eitaa logo
🌸دخـــــتــرونــــــــہ💕 زناشویی همسرانه ایده آشپزی خیاطی سرگرم
9.8هزار دنبال‌کننده
43.4هزار عکس
14.4هزار ویدیو
85 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸دخـــــتــرونــــــــہ💕 زناشویی همسرانه ایده آشپزی خیاطی سرگرم
💥💫💥💫💥💫 #پارت_487 #دخترونه_های_همسردوم_خانزاده بعدش به عقب برگشتم خان زاده پشت سرم ایستاده بود داش
💥💫💥💫💥💫 چشمهاش گرد شد ترسیده گفت ؛ _ خان زاده نه ! _ چرا انقدر میترسی ؟ _ چون خان زاده خودش بهم گفته نباید اصلا باهاش دیدار داشته باشم واسه همین منم قصد ندارم باعث بشم عصبانی بشه میفهمی پریزاد متفکر بهش خیره شدم و گفتم : _ اما من میگم باهاش صحبت کن این قضیه رو بهش بگو قبول میکنه چون اگه مخفیانه بری منم بهت کمک کنم بدون شک خان زاده متوجه میشه و بدتر باعث عصبانیتش میشه ، یکبار هم شده شانست رو امتحان کن اشک تو چشمهاش جمع شد _ میترسم _ از خان زاده میترسی ؟ _ آره _ اما دلیلی واسه ترس وجود نداره چون خان زاده قرار نیست الکی بهت بپره _ نمیدونم چرا اما با محمد مشکل داره کاملا مشخص هست واسه همین این وسط فقط من دارم ضربه میخورم ، من واقعا عاشقش هستم پریزاد _ اگه عاشقش هستی پس باید واسش بجنگی نه اینکه مثل ترسو ها یه گوشه ایستادی و فقط داری تماشا میکنی ! نفس عمیقی کشید و گفت : _ اینطور نیست ! _ پس برو باهاش صحبت کن بدون اینکه مثل ترسو ها بری پیش عشقت ! _ باشه راه افتاد از اتاق خارج شد منم کنار در اتاقش منتظرش ایستاده بودم مدت زمان زیادی گذشت که بلاخره اومد حسابی صورتش رنگ پریده شده بود _ خوب چیشد ؟ نفس عمیقی کشید _ واقعا ترسناک بود خیلی زیاد ! _ جدی ؟ _ آره _ چی گفت بهت ؟ لبخندی روی لبهاش نشست و گفت : _ بعد کلی تهدید قبول کرد ببینمش اما قرار شد خودش من و ببره پوزخندی بهت زدم : _ بهت که گفتم باهاش رو راست باش خودش قبول میکنه ، شاید اگه منم یه زمان روراست بودم الان عشقم رو داشتم اما متاسفانه ... ساکت شدم نفسم رو آه مانند بیرون فرستادم که پرسید : _ عشقت کیه ؟ 💫💥💫💥💫💥
هدایت شده از 🔆 تبلیغات انصــــار 🔆
❄️ فصلی👘 🍀 لباس_مجلسی و شیک و 👗 ❄️ های خوشگل👚 حـتـی سایـز های 👌 👇بیاپشیمون نمیشی😉 http://eitaa.com/joinchat/3370909713C3060b4a125 حراجیهامون شروع شد👏😍🏃‍♀🏃‍♀🏃‍♀ لباسهای پوشیده این.کانالو از دست ندین😉😍
🌸دخـــــتــرونــــــــہ💕 زناشویی همسرانه ایده آشپزی خیاطی سرگرم
❄️ #مانتوهای فصلی👘 🍀 لباس_مجلسی و #شومیز شیک و #جذاب👗 ❄️ #لباس_خونگی های خوشگل👚 حـتـی سایـز های #ب
معدن مانتو. . شومیز . لباس مجلسی 😍😍😍 🔴خوشگلترین لباسای زنونه حتی واسه تپلیا را اینجا ببینید👇👇 🔴 از سایز 36 تااااا 74 ✔️⛔️ دیدنش کاملا مجانی ⛔️✔️ http://eitaa.com/joinchat/3370909713C3060b4a125 بدووووو🏃♀🏃♀🏃♀🏃♀ لباسهای پوشیده این کانالو از دست ندین❤️ همراه با کانال رضایتمندی😍
ارزانتر از همه جا تنهاکانالی که کلی تنوع ازکیف وکفش👠👜👝 👠 👞 👟 👡 ❌حراجیهای امروز کانالو از دست ندین❌ ارسال رایگاااان http://eitaa.com/joinchat/2318991379Cc7a189f795 بوتهای جدید با قیمت عالی رسید👏👏
هدایت شده از 🔆 تبلیغات انصــــار 🔆
♨️فروش ویژه♨️ 🏴بمناسبت سالگرد شهادت سردار💔ها👇 💚 💚💚💚💚 💚💚 💚 💚 💚💚 💚 💚💚💚 💚💚💚💚 💚 💚 💚 🖤 💚 🖤 🖤 🖤 🖤🖤 🖤 🖤 🖤 🖤 🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤 🖤 👌هدیه های ویژه+قرعه کشی
هدایت شده از 🔆 تبلیغات انصــــار 🔆
مسابقه موبایلی 🔻سازمان فضای مجازی سراج برگزار می کند 💢 دو مسابقه جذاب به مناسبت اولین سالگرد شهادت حاج قاسم سلیمانی 1⃣ با استفاده از اپلیکیشن "شهید زنده" به سوالات پاسخ بده. 2⃣در بازی جذاب مدافعان‌آزادی همراه با سرادر دلها و یارانش‌ قهرمانانه‌مبارزه‌ کن. 🎁به همراه جوایز نفیس برای 30 نفر برای کسب اطلاعات بیشتر و شرکت در مسابقه روی لینک زیر کلیک کنید👇👇 lish.ir/1N0S
_بابا تو رو خدا من نمیخوام زن ارباب بشم اون خودش زن داره من رو فقط برای انتقام میخواد تو رو خدا من نمیخوام قربانی بشم من تازه شونزده سالم شده! سیلی محکمی تو گوشم کوبید که پرت شدم روی زمین لگد محکمی تو شکمم کوبید که آخی از شدت درد گفتم و با چشمهای پر از اشک بهش خیره شدم که عصبی فریاد زد: _دختره ی سلیطه دوست داری برادرت قصاص بشه نمک به حروم! از شدت درد مثل مار داشتم به خودم میپیچیدم من نمیخواستم عروس ارباب زاده سنگدل روستا بشم اون من رو برای انتقام میخواست اون فقط میخواست من براش توله پس بندازم اون میخواست از این وضعیت سواستفاده کنه! دوباره با التماس به پای بابا افتادم: _بابا تو رو خدا نزار من تقاص پس بدم. با خشم خم شد موهای بلندم رو از زیر روسری کشید بیرون داخل دستش که اخ بلندی از شدت درد گفتم خم شد تو صورتم و با عصبانیت تو صورتم نعره کشید: _تو همسر ارباب زاده میشی دختره ی سلیطه همینجا دهنت رو پر خون میکنم تا جرئت نکنی روی حرف من حرف بزنی. بابا انقدر من رو کتک زد که خون بالا آوردم وقتی آش و لاشم کرد و خودش هم خسته شد بلاخره دست از کتک زدن برداشت کمربندش رو یه گوشه رها کرد و از خونه زد بیرون از شدت درد حتی نمیتونستم تکون بخورم صدای نگران خواهرم شهلا کنار گوشم بلند شد: _ستاره چشمهات رو باز کن تو رو خدا صدای خونسرد مامان رو شنیدم _دختره ی سلیطه کاریش نداشته باش بزار مثل سگ جون بده ...... https://eitaa.com/joinchat/3377201202Cc9a967820b
♨️♨️♨️♨️ بلاخره عقد بین من و ارباب زاده خونده شد حالا زن رسمی ارباب زاده شده بودم زن که چه عرض کنم من شده بودم عروس خونبس ، مادر و پدر ارباب زاده خواهرش رفتار خیلی خوبی باهام داشتند اما رفتار ارباب زاده باهام بشدت بد بود. روی تخت نشسته بودم امشب من رو به اتاق ارباب زاده آورده بودن و..... 😍❤️👇 https://eitaa.com/joinchat/3377201202Cc9a967820b 😍👆