یکی از موندگارترین هدیههایی که
میتونی به خودت بدی اینه که زندگیت رو
جوری پیش ببری که برای لذت بردن از لحظه هاا
لَنگ کسی نباشی....
❣☘
💅 @sooraty
چشم من با دیدن روي تو
روشن میشود
اي همیشه باعث لبخند من ،
صبحت بخیر😍
❣☘
💅 @sooraty
🔸اگر میخواهید که خط چشمتان دوام بیشتری داشته باشد، با یک قلمموی خط چشم مرطوب، سایه پودری بزنید.
✨ روی مداد، یک لایه سایهی پودری هم رنگ آن بکشید، زیرا مداد نرم است و پخش میشود.
💋💅
💅 @sooraty
🔸سایه چشم
✨اگر اول به پلکتان پودر نزنید، سایهی چشم چین خواهد خورد. تمام سایههای چشم، به زیرسازی نیاز دارند.
💋💅
💅 @sooraty
💋هرگز بیرون از خط طبیعی لب یا در گوشهی لبها، خط لب نکشید
💄به جای این کار، رژ لبهایی با رنگهای روشن یا متوسط انتخاب کنید (رنگهای تیرهتر، فقط اندازهی لب را کوچکتر میکنند) و در وسط لب پایینتان، کمی برق لب بمالید.
💋💅
💅 @sooraty
🔸کانسیلر زیر چشم، برای پوشاندن لکها بیش از حد سبک است و چون معمولا یک درجه روشنتر از پوستتان میباشد، در واقع جوش را روشنتر میکند.
✅ بجای این کار، جوش را با یک فونداسیون که کاملا به پوستتان میآید، بپوشانید. با انگشتتان به آرامی روی فونداسیون ضربه بزنید (مالش ندهید) تا صاف و یکنواخت شود و روی آن کمی پودر آرایشی غیر فشرده بزنید.
💋💅
💅 @sooraty
🔸خطهای پر رنگ و ناملایم، سن صورت شما را بالا میبرند
✨متخصص ابرو ناتالی ویلیامز، میگوید: باید توجه کنید که ابروی شما، یک تصویر است. سعی کنید برای پر کردن نواحی پراکندهی ابرو، بجای یک مداد سفت از پودر ابرو استفاده کنید، زیرا تاثیر لطیفتری دارد.
💋💅
💅 @sooraty
🔸رنگهای صورتی و سبز باید به ندرت دیده شوند
🔸وقتی نوبت آرایش چشم میشود، استفاده از این دو رنگ میتواند مشکل ساز باشد. اگر خسته باشید، سایه چشم صورتی فقط شما را مریض نشان میدهد
🔸 انواع رنگ سبز هم میتوانند به همان اندازه ناخوشایند باشند. مخصوصا اگر زیر چشمانتان معمولاً تیره است، این کار تنها مشکل را زیاد میکند و باعث میشود بدتر بنظر برسید.
💋💅
💅 @sooraty
🔸هیچوقت بدون استفاده از کرم دور چشم، از کانسیلر در زیر چشمانتان استفاده نکنید (قبل از استفاده از کانسیلر چند لحظه صبر کنید تا کرم دور چشم جذب شود).
🦋ضخامت و خشکی کانسیلر، تنها باعث میشود که پوست ترک خورده بنظر بیاید.
💋💅
💅 @sooraty
🌸دخـــــتــرونــــــــہ💕 زناشویی همسرانه ایده آشپزی خیاطی سرگرم
💥💫💥💫💥💫 #پارت_416 #دخترونه_های_همسردوم_خانزاده خیره بهم شد و گفت ؛ _ آقاجونت میخواد تو اینجا باشی !
💥💫💥💫💥💫
#پارت_417
#دخترونه_های_همسردوم_خانزاده
خیره بهش شدم که ادامه داد :
_ خان زاده خیلی تنوع طلب هست نور که دختر خوشگل و جوونی هست رو بیخیال نمیشه بیاد پیش تو زندگی کنه مطمئن باش فقط قصد داره تو رو از خودش دور کنه تا به عشق و حالش برسه
کیان با تحکم اسمش رو صدا زد :
_ ماه چهره
ماه چهره شونه ای بالا انداخت و در حالی که داشت بلند میشد گفت :
_ دروغ که نمیگم من خیلی خوب میشناسمشون خان زاده ها و ارباب زاده همشون هوس باز و تنوع طلب هستن به یدونه زن قانع نیستند پریزاد خودش میدونه مگه نه ؟
خیره به چشمهاش پر از آرایشش شدم و جوابش رو دادم ؛
_ داری درست میگی اما یه چیزی رو نمیدونی
ابرویی بالا انداخت و گفت :
_ چی ؟
_ وقتی کسی عاشق بشه و زنش رو دوست داشته باشه فرق نداره خان زاده باشه یا ارباب زاده دست از کار هایی که تو گذشته انجام داده برمیداره
پوزخندی زد :
_ خان زاده هیچوقت عاشق نمیشه چون قلبش از سنگ هست
بعدش گذاشت رفت کیان هم پشت سرش بلنو شد رفت ، اما من ایستاده بودم داشتم به حرفایی که زده بود فکر میکردم یعنی واقعا همچین چیزی بود پس چرا من نمیتونستم هیچ درکی داشته باشم !.
_ پریزاد
با شنیدن صدای مامان به سمتش برگشتم و گفتم :
_ جان
_ به حرفاش توجه نکن
_ مامان من میدونم خان زاده عاشقم نیست اما فقط میخواستم حال نور رو بگیرم .
بعدش رفتم کنار بیتا نشستم که خیره بهم شد و گفت :
_ چجوری میتونی تحمل کنی زن شوهرت بیاد پیشت زندگی کنه ؟
_ قلبم از درون داره آتیش میگیره اما چاره ای ندارم باید تحمل کنم چون هیچ کاری از دستم برنمیاد
_ اما من طلاق گرفتم !.
_ ماه چهره زن دوم شوهرت شد ؟
تلخ خندید :
_ آره
💫💥💫💥💫💥
🌸دخـــــتــرونــــــــہ💕 زناشویی همسرانه ایده آشپزی خیاطی سرگرم
💥💫💥💫💥💫 #پارت_417 #دخترونه_های_همسردوم_خانزاده خیره بهش شدم که ادامه داد : _ خان زاده خیلی تنوع طلب
💥💫💥💫💥💫
#پارت_418
#دخترونه_های_همسردوم_خانزاده
_ من هنوزم باورم نمیشه کیان چجوری گول این عفریته رو خورده چون این هرزه اصلا نمیتونه واسش زن زندگی باشه .
_ شاید چون عاشقش شده .
نیشخندی حواله اش کردم
_ واقعا ساده هستی بیتا نگاه های کیان به خودت رو ندیدی ؟
_ نگاه هاش همش از سر عصبانیت هست چون میترسه عشقش ناراحت بشه
_ نه
اینبار خاله فرحناز گفت :
_ حق با پریزاد هست کیان واقعا دوستت داره چون هنوز نگاه هاش به تو عاشقانست اما به ماه چهره اینطور نیست بنظرم یه دلیلی وجود داره که هنوز وانمود میکنه عاشقش هست وگرنه این ازدواج خیلی وقت پیش باید تموم میشد
مامان خیره بهش شد
_ چرا همچین فکری میکنی ؟
خاله فرحناز پوزخندی زد :
_ چون خودم بار ها دیدم کیان باهاش دعوا شده اما جلوی ما جوری رفتار میکنه انگار دیوونش هست
_ میخوام بهم کمک کنید دستش رو رو کنیم باید به کیان کمک کنیم
بیتا بلند شد و گفت :
_ من هیچ کاری از دستم برنمیاد
و گذاشت رفت گیج به مسیر رفتنش خیره شده بودم اون که عاشق کیان بود پس چرا داشت همچین چیزی میگفت اصلا نمیتونستم بفهمم
_ پریزاد
به سمت خاله فرحناز برگشتم و گفتم :
_ جان
_ نیاز نیست به حرفاش گوش بدی همیشه همین بوده عادت کرده
_ یعنی چی ؟
_ یعنی دوست نداره غرورش شکسته بشه چون با کار کیان داغون شد نمیخواد با این کارش نشون بده عاشقش هست هنوز بعدش بیتا واقعا زیاد تو زندگیش سختی کشیده پسرش رو از دست داده این درد کمی نیست
سرم رو تکون دادم :
_ میفهمم چی میگید
💫💥💫💥💫💥
🌸دخـــــتــرونــــــــہ💕 زناشویی همسرانه ایده آشپزی خیاطی سرگرم
💥💫💥💫💥💫 #پارت_418 #دخترونه_های_همسردوم_خانزاده _ من هنوزم باورم نمیشه کیان چجوری گول این عفریته رو
💥💫💥💫💥💫
#پارت_419
#دخترونه_های_همسردوم_خانزاده
سر خوش داخل اتاق شدم چون خان زاده یه خبر خوب بهم داده بود
همین که داخل شدم صدای خش دار خان زاده تو اتاق پیچید ؛
_ چرا به نور دروغ گفتی ؟
میدونستم چی داره میگه اما خودم رو زدم به اون راه و پرسیدم :
_ یعنی چی ؟
بلند شد اومد سمتم تو یه قدمی من ایستاد و در حالی که زل زده بود تو چشمهام گفت :
_ داری وانمود میکنی نمیدونی اما خیلی خوب متوجه هستی دارم درمورد چی صحبت میکنم حالا جواب من رو بده ببینم چرا بهش دروغ گفتی .
_ من واقعا نمیدونم داری درمورد چی صحبت میکنی ...
وسط حرفم پرید :
_ اینکه منم قراره بیام با تو زندگی کنم .
لبخندی بهش زدم :
_ حتما اشتباه فهمیده میخواسته این قضیه رو بزرگ کنه ، من داشتم میگفتم قراره واسه من و پسرمون یه خونه بگیرید تا نزدیک خانوادمون باشیم بعدش مگه قرار نیست بیای دیدن آرشاویر ؟ خوب وقتی میای شهر میای پیش ما بمونی دیگه چون شوهرم هستی و پدر بچم غیر اینه باید به وظایفت در قبال من عمل کنی ؟
_ پس داری درمورد وظایف من صحبت میکنی آره ؟
لبخندی بهش زدم :
_ آره
_ پس تو هم زن منی و یه وظایفی در قبال شوهرت داری چطوره از همین الان بهش عمل میکنی .
با شنیدن این حرفش احساس کردم داغ شدم بخاطر خجالت حس های مختلفی داشتم ، میخواستم فرار کنم واسه همین گفتم :
_ مامان کارم داشت
و خواستم برم که دستش رو دور کمرم انداخت ، من رو به سمت خودش کشید و خش دار شده گفت :
_ کجا ؟
_ میخوام برم پایین
_ نمیشه
چشمهام گرد شد
_ چرا ؟
_ چون قراره به وظیفه ات برسی
و قبل اینکه مخالفت کنم لبهاش روی لبهام قرار گرفت ، انقدر نرم و با احساس داشت میبوسید که بدنم کرخت شد دستم بالا اومد پشت گردنش قرار گرفت و همراهیش کردم که با خشونت بیشتری ادامه داد و من رو به خودش فشار داد که صدای عصبی نور اومد :
_ خان زاده !.
💫💥💫💥💫💥