشه
_ دوست ندارم غمگین بشی واسه همین میخوام بهت کمک کنم ، هر چیزی بگی من میدونم به اجبار هست که داری تحملش میکنی
_ همچین چیزی نیست
_ هست !.
💫💥💫💥💫💥