📝
خیلی از ماها به دوران کودکی خود بازگشته ایم و مانند بچهها رفتار میکنیم.
میدانی، مسئله این نیست که عمداً چنین تلاشی میکنیم و یا اینکه کسی از این وضع آگاه است؛ اما وقتی امید میمیرد، وقتی میبینی کمترین امکان امیدوار بودن را از دست داده ای، فضای خالی را با رؤیا، با افکار کوچک بچگانه و قصهها پُر میکنی تا بتوانی به زندگی ادامه دهی.
👤پل استر
📚کشور آخرینها
🍀
💟
💅 @sooraty
ناخناتونو این مدلی کنید 😍
🍀
💟
💅 @sooraty
هدایت شده از 🔆 تبلیغات انصــــار 🔆
🔴 گردوی پوست کاغذی درجه یک 99000 تومن که میتونید با 54000 تومن بخرید😳
💥چون اگر برای بار اول خرید کنید 45000 تومن تخفیف میگیرید😍😍
💯ضمانت مرجوعی هم داره اگه راضی نبودین👌
⏳تا فرصت تموم نشده میتونید این گردوی فوق العاده رو سفارش بدید👇👇
https://kutt.it/gerdoo3
https://kutt.it/gerdoo3
مثل چایی باشید....☕️
🍀
💟
💅 @sooraty
🌸دخـــــتــرونــــــــہ💕 زناشویی همسرانه ایده آشپزی خیاطی سرگرم
💥💫💥💫💥💫 #پارت_508 #دخترونه_های_همسردوم_خانزاده ساکت شده داشتم بهش نگاه میکردم من هیچ چیزی درباره ز
💥💫💥💫💥💫
#پارت_509
#دخترونه_های_همسردوم_خانزاده
شفق با نگرانی خیره بهم شد و گفت :
_ پریزاد
خیره به چشمهاش شدم و گفتم :
_ چیشده چرا صورتت انقدر رنگ پریده هست ؟
_ خان زاده متوجه شده تو بیگناه هستی دیوونه شدی ، عقلش رو از دست داده
اولش شوکه شده داشتم بهش نگاه میکردم ، بعد گذشت چند ثانیه پرسیدم :
_ تو از کجا متوجه شدی ؟
_ من از یکی خدمتکار ها که باهاش تماس گرفتم شنیدم ، گویا اون پسره عذاب وجدان گرفته اومده اعتراف کرده باعث شده پسرتون بمیره ، همینطور شما میخواستید پشت سرش بپرید تو اب که بهتون اجازه نداده
_ اسمی از نور آورده ؟
_ نه
_ پس اینم یه نقشه هست
دستم رو گرفت و گفت :
_ داشت میگفت نور خیلی ترسیده مشخصه میدونسته چ غلطی کرده بعدش نمیدونم چرا پسره اسمی ازش نیاورده ، خان زاده هم نور رو تهدید کرده اگه نقشی تو این قضیه داشته باشه خیلی گرون واسش تموم میشه
تلخ خندیدم من پسرم رو بخاطر نور از دست داده بودم دیگه به هیچ عنوان قصد برگشت نداشتم ! .
_ پریزاد
_ جان
_ برمیگردید ؟
_ نه
سئوالی داشت به من نگاه میکرد ک ادامه دادم :
_ مطمئن باش هیچوقت برنمیگردم من یکبار دیگه بچم رو از دست نمیدم ، الان کنار تو خوشبخت هستم شفق تو واسم شدی خانواده ام دستم رو گرفتی بهم کمک کردی من قصد ندارم بهت از پیشت جایی برم
اشک تو چشمهاش حلقه بست من رو تو آغوشش کشید و گفت ؛
_ منم دوستت دارم !
وقتی ازش جدا شدم خیره بهش شدم و گفتم :
_ خان زاده نباید بفهمه ما اینجا هستیم شفق میفهمی ؟
_ آره ، نگران نباش من هیچکس رو جز تو ندارم و قرار نیست هم بگم تو پیشم هستی دوست ندارم تو رو از دست بدم عزیزم
💫💥💫💥💫💥
💅 @sooraty
از این گوشواره ها 😍
🍀
💟
💅 @sooraty
از دست این دخیا 😁
🍀
💟
💅 @sooraty
ناخناتونو این مدلی کنید 😍
🍀
💟
💅 @sooraty