پریدیم ...
🍀
💟
💅 @sooraty
#مینیاتوری ها 😍
🍀
💟
💅 @sooraty
رقصی چنین
میانه ی میدانم آرزوست ...
🍀
💟
💅 @sooraty
هدایت شده از 🔆 تبلیغات انصــــار 🔆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خبر شوکه کننده 😱
به جای 10 تا کرم یک کرم بخر!
کلیپ و تا آخر ببین هزینه هاتو کاهش بده 🤩
جهت اطلاعات بیشتر لینک زیر را لمس کنید👇
https://b60.ir/landing/main.html&id=TnpReU1BPT0=
ما تنبلا :))
🍀
💟
💅 @sooraty
life is beautiful ❤️
🍀
💟
💅 @sooraty
هدایت شده از 🔆 تبلیغات انصــــار 🔆
حراج ویژه نوروز 😍😍📢📢
😍👇خانوما توجه کنید 📢📢
مجبوریم مغازه روجمع کنیم😢
بخاطرهمین به قیمت فاکتورمیدیم
#مردونه_زنونه_بچگونه
💰از #25000💰
😱سایز36تا 60
مخصوص خوشتیپ ها😄
🔴 ارسال رایگان🔵
https://eitaa.com/joinchat/3812163655Cd3729a47f1
قشنگم میفرستن دَمِ در عالیه😅👆
🌸دخـــــتــرونــــــــہ💕 زناشویی همسرانه ایده آشپزی خیاطی سرگرم
💥💫💥💫💥💫 #پارت_585 #دخترونه_های_همسردوم_خانزاده _ زبونت خیلی دراز شده پریزاد دوست نداشتم جوابش رو ب
💥💫💥💫💥💫
#پارت_586
#دخترونه_های_همسردوم_خانزاده
_ آره من مقصر بودم چون میخواستم به تو ثابت کنم این زن که کنارت ایستاده چ شیطانی هست و تو این راه بچه ی بیگناه من کشته شد هیچوقت نمیبخشمش نه این زن رو نه تو رو تا حالا هیچوقت نفرینش نکردم اما امیدوارم اینبار خدا یه جوری این زن رو زمین گیرش کنه که تا عمر داره فراموش نکنه آه یه مادر پشت سرش هست .
خان زاده از شدت عصبانیت داشت نفس نفس میزد اگه جا داشت همینجا گردنم رو با تیشه میزد
_ پریزاد تو اینجایی ؟
با شنیدن صدای شفق نگاهم رو از خان زاده گرفتم ، بهش خیره شدم و گفتم :
_ کاری داشتی باهام ؟
_ شیرین و شهیاد منتظرت هستند وسایلشون رو جمع کنی واسه فردا صبح
_ باشه
همراه شفق در مقابل چشمهای عصبانیشون به سمت بالا رفتیم وقتی خواستم برم سمت اتاق بچه ها دستم رو گرفت و دنبال خودش کشید ، داخل اتاق شدیم بهش خیره شدم و پرسیدم :
_ چیشده چرا داری همچین میکنی ؟
_ من دارم میترسم !
_ از چی میترسی ؟
_ تو رفتارت دست خودت نیست پریزاد داری همش با خان زاده و نور دعوا میکنی ممکن هست بلایی سرت بیارن
_ خان زاده بلایی سر من نمیاره ، نور هم جرئتش رو نداره میدونه خودم یا بچه هام چیزیشون بشه تنها کسی که این وسط پاش گیر هست خودشه
سرش رو با تاسف تکون داد :
_ دیوونه شدی
لبخندی بهش زدم :
_ دیوونه نشدم فقط یه سری اتفاقات افتاده متوجه شدم اگه نشون بدی میترسی بدتر کاری میکنند اذیت بشی پس باید قوی باشی .
_ پریزاد
با صدایی خش دار شده گفتم :
_ جان
_ میدونم تو خیلی مراقب هستی اما میشناسیشون پس نباید اینطوری برخورد کنی
چند دقیقه که گذشت جوابش رو دادم :
_ میدونم حق با تو هست من یکم داشتم زیاده روی میکردم اما واقعا دست من نبود
چشمهاش رو روی هم فشار داد :
_ میدونم
نفسم رو آه مانند بیرون فرستادم نمیدونستم چی باید بهش بگم تا همه چیز مثل قبل بشه
_ شفق
_ جان
_ ببخشید
💅 @sooraty