eitaa logo
🌸دخـــــتــرونــــــــہ💕 زناشویی همسرانه ایده آشپزی خیاطی سرگرم
9.8هزار دنبال‌کننده
43.4هزار عکس
14.4هزار ویدیو
85 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
وقتی بهت میگن نمیتونی انجامش بدی تو ۲ بار انجامش بده و عکس یادگاری بگیر . .🤎✨ 🦋 🦋 💅 @sooraty
مهم نیست که چقدر سخت گذشت فردا یه فرصت تازست واسه بهتر شدن 🌼 🌼 💅 @sooraty
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❌😳فوری😳❌ فدراسیون کهکشانی نور چه بلایی سر یکی از شبکه ها آورد 😳❗️ 😱😳فدراسیون توسط فضایی ها اداره می شود 😱😳 اما چه بلایی اون روز سر زمین امد😱😱 دانلود فیلم و تصاویر 😍👇😱😳👇 https://eitaa.com/joinchat/3051946075C6e3e6c98dd https://eitaa.com/joinchat/3051946075C6e3e6c98dd 😳🚫 ورود افراد بیماری قبلی ممنوع 🚫
هدایت شده از 🔆 تبلیغات انصــــار 🔆
🎉 💄👄💋 آموزش ساخت رژ لب تو کانال گذاشتم 🖖 خیلی راحت بدون دردسر برای خودتون رژ لب بسازید 😉😉☺️☺️ دخترااااا سریع جوین شدید 😍😍😍👇👇 https://eitaa.com/joinchat/3329556545Ca8135a8e20 حملهههه کنید تا خز نشده😱😍👆
🌸دخـــــتــرونــــــــہ💕 زناشویی همسرانه ایده آشپزی خیاطی سرگرم
💥💫💥💫💥💫 #پارت_522 #دخترونه_های_همسردوم_خانزاده _ من بهت گفتم گمشو چون تو گناهکار بودی ! باعث شدی پ
💥💫💥💫💥💫 بی هوا دستش بالا رفت و توی صورتم کوبیده شد ، دستم رو روی گونم گذاشتم شوکه شده داشتم بهش نگاه میکردم اینکارش یجورایی واسه ی من درد آور بود ، بعد گذشت چند سال طولانی که من رو پیدا کرده بود به جای اینکه از دلم دربیاره دستش رو روم بلند کرده بود ، اشک تو چشمهام جمع شد _ خان زاده خیره به چشمهام شد و گفت : _ زود باش راه بیفت میریم _ من ... _بی سر و صدا میای پریزاد وگرنه جوری بچه ها رو واسه همیشه ازت میگیرم که هر روز آرزوی مرگ کنی ! ترسیدم از تهدیدش میدونستم هیچکدوم از حرفاش رو بی دلیل نمیگه ، نمیدونم چقدر گذشته بود که صداش دوباره بلند شد : _ زود باش راه بیفت _ وایستا وسایلم ... وسط حرف من پرید : _ نگهبانم میاره دنبالش راه افتادم پایین داشتم دنبال شفق میگشتم که پرسید : _ دنبال کی هستی ؟ _ شفق و بچه ها ! _ فرستادمشون روستا ! چشمهام گرد شد خشک شده داشتم بهش نگاه میکردم چرا داشت همچین کاری میکرد چه نقشه ای تو ذهنش بود ، راه افتاد منم ناچار پشت سرش راه افتادم داخل ماشینش نشستم که خودش پشت فرمون نشست و راه افتاد ... تموم مدت ساکت شده داشت رانندگی میکرد ، منم به روبروم خیره شده بودم اما فکرم جای دیگه بود یه احساس ترس داشتم ! میترسیدم بچه ها اتفاقی واسشون بیفته _ چقدر مونده تا برسیم ؟ نیم نگاهی بهم انداخت و گفت : _ چطور ؟ _ نگران بچه هام هستند ! پوزخندی زد : _ بچه های من جاشون پیش پدرشون امنه مطمئن باش ، مثل تو نیستم که اجازه بدم بچم کشته بشه اشک تو چشمهام جمع شد ، داغ آرشاویر هنوز واسه من تازه بود نمیدونست چقدر سخته واسم ، ساکت شدم چون اگه جوابش رو میدادم اشکام روی صورتم سرازیر میشدند و من اصلا این و نمیخواستم چون حسابی بهم فشار اومده بود 💫💥💫💥💫💥 💅 @sooraty
مرثیه‌ای برای مادر خوبی ها 🎴 روایت شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها را از زبان درب چوبی خانه بشنوید. 🖤🖤🖤
🔵 چه وقت باید احساس بزرگی کرد: ١-هر گاه از خوشبختی همه، "حتى" کسانی که دوستمان ندارند هم خوشحال شدیم. ٢-هر گاه برای تحقیر نشدن دیگران از حق خود گذشتیم. ٣ - هرگاه شادی را به کسانی که آن را از ما گرفته اند هدیه دادیم. ٤- هرگاه خوبی ما به علت نشان دادن بدی دیگران نبود. ٥- هرگاه کمتر رنجیدیم و بیشتر بخشیدیم. ٦- هرگاه به بهانه عشق از دوست داشتن دیگران غافل نشدیم. ٧- هرگاه اولین اندیشه ما برای رویارویی با دشمن انتقام نبود. ٨- هرگاه دانستیم عزیز خدا نخواهیم شد، مگر زمانی که وجودمان آرام بخش دیگران باشد. ٩- هرگاه بالاترین لذت ما شاد کردن دیگران بود. ١٠- هرگاه همه چیز بودیم و گفتیم: "هیچ نیستیم" پس بیاییم بزرگ باشیم... وبزرگ شدن را تمرین کنیم... وبعدبزرگ شدن را تعلیم دهیم... 🧘🏻‍♀ 🧘🏻‍♀ 💅 @sooraty