دهقانی مقداری گندم در دامن لباس پیرمرد فقیری ریخت.
پیرمرد شادمان گوشههای دامن را گره زده و میرفت و در راه با پرودرگار خود سخن میگفت: ای گشاینده گرههای ناگشوده، گره از گرههای زندگی ما بگشای...
در همین حال، گرهای از گرههایش باز شد و گندمها به زمین ریخت. او با ناراحتی گفت:
من تو را کی گفتم ای یار عزیز
کاین گره بگشای و گندم را بریز؟
آن گره را چون نیارستی گشود
این گره بگشودنت دیگر چه بود؟!
نشست تا گندمها را از زمین جمع کند که در کمال ناباوری دید، دانههای گندم بر روی ظرفی از طلا ریخته است!
ندا آمد که:
تو مبین اندر درختی یا به چاه
تو مرا بین که منم مفتاح راه.
@sooyesama
زیباترین لحظات حیاتم اوقاتی بود که کاملا یقین داشتم در آغوش مرگ فرو میروم و هیچ انتظاری از کسی نداشتم و هیچ آرزویی در سر نمیپروراندم.
ستارگان آسمان در آن شب صاف، زیبا و آنقدر دل انگیز بودند که کمتر نظیر آن را دیده بودم.
از اعماق آسمان بلند در دامان سکوت کهکشان عالم چه زمزمههای اسرار آمیزی میشنیدم.
#شهید_چمران
#معنای_زندگی
@sooyesama
«افسون چشم مست»
وقتیکه در کهکشان گیسوی پریشانت محو میشوم...
جز عمق سیاهی چشمانت، هیچ نمییابم...
و ستارگان که با پیکان نور، دل شیدایم را نشانه میروند.
و من با تپشهای قلب متحیرم، به چشمان تو خیره میشوم...
آنگاه در جادوی چشمان مستت فرو میروم و جز حسن تو نمییابم...
کهکشانها، حلقه حلقه در سماع عشق، و نغمهای که همه را تسخیر نموده است؛ زخمهٔ دستان سیمینت بر تار آفرینش، که هِجاهای شیدایی را از سینه تنگ و مشتاقت، آزاد میکند...
دستگاه ناز، با مضرابی از نیاز، و همینطور مینوازی... تا حلقههای کواکب، در طواف حسن یکتایت پدیدار شوند.
هرچه میبینم تو تنها هشیار این حلقهای و همه مست و مسحور، در طواف...
به ستارگان مینگرم... و چشمان تو که در خاموشی مطلق، غزل میسرایند...
ای حسن مطلق!
رازی که در عمق چشمانت نهفته چیست؟! لطیف میشوم و به گنجینه پنهان چشمانت سفر میکنم...
شگفتا... در چشمان تو جز من چیزی نیست.
تو از ابتدا خواهان من بودی و نغمه عشقت که جهان را به رقص آورده بود، تنها مرا میخواند. مرا از عمق کهکشانهای دور دست دعوت کردی... تا در چشم مشتاق تو تصویر خویش را به نظاره بنشینم.
آه ای یگانه یکتا!
جان و دلم فدای تو باد، که سالهای دراز، با صبوری، منتظر پیدایش من شدی، و با لطف پنهانت مرا تربیت نمودی، تا اکنون که چشم در چشم تو، خود را میبینم.
و تو نیز، در چشم من، چیزی جز خودت را نخواهی یافت. من حقیقت خویش را در چشم تو مییابم. و تو رقیقه خود را در چشم من...
افسون عشق، چنانم کرد، که آیینه دیدار تو با خویشتن، شوم. افسونی که از چشمان مستت فرو میریخت و مرا از عمق کهکشانهای دور دست، به سوی خود، فرا میخواند.
«مَلَک» عشقت، در تمامی این سالها، «داعی» من بود تا به سویت پر گشایم:
رهرو منزل عشقیم و ز سرحد عدم
تا به اقلیم وجود این همه راه آمدهایم
#ر_س
@sooyesama
همه کسانيکه خدمت اهل بيت صلوات الله عليهم اجمعين رسيدند از جهت معرفت، ايمان و ولايت در يک سطح نبودند.
گاهي اهلبيت (ع) مطالبي را به بعضي از اصحاب میفرمودند که اجازه نقل آن را به ديگران نداشتند.
از جمله اصحاب سرّ ائمه اطهار صلوات الله عليهم اجمعين جابر بن يزيد جعفي است. از ايشان نقل شده است که: «پنجاه هزار حديث از امام باقر و صادق عليهما السلام شنيدهام که اجازه نقل حتي يکي از آنها را هم ندارم».
اجمالا از اينگونه روايات میتوان به دست آورد که هر مطلب حقي را براي هر کسي نبايد گفت چراکه ظرفيت اشخاص متفاوت است.
#آیتالله_مصباح
#اصحاب_سرّ
@sooyesama
«نی و نای»
«نی» نیستی و تهی شدن از خویشتن است. و «نای» دمی که از سینه پر شرر دلدار بر میخیزد و در نهاد تهی نی، مینشیند.
نی، چون نیست، قابل هستی است. اگر بود، قابل چیزی نبود. پُری پذیرای چیزی نیست؛ ظرف، آن چیزی است که خالی است.
نیست، بدین معنا که در برابر «نای»، خاموش و تهی است؛ گویی که نیست.
اگر «نی» نبود، «نای» متموج نمیشد و نغمههای شیرین متولد نمیساخت. نیستی «نی»، هستی «نای» را نمودار کرد. و نغمههای خوشگوار را آشکار نمود.
آه ممتدی که از سینه دلدار بر میخواست، در نهاد نی، درهم شکست، و تکثیر شد. تا گوش گیتی به ترانه شوق، مترنم شود.
نی، بر لب دلدار نشست، تا بیواسطه، آهِ برخاسته از درونش را تلقی کند. و از حفرههای نیستی خویش بگذراند، تا اصوات پدیدار شوند. و ترجمانی از آه ممتد و نای نامحدود حقیقت باشند.
هفت حفره که در نی بود، هریک بخشی از نای را پذیرفت و نغمه ویژهای آزاد نمود. چُنان آدم که با هفت مرتبه از نیستی خویش، هفت ساحت از هستی حق را پدیدار کرد.
سپس تالیف آن هفت نغمه، با اقسام نامحدود خویش، امتداد آه، را تا انتهای بیانتهای آن پوشش داد. آه میرفت و تراکیب نغمهها آنرا همراهی مینمود؛
همه عالم صدای نغمه اوست
که شنید اینچنین صدای دراز
آدمی، «نیِ» هستی است که نای وجود را از دو لب حقیقت نوشید، تا مراتب سبعه عالم را آشکار نمود.
نیستیِ «نی»، شب تاریکی است، که پذیرای صبح هستی است. این لیل، قابل همه قدرها، و لیلهٔ «القدر» است.
و آنگه که نای وجود در منافذ نیستی «نی» نشست، بغض هستی شکست. مروارید اشک، از چشمان شهود بر گونههای اشتیاق غلطید و غم تنهایی را شست.
نالههای «نی»، گره از سینه هستی باز نمود و لب به تبسم گشود. تا سپیدی دندانش آشکار شد و برقی که جهید و بهشت را آفرید.
پس راز آشکار شد و نای در شیارهای نی، جلوهگر گشت. تا ناله به نغمه، و غم به شادی مبدل گشت. و بهشت پدید آمد؛ تبسم هستی!
#ر_س
@sooyesama
همه ملائکه، بلکه همه عالم، داعی الی الله هستند. اما آنها داعی به وجوه و ظهورات الله هستند. ملک «داعی»، را داعی گفتهاند؛ چون به بالاترین مراتب هستی، و ظهور تامِ الله، دعوت مینماید.
او از فراز آسمان هفتم، ندا میدهد و به آنجا دعوت مینماید.
دههزار «قل هو الله»، استغفار و دیگر اعمالی که در ماه رجب وارد شده، در واقع، اجابت ندای اوست.
این عبادات، از عرش عالم نازل شده، و عرشِ آدم را پرورش میدهد.
#استاد_محمود_امامی
(با تصرف و تلخیص)
#ندای_رجب
#ملک_داعی
@sooyesama
حیوانات و اطفال، وقتیکه نامه پادشاه را میبینند، تنها خطوط را ادراک میکنند، اما معنا و مقصود نویسنده را نمیفهمند؛ یعنی قادر نیستند از خطوط عبور کنند و به معانی دست یابند.
اما انسانهای باسواد معنای خطوط را میفهمند. در این صورت، خطوط، حروف و کلمات، رسولان نویسندهاند که پیام او را به خواننده میرسانند.
عالم کتاب حق تعالی است، و مخلوقات، کلمات کتاب الهی هستند. «نبی» کسی است که توانایی خواندن این کلمات را داراست، و از آنها به مقصود حق متعال پی میبرد.
در منظر انبیاء همه مخلوقات رسولان و ملائکه حقیقتاند و هریک پیغام ویژهای از حقیقت دارند. انبیاء و پیروان حقیقی آنها، قادر به مطالعه کتاب تکوین، و دریافت معانیِ پنهان در کلمات عالم هستند.
اما آنانکه از نور نبوت بیبهرهاند، در خطوط و نقوش کتاب عالم، فرو میمانند و پیامهای الهی را دریافت نمیکنند. اینها از حقایق هستی بیخبرند.
#استاد_محمود_امامی
#کتاب_تکوین
#نبوت
@sooyesama
خدایا!
خوش دارم گمنام و تنها باشم تا در غوغا و کشمکشهای پوچ مدفون نشوم.
خدایا!
خوش دارم مدتی در گوشهٔ خلوتی فقط با تو بگذرانم. فقط اشک بریزم، فقط ناله کنم و فشارها و عقدههای درونیام را خالی کنم.
خدایا!
تو میدانی که در سراسر عمرم، هیچگاه تو را فراموش نکردهام، در سرزمینهای دور دست، فقط تو در کنارم بودی. در شبهای تار، فقط تو انیس دردها و غمهایم بودی.
در صحنههای خطر، فقط تو مرا محافظت میکردی. اشکهای ریزانم را فقط تو مشاهده مینمودی. بر قلب مجروحم، فقط یاد تو و ذکر تو مرهم میگذاشت.
#شهید_چمران
#مناجات
@sooyesama
نویسنده، برای ارائه آن معانی که در دلش نهفته است، لب به سخن میگشاید، یا دست به قلم میبرد. بنابراین معانی است، که کلمات را میآورد.
علامه طباطبایی ره، ادراکاتی داشت که برای آشکار نمودن آن، حروف و کلمات را تنظیم کرد و تفسیر المیزان را نگاشت.
مورچهای که بر صفحات این کتاب راه میرود، تنها یک سری خطوط کج و ماوج میبیند.
اما دانشمندان با دیدن این خطوط، معانی مکنون در دل مصنف را در مییابند.
اساسا نگارش این کتاب عظیم، برای دانشمندانی است که توان فهم آنرا دارند، نه مورچگانی که خطوط کج و ماوج میبینند.
حق تعالی نیز کتاب عالم را برای کسانی نوشت که بنیه خواندن و فهمیدن آنرا دارند. و با مطالعه کتاب عالم، به حقایق مکنون در صقع ربوبی پی میبرند.
انبیا و پیروان حقیقی آنها، مخاطبان کتاب عالم هستند. که خداوند این کتاب را برای آنها نوشته است.
خاتم الانبیاء ص، کسی است که به تمام رازهای این کتاب پی برده است و تمامی حقایق مکنون آنرا کشف نموده است. و خداوند، کتاب عالم را برای چنین مخاطبی نگاشته است؛ «لولاک لما خلقت الافلاک».
#استاد_محمود_امامی
#ختم_نبوت
@sooyesama