eitaa logo
🌸دخـــــتــرونــــــــہ💕 زناشویی همسرانه ایده آشپزی خیاطی سرگرم
9.8هزار دنبال‌کننده
43.4هزار عکس
14.4هزار ویدیو
85 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از 🔆 تبلیغات انصــــار 🔆
سخنی با خوانندگان رمان () با سلام، بنده‌ی حقیر برای نوشتن این رمان تحقیقات زیادی انجام دادم و بعضا با افرادی که گرفتار این دام شده‌اند صحبت کرده‌ام, وقایع موجود در رمان بر اساس خاطرات و واقعیت‌ هایی ست که برای این افراد اتفاق افتاده است!! از کسانیکه بیماری قلبی دارند و استرس‌ و اضطراب برایشان ضرر دارد، خواهش میشود از خواندن این داستان صرفنظر نمایند.. باتشکر🌹 ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎‌─┅═༅𖣔💜𖣔༅═┅─ https://eitaa.com/joinchat/2847932503C3608d5a79f
📝 رخت‌ها را می‌کشاند جانِ مستان سوی تو مِی‌ چشان و می‌ کشان، خوش می‌کشانی شاد باش 👤مولانا 🍀 💟 💅 @sooraty
📝 یکیو داشته باشید که از صداش لذت ببرید، زندگی همین چیزای کوچیکه 🕊 🍀 💟 💅 @sooraty
📝 نگاه صحیح به آدما شاید اینجوری باشه: اونی كه بیشتر میگه نمیدونم،بیشتر میدونه! اونی كه قویتره،كمتر زور میگه! اونی كه راحت تر میگه اشتباه كردم،اعتماد به نفسش بالاتره! اونی که صداش آرومتره،حرفاش با نفوذتره. اونی كه بیشتر طنزمیگه،به زندگی جدی تر نگاه میكنه. قضاوت در مورد آدما سخته. 🕊 🍀 💟 💅 @sooraty
نماز و روزه استیجاری برای اموات دوستان مرگ ما رو از عزیزمانمون نباید جدا کنه، بعد از مرگ نیازها بیشتر هم میشه، بیاید قدمی برای امواتمان برداریم که پس از مرگ برای ما قدمی بردارند😇 البته طبق روایات نماز و روزه و قرآنی که میگیم ختم کنند برای امواتمون، ثوابش برای خودمونم هست😍 پس عجله کنید که تعدادی از طلاب این کار خداپسندانه رو برعهده گرفتند جهت ارتباط و اطلاعات بیشتر 👇👇 🆔 @namaze_14 کانال نماز و روزه اسـتیجـاری 👇👇 🆔 @namaze_12
سلام خاطره من برمیگرده به شب ۲۱ رمضان سال ۸۴. من و همسر و دخترم تصمیم گرفتیم برای مراسم احیا بریم مصلای شهرمون، وقتی رسیدیم اونجا همسرم ما رو جلوی ورودی خانمها پیاده کرد و گفت بعد از مراسم بیایید سر اون کوچه روبرویی.و خودشم رفت قسمت اقایون.بعد از مراسم من و دخترم اومدیم سر قرار و منتظر ایستادیم.اطراف مصلا خیلی شلوغ بود ولی خبری از شوهرم نبود یکساعتی اونجا موندیم، یواش یواش مردم هم پراکنده شدن و رفتن و فقط چندتا ماشین پلیس جلو در مصلی مونده بود،چند تا جوون هم جلوی یه مغازه نشسته بودن و سیگار میکشیدن که تو اون ساعت شب باعث ترس و دلهره من بودن.بعد از نیم ساعت پلیسها هم رفتن و در مصلی بسته شد دیگه به گریه افتاده بودم ،اخه شوهرمم رفته بود داخل همین ساختمون،مگه میشه اومده باشه بیرون و دنبال ما نیومده باشه😭 ،توی این فکرا بودم که دیدم اون چند تا جوون سر کوچه دارن میان سمتم😰....👇 https://eitaa.com/joinchat/3078488073C188d7a5343 کانال ویژه ی میباشد🔞♨️