📝
میدانم روزی حسرت مراخواهی خورد
روزی رامیبینم
که میان آه کشیدنهای گاه وبیگاهت
این منم که درذهنت تکرارمیشوم
توشبیه شاعران
بغض خواهی کرد و من
جای دیگری
درآغوش کشیده خواهم شد..
👤 #نرگس_صرافیان_طوفان
🍀
💟
💅 @sooraty
همونی که خودم میخوام لطفا ...
🍀
💟
💅 @sooraty
هدایت شده از تبلیغات گسترده شهید پلارک
🔴سرانجام کانال حاج آقا پناهیان در ایتا افتتاح شد.
👈از همه ی هموطنان عزیزم میخوام تا در کانال《استاد پناهیان》عضو شوند و از مطالب و سخنرانی های جذاب آن استفاده کنند.🙏
👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇https://eitaa.com/joinchat/2664169472C4f3a257aa7
https://eitaa.com/joinchat/2664169472C4f3a257aa7
پیشنهادعضویت👆👆👆👆👆👆
هدایت شده از 🔆 تبلیغات انصــــار 🔆
🔴عاقبت شوخی با نامحرم
یکی از علمای مشهد می فرمود :
روزی در محضر مرحوم حجت الاسلام سید یونس اردبیلی بودیم ، جوانی آمد و مسئله ای پرسید .گفت مادرم را دو روز پیش دفن کردم هنگامی که وارد قبر شدم و جنازه مادرم را گرفته خواستم صورت او را روی خاک بگذارم کیف کوچکی که اسناد و مدارک و مقداری پول و چک هایی در آن بوده از جیبم میان قبر افتاده آیا اجازه می دهید نبش قبر کنیم تا مدارک را برداریم و تقاضا کرد که نامه ای به مسئولین قبرستان بنویسند که آنها اجازه نبش قبر بدهند ، ایشان فرمود......
📌ادامه ماجرا در لینڪ زیر سنجاق شده ↙
http://eitaa.com/joinchat/2157117470C4d7200778f
سرما نخوری دلبر ...
🍀
💟
💅 @sooraty
هدایت شده از سابقه گسترده طلایی💛
همون چشمها... همون صورت و قدِّ کشیده ...
- خانومِ سالاری !!!
صداش چهارستون بدنم به لرزه درآومد و بعد از سالها دوباره ترس را با بندبندِ وجودم احساس کردم..
- تشریف بیارید من فرصت ندارم باید برم
- من با شما کاری ندارم
- میدونم... با خیانتی که کردی ثابت شد برات ارزشی ندارم!!.. الان اومدم کاری که اون موقع نیمه تمومم موند رو تموم کنم!
- بگم غلط کردم دست از سرم برمیداری؟
- نه!کاریمیکنم هرچیخوشی تواین سالابردی...
- چهخوشی؟ توچیمیدونیازگذشته؟
- نهمیدونم و نهدلم میخواد بدونم، فقط بهت هشدار میدم پاتو از زندگیِ دخترم بکشبیرون!
#ادامهاینداستانعاشقانهدرکانالزیر👇..
https://eitaa.com/joinchat/1559363661C248effabc1
هدایت شده از 🔆 تبلیغات انصــــار 🔆
دختری در یک خانوادهء سنتی زندگی میکنه
مادر به شدت بین دختر و پسرش فرق میذاره
پدر به آشنایی و رابطه پیش از ازدواج اعتقادی نداره .. دختر چشم و گوش بسته و لبریز از حسرتهای خانهی پدری
برادری بدبین که بیش از حد محدود میکنه؛ که بعد از ازدواج خودش نمیتونه جلوی همسر خودشو بگیره
سال آخر دبیرستان، پسری از خانوادهای معمولی به خواستگاریش میاد و با رضایت خانواده با هم ازدواج میکنن .....
داستانی مهیّج و عاشقانه و مذهبی 😍👇👇
https://eitaa.com/joinchat/1559363661C248effabc1