eitaa logo
🌸دخـــــتــرونــــــــہ💕 زناشویی همسرانه ایده آشپزی خیاطی سرگرم
9.8هزار دنبال‌کننده
43.5هزار عکس
14.4هزار ویدیو
85 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
📝 وقتی سوار هواپیما میشید بهتون میگن در صورت وقوع حادثه اول ماسک اکسیژن خود را بزنید و بعد به بغل دستی خود کمک کنید انقدر به بقیه وفادار نباشید که به خودتون خیانت کنید. 🕊 🍀 💟 💅 @sooraty
📝 "حالا چیکار کنیم؟" یا "حالا میخوای چیکار کنی؟ " مرز باریک رفاقت تو تفاوت همین دوتا سواله. 🕊 🍀 💟 💅 @sooraty
📝 خیلی از چیزهای بی اهمیت برای زندگی ضروری است. اصلا مجموعه ای از چیزهای به ظاهر بی اهمیت، زندگی را تشکیل می دهد. زندگی یعنی همین! 👤احمد محمود 🍀 💟 💅 @sooraty
-ᗷE ᗩ GIᖇᒪ ᗯᕼO TᑌᖇᑎEᗪ -ᕼEᖇ ᗪᖇEᗩᗰS IᑎTO GOᗩᒪS -دختری باش‌ که‌ رویاهاشو -به ‌اهدافش‌ تبدیل‌ کرده👸🏻👑 「 #𝙱𝚒𝚘💛|⚡️خودساخته 」 💅 @sooraty
آدم وقتی یک بار رابطه درست و حسابی را تجربه می‌کند، بدل بودن بقیه را زود تشخیص می‌دهد. دیگر کلاه سرش نمی‌رود؛ یعنی زندگی نمی‌تواند گولش بزند .. "فریبا وفی" 💅 @sooraty
یه چنگ مینداختم چندتا مشت و چک میخوردم. لحظه آخر موهامو گرفت و سرمو کوبوند به دیوار بعد ولم کرد رفت درو باز کرد. تا درو باز کرد همه اومدن تو.. همه وحشت زده نگاهمون میکردن. سر و صورت حسین پر از چنگ بود. منم که وضعیتم گفتنی نیست.. پوکیده بودم. اولین نفری که واکنش نشون داد باباش بود گفت: چی شده؟ چه خبره اینجا؟ من تو درو همسایه آبرو دارم. صداتون هفت تا کوچه اونور تر میره خجالت نمیکشید؟ با بغض و صدای لرزون گفتم: آبروتون نمیره پسرتون تا دوازده شب هر شب با دخترا میچرخه. تقصیر من چیه؟ من چه گناهی کردم تا این ساعت منتظر باشم بعد از اون دختر دل بکنه بیاد خونه حمله کنه به من.. این زندگی یه تازه عروسه که به امید خوشبختی خونتون پا گذاشته؟ https://eitaa.com/joinchat/2188509274C9b8b76b961
سلام. همسر منم پلیسه و من و بچه م بیشتر شبا تنهاییم، سال پیش ما یه خونه ی حیاط دار گرفته بودیم که اطرافش همش زمین خالی بود و همسایه هم نداشتیم. اون شب لعنتی، ساعت یک نصف شب بود یکی در زد منم به شدت ترسیدم چون همسرم کلید داره گفتم کیه؟ یه خانم بود گفت ماییم دیگه.. منم چون نشناختم گفتم این وقت شب چی میخوای؟ گفت از اینجا رد شدیم یکی گفت خونه رو میفروشین اومدم داخلو ببینم..منم با این حرفش تا ته قضیه رو رفتم فهمیدم چه خاکی تو سرم شده. گفتم شما رو نمیشناسم بیخود کردی، نصف شب مگه وقت خونه دیدنه، برو گمشو. یهو ساکت شد دیدم صداش اومد یواش به یکی دیگه گفت بریم از اونطرف درو وا نمیکنه.. بعدم صدای پاشون اومد که انگار رفتن.منم از روی کنجکاوی یا حماقت گفتم برم گوشه ی درو وا کنم ببینم کی بود بشناسمش.که ای کاش دستم میشکستو اینکارو نمیکردم .درو یواش باز کردم و سرمو بردم بیرون دیدم عه نرفتن هیچ تازه سه نفرن، دو تا مرد با یه زن .یهو از پشت تیربرق به سرعت اومدن سمتم...👇🔞 https://eitaa.com/joinchat/3078488073C188d7a5343