eitaa logo
به سوی سماء
945 دنبال‌کننده
1.8هزار عکس
492 ویدیو
38 فایل
بسم الله الرحمن الرحیم مطالب معرفتی، اخلاقی و گه‌گاه هنری
مشاهده در ایتا
دانلود
پایان همان آغاز است، به گونه‌ای دیگر... https://eitaa.com/sooyesama
إقرأ کتابک کفی بنفسک الیوم علیک حسیبا (إسرا/۱۴) مرا به هیچ کتاب حواله مکن دیگر که من حقیقت خود را کتاب می‌بینم @sooyesama
و لا تکونوا کالذین نسوا الله، فانساهم انفسهم (حشر/۱۹). ترجمه: از کسانی مباش که خدا را فراموش کرده‌اند. پس خداوند ایشان را به فراموشی خودشان دچار ساخته است. نتیجه: فراموشی خداوند به فراموشی خود می‌انجامد. عکس مستویِ نتیجه: فراموشی خود، منجر به فراموشی خداوند می‌شود. عکسِ نقیضِ موافقِ نتیجه: یادآوری خویشتن، به یاد خدا می‌انجامد. نتیجه جدید: انسان یک خود حقیقی دارد که توجه به او، توجه به خداوند را درپی می‌آورد؛ من عرف نفسه فقد عرف ربه به دیگر بیان: خود حقیقی آدم، ذکر و یاد خداست. @sooyesama
گاهی اوقات،صلاح است که تنها بشوی چون مقدر شده تکخال ورق‌ها بشوی گاهی اوقات قرار است که در پیله درد نم نمک شاپرکی خوشگل و زیبا بشوی گاهی انگار ضروریست بگندی درخویش تا مبدل به شرابی خوش و گیرا بشوی گاهی از حمله یک گربه، قفس می‌شکند تا تو پرواز کنی، راهی صحرا بشوی گاهی از خار گل سرخ برنجی، بد نیست باعث مرگ گل سرخ، مبادا بشوی گاهی از چاه قرارست به زندان بروی آخر قصه هم آغوش زلیخا بشوی! @sooyesama
زندگی را دیدم قایقی بر لب جوی برگی اندر دل باد چو صدایی محو، اندر دل کوه زندگی را دیدم جاده ای بهر عبور جاده ای تا دل نور چو پلی بر سر هر چیز که هست برو ای دوست براه گرچه با ناله و آه برو تا منزل اسرار الست زندگی نیست بجز رفتن راه ما همه رهگذر این سفریم زچه از این سفر اندر حذریم زندگی را دیدم چو گلی بر سر کوه منتظر از بر دیدار نسیم تا به پرواز در آید، به شعف زندگی نیست بجز راز عبور گذر از مرحله‌ها ز جهان گذرا گذر از خلق، به دیدار خدا زندگی را دیدم شمعی اندر دل شب اشکی از سوز وجود شعله‌ای هدیه به ارباب وجود زندگی را دیدم ابر بر دامن کوه ناگهان برق بهار، گوید ای ابر ببار نیست هنگامه آرامش تو سر ز دامان نگارت بردار برو تا دامن دشت زندگی را دیدم هرکجا هرلحظه گذری در جریان زندگی نیست بجز راز عبور زندگی را دیدم... @sooyesama
در میخانه گشایید به رویم شب و روز که من از مسجد و از مدرسه بیزار شدم بگذارید که از بتکده یادی بکنم من که با دست بت میکده بیدار شدم #امام_خمینی @sooyesama
خلسه الهیه: ذهن تو سه گونه فکر می‌کند: ۱. گاه بر موضوعی خاص متمرکزی و به هیچ چیز دیگری توجه نداری؛ مانند حلّ یک مسئله پیچیده ریاضی. ۲. گاهی در پی حل موضوع خاصی هستی، اما افکار دیگری مزاحم تمرکز تو هستند و برای لحظاتی در آنها غوطه می‌خوری. اما دوباره به موضوع مورد علاقه‌ات باز می‌گردی. ۳. گاهی نیز کاملا در افکار گوناگونی شناوری و هیچ موضوع خاصی را مدّ نظر نداری. اکنون به حالت سوم، توجه کن. در این حال، تو تسلیم درون خویش هستی و ضمیر ناخود آگاهت افکار متفاوت و گوناگونی را به تصویر می‌کشد. ذهن تو چون گنجشکی چالاک، به هر سو می‌جهد. و از شاخه‌های درخت وجودت بالا می‌رود. تصاویر گوناگون با سرعتی سرسام‌آور از پیش چشمت می‌گذرد. تصاویری که به ظاهر کوچکترین ارتباطی با هم ندارند. اما این نمایش برق‌آسا و این تصاویر نامرتبط، انعکاس آشفتگی توست. در واقع آنچه از نظرت می‌گذرد نمایشی است که ناخودآگاه تو کارگردان و خودآگاه تو بیننده اوست. اکنون تصور کن تو انسانی کامل و معصوم بودی. آن‌گاه هیچ ناخالصی نداشتی و تصاویری که از درونت می‌جوشید، یک‌دست، منظم و منسجم بود. تصاویری زیبا و دل‌نشین که نمایش کمالات و سجایای اخلاقی تو بود. اهل معرفت براین‌باورند که بهشت، باطن افعال نیکوست. و انسان پس از مرگ، بر سفره اعمال، علوم و نیات خویش نشسته است. «لهم جناتٌ تجری من تحتها الانهار، کلّما رُزِقوا منها من ثمرةٍ رزقاً قالوا هذا الذی رُزِقنا من قبل» (بقره/۲۵) اکنون، چنین خلسه‌ای را برای خداوند تصور کن؛ وجود نامحدودی که به کمالی نامحدود متصف است. آن‌چه در خلسه الهی متمثل خواهد شد نمایشی از صفات کمال خداوند است؛ تمثلی به غایت زیبا، ممتد و منسجم در گستره‌ای نامتناهی. عارفان می‌گویند: عالم، نمایش و تجلی صفات الهی است. قرآن کریم نیز آفریده‌ها را ریزش کمالات خداوند «إِنْ مِنْ شَيْءٍ إِلاَّ عِنْدَنا خَزائِنُهُ وَ ما نُنَزِّلُهُ إِلاَّ بِقَدَرٍ مَعلوم» (حجر/۲۱) و نشانه (آیه) وجودی او می‌داند. امام صادق (ع) می‌فرماید: «انّ اللَّه عزّ و جلّ خلق ملكه على مثال ملكوته، و اسّس ملكوته على مثال جبروته ليستدلّ بملكه على ملكوته و بملكوته على جبروته». بنابراین، هنگامی‌که خداوند به خویش توجه می‌کند چنین تمثلی رخ می‌دهد. و خدا همواره چنین است. بر این پایه، عالم، تمثلی ممتد، در خلسه پیوسته الهی است. @sooyesama
ﺗﻤﺎﻡ ﺣﺠﻢ ﻗﻔﺲ ﺭﺍ ﺷﻨﺎﺧﺘﯿﻢ ﺑﺲ ﺍﺳﺖ ﺑﯿﺎ ﺑﻪ ﺗﺠﺮﺑﻪ ﺩﺭ ﺁﺳﻤﺎﻥ ﭘﺮﯼ ﺑﺰﻧﯿﻢ... @sooyesama
جامِ می و خونِ دل هر یک به کسی دادند در دایره ی قسمت اوضاع چنین باشد در کارِ گلاب و گل حکمِ ازلی این بود کاین شاهد بازاری وآن پرده نشین باشد #حافظ @sooyesama
زمانی‌که ابراهیم ع با منجنیق به سوی آتش پرتاب شد، جبرئیل خدمت رسید و عرضه داشت: آیا نیازی داری که برآورده کنم. ابراهیم ع فرمود: بله، اما نه به تو. و هنگامی‌که پیامبر خاتم ص به معراج می‌رفت، فرشته‌ای خدمت رسید و کلید گنج‌های آسمان و زمین را تقدیم کرد. اما پیامبر ص نپذیرفت و فرمود: خداوند کفایت می‌کند. علامه حسن‌زاده آملی درباره این مطلب می‌گوید: الهی عارف را به مفتاح بسم الله، مقام «کُن» عطا کنی، که با "کُن" هرچه خواهی کن. با این جاهل بی مقام هرچه خواهی کنی کن، که آن کلید دارد و این کلید دار! @sooyesama
هنر، چیزی نیست مگر، نحوهٔ بروز حقیقت. حقیقت چنان عمیق، زیبا و دلرباست، که هنگام ظهور به بهترین وجه ممکن تجلی می‌نماید. بر این اساس، خداوند نخستین هنرمند هستی است. و انبیا و اولیا هر یک مظهری از هنرمندی او هستند. شاید اگر پژوهشی در تاریخ هنر داشته باشیم، این حدس تایید شود که شعر، موسیقی، نقاشی و دیگر شاخه‌های هنری، منشأی الهی دارند. آدمی، هنگامی که حقیقتی را یافت چنان لطیف خواهد شد که اظهار این حقیقت در قالبی هنری، رخ می‌دهد. بی‌جهت نبود که ناله داود ع کوهها را به تسبیح می‌کشاند. اشعار حافظ یکی از بهترین نمونه‌های این معنا است. حقیقت مشهود حافظ چنان لطیف و دلربا بود که هنگام اظهار، چنین اشعار دلنشینی را رقم زد. به گونه‌ای که بیشتر مردم با اینکه ادراک عمیقی از شعر حافظ ندارند، اما زیبایی آنرا ادراک می‌کنند. و من هرچه می‌اندیشم اثری هنری‌تر از قرآن نمی‌یابم. کتاب خاتم، مملو از ظرایف هنری است؛ زیرا گزارشی تام و تمام از نظام هستی است، که خالق آن، خدای هنر است. قرآن، شعر است، موسیقی است، نمایش است و... . همه اینهاست گرچه هیچ‌یک نیست. و این خود، هنری است که ویژه قرآن است. کتاب خدا، همه هنرهاست، اما به حد هیچ‌یک محدود نیست؛ یعنی هنر بی‌نهایت. تا قارئ قرآن که باشد. راز در کتاب است، و کتاب خود راز. چشم‌ها را باید شست. جور دیگر باید دید... @sooyesama
آخرین سخن ابن سینا، پیش از مرگ: تا بدانجا رسید دانش من که بدانم، همی که نادانم یموتُ و لیسَ له حاصلٌ سِوی علمُه أنه لا عَلِم @sooyesama آدمی، با سوالات بسیاری روبروست. انسان با تحقیق، تحصیل و مطالعه در پی پاسخ به سوالات خویش است. اما هر سوالی که پاسخ می‌یابد، پرسش‌های جدیدی را متولد می‌سازد. برای نمونه هنگامی‌که می‌یابیم علت سقوط اجسام، نیروی جاذبه است، یکی از سوالات ما (سبب سقوط اجسام چیست؟) پاسخ می‌گیرد. اما سوالات جدیدی متولد می‌شود: اساسا جاذبه چیست؟ چگونه اجسام را پایین می‌کشد؟ آیا سیارات دیگر نیز دارای جاذبه‌اند؟ کهکشان‌ها چطور؟ و... اکنون در نظر بگیریم ۱۰ پرسش مهم داریم که با تحقیق و پژوهش، پاسخ همه آنها می‌رسیم. اما هر پاسخی، خود، ۱۰ سوال جدید تولید می‌نماید. بنابراین ۱۰۰ سوال جدید تولید خواهد شد. و باز، اگر این ۱۰۰ سوال را پاسخ دهیم، ۱۰۰۰ سوال جدید بوجود خواهد آمد. با این حساب، هر چه عالم‌تر می‌شویم، در واقع مجهولات بیشتری پیدا می‌کنیم. البته دقیق‌تر آن است که بگوییم: مجهولاتی که داشتیم را بیشتر می‌شناسیم. در نتیجه هر چه داناتر می‌شویم، در واقع به عجز و جهل خویش، بیشتر پی می‌بریم. و به عبارتی نادان‌تر می‌شویم. البته نادانیِ و تحیّر پس از دانش، ممدوح و فضیلت است. بر خلاف نادانی پیش از دانش، که مذموم و رذیلت است. از پیامبر خاتم ص، نقل است که فرمود: «ربِّ زدنی فیک تحیراً». این تحیر و آگاهی به ناآگاهی، یکی از مهم‌ترین اسباب توجه به علوم باطنی و استمداد از حقیقت هستی است. بدین روی، بسیاری از بزرگان، مانند ابن سینا، پس از عمری دانش اندوزی، به سلوک معنوی و علم شهودی روی آورده‌اند. @sooyesama