eitaa logo
ثریای کویر ایران
117 دنبال‌کننده
520 عکس
104 ویدیو
8 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
♦️ماجراهای امروز ما... 🔺معلمی با خواهر فراش مدرسه ازدواج کرد، گاهی اوقات معلم غیبت می کرد از فراش که برادر زنش بود می خواست بجایش به کلاس برود. اینقدر این کار تکرار شد که فراش تقریبا شده بود آقا معلم. 🔺بعد از مدتی آقا معلم شد رئیس آموزش و پرورش و برادر خانمش را به مدیریت مدرسه منصوب کرد، بعد از مدتی معلم داستان ما شد مدیر کل استان و برادر خانمش را به ریاست آموزش و پرورش منصوب کرد، چندی گذشت و از مقام مدیر کلی شد وزیر آموزش و پرورش و برادر خانمش را به مدیر کلی منصوب کرد. 🔺چندی گذشت و وزیر آموزش و پرورش دستور تحقیق و تفحص درباره مدارک تحصیلی کارکنان و مدیران را صادر کرد و فراش که مدرک ابتدایی بیشتر نداشت آشفته شد و به شوهر خواهرش زنگ زد و گفت: چکار می کنی؟ تو که می دانی من چند کلاس ابتدایی بیشتر ندارم و اگر این دستور را اجرا کنی بدبخت می شوم. شوهر خواهر گفت: احمق نگران نباش، من شما را به ریاست هیئت تحقیق و تفحص منصوب کرده ام... @Sorayya_ir
♦️جای مردان سیاست، بنشانید درخت تا هوا تازه شود.... @Sorayya_ir
♦️آورده اند که: روزی به کریم خان زند گفتند، یک فردی یک هفته است میخواهد شما را ببیند و مدام گریه میکند . کریم خان آن شخص را به حضور طلبید، ولی آن شخص بشدت گریه میکرد و نمی توانست حرف بزند. کریم خان گفت : وقتی گریه هایش تمام شد بیاریدش نزد من بعد از ساعت ها گریه کردن شخص ساکت شد و شرف حضور یافت. گفت قربان من کور مادر زاد بودم به زیارت قبر پدر بزرگوار شما رفتم و شفایم را از او گرفتم . شاه دستور داد سریع چشم های این فرد را کور کنید تا برود دوباره شفایش را بگیرد اطرافیان به شاه گفتند قربان این شفا گرفته پدر شماست. ایشان را به پدرتان ببخشید وکیل الرعایا گفت : پدر من یک خر دزد بود من نمیدانم قبرش کجاست و من به زور این شمشیر حکمران شدم پدر من چگونه می تواند شفا دهنده باشد ؟ اگر متملقین میدان پیدا کنند دین و دنیای مان را به تباهی می کشند. @Sorayya_ir
♦️دیوانه خانه لندن... 🔺ابدا نقص و قصوري در اوضاع آنجا(ديوانه خانه لندن)ملاحظه نشد و هيچ نفرت از آن مكان و از آن مجلس ديوانگان نداشتم زيرا كه از حيثيت مكان بهترين جاها و مثل عمارات سلاطين و اطاق ها منقش انواع گل ها در شكفتگي و اقسام مرغان در جنبش و خوانندگي، رفقا از همه جور موجود و اسباب مشغوليات از كتب و روزنامجات و هرگونه اسباب بازي و سازندگي و نوازندگي مهيا و شام و ناهار خوب و پاكيزه در ساعات معين آماده و پنجره ها به اطراف باز و چمن و باغ و رودخانه و آباداني هاي متصل به هم تا چشم كار كند در مد نظر خدمتكاران چست و چابك مشغول خدمت. همه عاقلان، شب و روز در پي اينگونه استراحت مي روند و مادامي كه به عقل خود اعتماد دارند ممكن نيست كه اين استراحت را به دست آرند. 🔺و ايضا هر كدام از اين ديوانه خانه ها كتابخانه دارند از جميع علوم و تواريخ و سال به سال هر چه تأليف تازه مي شود چاپ گرديده به اين كتابخانه ها علاوه مي شود.چون اين جماعت كار ديگري ندارند شب و روز مشغول ملاحظه كتب و روزنامه مي شوند، از همه چيز مستحضر خواهند بود. در اثناي گردش وارد بر اطاق بزرگي شديم كه جمعيت آنجا از آدميان اصيل و همه مشغول مطالعه كتب و روزنامه و به آرامي نشسته بودند. 🔺براي بعضي كه در اول ناخوشي، ديوانه زنجيري مي شوند؛ اطاق هاي چوبي ساخته، همه زمين و ديوار را ماهوت كشيده و وسط آن ها را پر از چيزهاي نرم نموده اند و هر كس كه زنجيري مي شود چند روزي در آن اطاق ها مي گذراند. اگر بخواهد خود را به در و ديوارها بزند همه جا را نرم يافته آسيبي نخواهد ديد. هر كدام كه خوب شد بيرون مي رود و هر كدام كه معالجه پذير نيست مادام الحيات در ديوانه خانه بوده، همه اسباب گذران فراهم و موجود و خدمتكاران زياد از زن و مرد دائما مشغول خدمت و آشپزخانه ی رنگين برقرار و در ساعت معين، شام و ناهار موافق قاعده حاضر و انيس موافق مهيا. 🔺ديوانه چو ديوانه ببيند خوشش آيد، موافق مضمون اين مصرع كمترين بنده نيز خود را عاري از آن ناخوشي نديد، ازمشاهده حالت ايشان هيچ متنفر نبودم. عجب ديوانگي است كه با يك حركت خارق العاده از تكاليف دنيوي و اخروي بري و از هزار هزار مرارت مستخلص گرديده و در همچين مكاني با وجود موجود بودن جميع مايحتاج در راحت اند! 🔺باري جميع كارهاي دنياداري انگليسي ها را به همين قرار بايد استنباط كرد. هر قاعده و بنائي كه مي گذارند دولت و ملت به اتفاق و مشورت يكديگر مي گذارند و هر بنائي كه بر مي دارند در استحكامي كه ممكن است به اقصي الغايه مي كوشند. يك قطعه زمين لم يزرع و يك وجب راهي از كوه و صحرا خرابه ندارند. 📚بخشي از خاطرات فرخ خان امين الدوله سفير كبير ايران در قرن١٩، كتاب مخزن الوقايع، صفحات٣٦٨تا٣٧٢ @Sorayya_ir
♦️میزبانی از تولیت آستان مقدس حضرت زینب سلام الله علیها لینک خبر: https://news.amfm.ir/?p=47012
♦️تشیع؛ صدای حیات و نشاط!! نام:حسن شهرت: ... ت.ت:۱۳۶۹ش در راستای جوان سازی سوژه هایم، این دفعه، طعمه ای امنیتی نصیبم شد. با دوستم روانه افغان آباد شدم! نامش را نوشتم ولی نشانش را معذورم، نه اینکه خیلی امنیتی باشد، خیر، برای اینکه او نباید کشته شود! بگذریم!! حسن آقا یکی از اعضای جامعه میلیونی اهل سنت است که در شهرک مهاجر پذیر انتهای خیابان امام (ره)، زندگی می کند. در وصف توصیف محله و خانه اش همین بس که اگر کلاه میلیونی من و شما به آنجا بیفتد، پا به آنجا نخواهیم گذاشت!! کوچه ای با نوری دلگیر، بویی نامطبوع و ساختمان هایی ناموزون! داخل خانه اش .... بگذارید بگذرم. اما نه! بگذارید اشاره ای داشته باشم. ورودی خانه اش به شدت تاریک و نمور، دری داشت حلبی مانند و حیاتی که نهایتاً چهار نفر می توانستند کنار هم بگذرند.! سقف اتاق ها پایین و بدون نورگیر! اتاق حسن اما بوی نامطبوعی هم داشت. جولانگاه مگس ها هم بود. فرش هایی که معلوم بود در این چند سال، رنگ آب به خود ندیده است.!! و .... حسن در 15 سالگی تصادف شدیدی می کند. در اثر این تصادف، قطع نخاع می شود. این تصادف در کنار فقر شدید و عدم رسیدگی، بعدها جفت پاهایش را از او می گیرد، آنهم از زیر باسن!! او همچنان سنی است.!! می گفت سه سال حمام را به چشم ندیدم. پاهایم کرم زده و پر از عفونت شده بود. نه تختی، نه مراقبی، نه محبتی!! هیچ چیز نداشتم. تا اینکه یک روز به برکت فضای مجازی، یک تخت پیدا کردم. تماس گرفتم. اهل یزد بود و شیعه! شرح حالم را که گفتم، آمد و از نزدیک مرا دید.! در اسرع وقت، مرا به بیمارستان یزد برد. چند جایی که اصلاً مرا نپذیرفتند، پاهایم کرم شده بود و غیر قابل تحمل!! پاهایم را از دست دادم. دستهایم نیز در اثر کم کاری فلج شد و حال آنکه با چند جلسه فیزیوتراپی به این اوضاع و احوال نمی افتاد. حسن آقا که اینک یکی از آرزوهایش دیدن نور آفتاب است، امروز با ۵۰ سانتی متر قد، روی تخت، با آرزوهایش روزگار می گذراند! بعد از این ماجرا و چند ماجرای دیگر به مذهب حنیف تشیع می پیوندد و حتی مشوق خانواده اش برای شیعه شدن شده است. محبت شیعیان به او جای خالی محبت همسایه هایش و حتی .... را گرفته است. آری حاصل جمع محبت علوی و فضای مجازی، پول های وهابیت و استکبار جهانی را منکوب می کند.! بعد از کلی صحبت، رفتم سراغ آنچه مرا به آنجا کشانده بود.! از اینجا شروع کرد: .... @Sorayya_ir ادامه دارد ....
ادامه...👇👇👇 .... بعد از کلی صحبت، رفتم سراغ آنچه مرا به آنجا کشانده بود.! از اینجا شروع کرد: ۴ماه پیش در پی حادثه ای با شهدای گمنام ترک آباد اشنا شدم. خواهر یکی از شهدا که بنا به دلایل امنیتی نامش را نخواهم نوشت حسن و خانواده اش را به جوار شهدای گمنام می برد. چند روز پس از این زیارت، یک شب، در خواب، خود را جلوی درب ورودی شهدای ترک آباد دیدم. جوان نورانی و دلربایی دم در ایستاده بود و تا من را دید، خوش آمد گویی گرمی کرد. از من که محو جمالش بودم، پرسید؛ «آیا مرا می شناسی؟» گفتم: نه. گفت: «من محمد رضا هستم و خانه ام آن قبر آخری هست.» تا به قبر آخری نگاه کردم و نگاهم را برگرداندم او را ندیدم.!! با مزه خوش زیارت، از خواب برخواستم. من بودم و یک احساس رویایی از یک زیارت نورانی! وقتی دید بنده طلبه هستم، راز این خواب را پرسید. در جواب، روایت تشخیص شهید دهقانی پارک شهر و چند جای دیگر را برایش گفتم. وقتی این ها را شنید تا لحظه خداحافظی، گریان بود. البته معلوم بود که ضجه هایش را برای بعد از خداحافظی نگهداشته است. البته من هم اشک های مدادم را برای اولین بار دیدم.! این نوید را به او دادم که شاید این هدیه شیعه شدنت باشد. پرده برداری از یک راز بزرگ! هم شیعه شدنت، هم دلتنگی مادر شهید و هم هدیه به شیعه ها! راز گمنامی یک شهید را فاش می کند.! آرام شد و گفت سبحان الله!! از وقتی شیعه شده بود وضعش بهتر شده بود هم روحی و هم اقتصادی. از تعطیلی مسجد شیعیان افغان آباد هم پرده برداشت و گفت مدتی هست که تعطیل شده است. از این دیدار بوی خوشی به مشامم می رسد. بوی کمک های مردمی، بوی همدردی با یک انسان نیم متری که دلش کیلومترها عمق داشت.!! بوی اینکه هر لحظه تلفنم زنگ بخورد و آدرس او را بپرسند.!! هیچ ردپایی از ناشکری در او ندیدم و همه چیز را به آن دنیا حواله می داد.! در روزگاری که خیلی ها سر سفره هایشان چند رقم غذا به چشم می خورد و حتی پیتزای هر شبشان ترک نمی شود! در روزگاری که برخی از فرط انباشته شدن پول هایشان دنبال رژیم های کذایی غذایی می روند، در روزگاری که از فرط انفجار عقده و کمبود، میلیون ها تومان خرج آرایش های غلیظ زنان می شود، حسن آقا می خورد تا نمیرد! مهم نیست چه می خورد! فقط می خورد که نمیرد.! باشد که مدال تشیع بر این زنده دل بزرگ، خوش درخشد و اگر برای خواننده عزیز میسر است گامی در جهت آسایش این بیمار بردارد.! 🖌جواد حاجی اکبری @Sorayya_ir
♦️وینسس این بار جرات شلیک نداشت!!! ۱۲تیرماه ۱۳۶۷ ناو وینسس به فرماندهی ویلیام راجرز هوای پیمای مسافربری ایرباس پرواز شماره ۶۵۵ به مقصد دبی را در خلیج فارس هدف قرار داد و ۲۹۲سرنشین آن کشته شدند که در میان آنها بیش از ۶۲کودک بود. ویلیام راجرز پس از سه ماه در سن دیگو کالیفرنیا سخنرانی کرد و بابت هدف قراردادن هواپیمای مسافربری جایزه و ارتقا درجه دریافت کرد.. در سی و یکمین سالگرد این فاجعه آمریکا یک هواپیمای کنترل از راه دور(پهپاد) فوق پیشرفته بنام گلوبال هاوک(عقاب جهانی) برای شناسایی به ایران فرستاد تا دور از چشم رادارها بتواند زمینه حمله احتمالی غافلگیرانه را مهیا کنند. این بار ناو وینسس نبود، سامانه پدافندی ایران با شلیک موشک سوم خرداد، پهپاد گلوبال هاوک را منهدم تا ناوهای لینکلن، وینسس همگی نظاره کنند و جرات نداشته باشند شلیک به بی گناهان را تکرار کنند. آمریکا با در خواست پنتاگون در کاخ سفید تشکیل جلسه می دهد، برای زدن ۴نقطه در ایران به جمع بندی می رسند. حمله ساعت ۳نیمه شب با پشتیبانی هواپیماها و سامانه موشکی تام هاوک از قطر،بحرین، امارات شروع خواهد شد و احتمال ۱۵۰۰کشته برای یگان موشکی و راداری ایران در نظر گرفته می شود... خبری پنتاگون را غافلگیر می کند. رادارهای ناشناخته ای بر روی ناوها قفل شده و فاصله تا انهدام چند ثانیه است. اولین اتفاق انهدام ۱۵۰فروند هواپیما و ۶هزار تلفات در دو ناو و ۳پایگاه می باشد.. از مرزهای لبنان و سوریه خبر می رسد تحرکات شدید نیروهای حزب الله و جیش الوطنی، سپاه قدس در مرز اسراییل نشان از یک حمله قریب الوقوع به اسراییل می دهد. حمله به حیفا با انهدام مخازن عظیم آمونیاک می تواند فاجعه ای را رقم بزند. دو شی پرنده ناشناس در حوالی دیمونا مشاهده سپس از رادار محو می شوند، پس از یک ساعت دوباره برروی پدافند موشکی گنبد آهنین قفل راداری انجام می دهند. خبر از طریق سنتکام و ائتلاف سازمان سیا و موساد به پنتاگون مخابره می شود، ایران آماده پاسخ کوبنده و جنگ بی انتهاست، با اولین موشک فاتحه اسراییل و ۵پایگاه آمریکا در منطقه خوانده می شود. ترامپ سراسیمه دستور توقف حمله را در ساعت ۲.۵۰بامداد به ارتش سنتکام صادر می کند. سپاه پاسداران داغ ایرباس ۶۵۵ را تا حدودی التیام بخشید.. پیشرفته ترین پهباد های آمریکا گرفتار تور پدافندی ایران در ۳۵۰۰نقطه است. شبکه عنکبوتی که هیچ پرنده ای نمی تواند به سلامت از آن عبور کند. ایرباس در نقطه ای هدف قرارگرفت که پس از ۳۱سال گلوبال هاوک ساقط شد. امروز ویلیام راجرز تحقیر شد. اس ۴۰۰روس هم نمی تواند گلوبال هاوک را ساقط کند.. تنها باور ۳۷۳ و سوم خرداد شاهکار تمدن غرب را خاکستر کردند. نوشته های صادق چگینی @Sorayya_ir ♦️انتشار این مطلب به معنای تایید مطلب و ادعای نگارنده نیست... برداشت ‌آزاد♦️
♦️روزی کفاشی در حال تعمیر کفشی بود ناگهان سوزن کفاشی در انگشتش فرو رفت.. از شدت درد فریادی زد سوزن را چند متر دور تر پرت کرد. مردی حکیم که از ان مسیر عبور می کرد ماجرا را دید سوزن را اورد به کفاش تحویل داد و شعری را زمزمه کرد: درختی که پیوسته بارش خوری تحمل کن انگه که خارش خوری @sorayya_ir
♦️اثر كبری تصميمات كبری ما؟! در قرن ١٨ زمانی که انگلیس ، هند را به استعمار خود درآورده بود تعداد مارهای کبری در سطح شهر دهلی زیاد بودند و دولت هم برای مدیریت بحران تصمیم گرفت برای هر مار مُرده‌ای که مردم تحویل دهند جایزۀ نقدی به آنها پرداخت کند. این تصمیم در ابتدا با تحویل مارهای مردۀ زیادی توسط مردم موفق به نظر میرسید و همه منتظر بودند که در طول زمان تعداد مارهای کبری کمتر شود اما در نهایت تعجب تنها تعداد مارهای مرده‌ای که مردم تحویل میدادند هر روز بیشتر میشد. دولت از پیامد این کار غافل شده بود زیرا بسیاری از مردم فقیر دهلی با تصور اینکه این کار درآمد خوبی دارد به پرورش مار روی آورده بودند. البته این آخر ماجرا نبود و زمانی که دولت اعلام کرد که دیگر برای مارها جایزه نمیدهد فقرا نیز مارهایی که پرورش داده بودند در هر طرف شهر رها کردند. بنابراین جمعیت مارهای کبری نه تنها کاهشی پیدا نکرد بلکه وضعیـت از روز اولش هم بحرانی‌تر شد، از این پدیده در علوم سیاسی به نام اثر کبری یاد می شود. اثر کبری یعنی نداشتن افق تصمیم‌گیری مناسب درحل مسائل که میتواند عواقب پیش‌بینی نشده و خطرناکی را به همراه داشته باشد. چقدر امروزه "تصمیمات کبری" سیاسیون ما "اثری کبری" دارد‌... @sorayya_ir
♦️برای شان تو فرموده است چندین بار ؛ امام صاحب عصمت، چنین: " فِداکِ اَبوک " 🌸🌸🌺ولادت با سعادت حضرت معصومه (س) مبارک باد🌺🌸🌸 @sorayya_ir
✨ای عاشقان بشارت غمها دگر سرآمد میلاد دخت پاک موسی بن جعفر آمد ✨عرض حاجت به دخت موسی کن هرچه خواهی ازو تمنا کن . . . . 💐💐ولادت با سعادت حضرت معصومه(س) وروز دختر مبارک💐💐 @sorayya_ir
♦️ماجرای دو گدا... دو گدا در خیابان نزدیک کُلوسیُو شهر رم کنار هم نشسته بودند. یکی از آنها روی زمین صلیبی گذاشته بود و دیگری یک ستاره داوود. مردمی که از آنجا رد میشدند به هر دو نگاه میکردند ولی فقط در کلاه گدائی که صلیب داشت پول مینداختند... کشیشی از آنجا میگذشت؛ مدتی ایستاد و دید که مردم به گدائی که ستاره داوود دارد کمکی نمیکنند. جلو رفت و گفت: رفیق بیچاره من، متوجه نیستی؟ اینجا یک کشور کاتولیکه، تازه مرکز مذهب کاتولیک جهان هم هست. پس مردم به تو که ستاره داوود داری به خصوص که درست نشستی بغل دست گدائی که صلیب دارد چیزی نمیدهد. در واقع از روی لجبازی هم شده به او پول میدهند نه به تو گدائی که ستاره داوود داشت بعد از شنیدن حرفهای کشیش رو کرد به گدای صاحب صلیب و گفت: هی "موشه" نگاه کن ببین کی آمده به برادران "گلدشتین" بازاریابی یاد میده؟ پی نوشت: خانواده گلدشتين؛ خاندانى ثروتمند و يهودى تبار بودند... @sorayya_ir
♦️به مناسبت دهه کرامت و با پیگیری های آقای حسین زاده عزیز... @sorayya_ir
♦️مناظره امام صادق (علیه السلام) با ابوحنیفه پیشوای اهل سنت ✔ ابوحنیفه پیشوای اهل سنت معتقد بود با عقل و قیاس (مقایسه نمودن)، می توان احکام دینی را بدست آورد. در روایت زیر خواهید دید چگونه ◽️ امام صادق (علیه السلام) به عنوان حافظ دین و شریعت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) و عالم به اسرار آن، بطلان اندیشه او را برملا می سازد. ✔ ابو حنيفه به همراه عدّه اى از دوستانش به مجلس امام جعفر صادق (عليه السلام) وارد شد و اظهار داشت : ✔‌ يابن رسول اللّه ! فرزندت، موسى كاظم (عليه السلام) را ديدم كه مشغول نماز بود و مردم از جلوى او رفت و آمد می كردند؛ و او آن ها را نهى نمى كرد، با اين كه رفت و آمدها مانع معنويّت مى باشد ؟! ◽️ امام صادق (عليه السلام) فرزند خود موسى كاظم (عليه السلام) را احضار نمود و فرمود : ابو حنيفه چنين مى گويد كه در حال نماز بودى و مردم از جلوى تو رفت و آمد مى كرده اند و مانع آن ها نمى شدى؟ ◽️ پاسخ داد : بلى صحيح است، ✨ چون آن كسى كه در مقابلش ايستاده بودم و نماز مى خواندم، او را از هر كسى نزديك تر به خود مى دانستم، بنابر اين افراد را مانع و مزاحم عبادت و ستايش خود در مقابل پروردگار متعال نمى دانستم. سپس امام جعفر صادق (عليه السلام) فرزند خود را در آغوش گرفت و فرمود : ✨ پدر و مادرم فداى تو باد، كه نگه دارنده علوم و اسرار الهى و امامت هستى. ✨ ◽️ بعد از آن خطاب به ابو حنيفه كرد و فرمود : ✨ حكم قتل، شديدتر و مهمّتر است، يا حكم زنا ؟ ✔ ابو حنيفه گفت : قتل شديدتر است. ◽️امام (عليه السلام) فرمود : اگر چنين است، پس چراخداوند شهادت بر اثبات قتل را دو نفر لازم دانسته؛ ولى شهادت بر اثبات زنا را چهار نفر قرار داده است ؟! ◽️سپس حضرت به دنباله اين پرسش فرمود : ✨ بنابر اين بايد توجّه داشت كه نمى توان احكام دين را با قياس استنباط كرد. ✨ ◽️ و سپس افزود : اى ابوحنيفه ! ترك نماز مهم تر است ، يا ترك روزه ؟ ✔ ابو حنيفه گفت : ترك نماز مهم تر است. ◽️ حضرت فرمود : اگر چنين است، پس چرا زنان نمازهاى دوران حيض و نفاس را نبايد قضا كنند؛ ولى روزه ها را بايد قضا نمايند، پس احكام دين قابل قياس نيست. ◽️ بعد از آن، فرمود : آيا نسبت به حقوق و معاملات، زن ضعيف تر است، يا مرد ؟ ✔ ابوحنيفه در پاسخ گفت : زنان ضعيف و ناتوان هستند. ◽️ حضرت فرمود : اگر چنين است، پس چرا خداوند متعال سهم مردان را دو برابر سهم زنان قرار داده است، با اين كه قياس برخلاف آن مى باشد ؟! ◽️ سپس حضرت افزود : اگر به احكام دين آشنا هستى، آيا غائط و مدفوع انسان كثيف تر است، يا منى ؟ ✔ ابو حنيفه گفت : غائط كثيف تر از منى مى باشد. ◽️ حضرت فرمود : اگر چنين است، پس چرا غائط با قدرى آب يا سنگ و كلوخ پاك مى گردد؛ ولى منى بدون آب و غسل، تطهير نمى شود، آيا اين حكم با قياس سازش دارد ؟! ✔ پس از آن ابوحنيفه تقاضا كرد : يابن رسول اللّه ! فدايت گردم، حديثى براى ما بيان فرما، كه مورد استفاده قرار دهيم ؟ ◽️ امام صادق (عليه السلام) فرمود : پدرم از پدرانش، و ايشان از حضرت اميرالمؤ منين علىّ (عليه السلام) روايت كرده اند، كه رسول خدا (صلى الله عليه و آله) فرمود : 🕋 خداوند متعال ميثاق و طينت اهل بيت رسول اللّه (صلوات اللّه عليهم) را از اعلى علّيين آفريده است؛ و طينت و سرشت شيعيان و دوستان ما را از خمير مايه و طينت ما خلق نمود و چنانچه تمام خلايق جمع شوند، كه تغييرى در آن به وجود آورند هرگز نخواهند توانست.بعد از آن كه ◽️ امام صادق (عليه السلام) چنين سخنى را بيان فرمود ✔ ابو حنيفه گريان شد ؛ و دوستانش كه همراه وى بودند برخاستند و از مجلس خارج گشتند. 📚 منبع روایت: اختصاص شيخ مفيد، ۱۸۹ @Sorayya_ir
♦️نظرسنجی!!! نظرسنجی خیلی چیز خوبی است. دیروز که گذرم به خیابان ولی‌عصر افتاد، با خود گفتم حالا که این همه راه را آمده‌ام خوب است یک نظرسنجی هم بکنم. این بود که ماشینی را که از قضا شیشه‌های دودی داشت، دربست کرایه کردم و گفتم که خیابان ولی‌عصر را از سر زعفرانیه تا چهار راه سپه طی کند تا با دیدن چهره های خلایق، از آنها نظرسنجی کنم. راننده گفت که جز تا چهار راه محمودیه، بقیۀ مسیر یکطرفه است و نمی‌شود رفت. به او گفتم که از مسیر ویژه برود. با اعتراض گفت که مسیر ویژه مخصوص اتوبوس‌های شرکت واحد است و ورود به آنها جریمه دارد. گفتم من می‌خواهم نظر سنجی کنم. تو از مسیر ویژه برو اگر جریمه هم شدی به حساب من! با ناخشنودی پذیرفت و راه افتاد. از زعفرانیه تا محمودیه، ترافیک خیلی سنگین بود و امکان نظرسنجی وجود نداشت! فقط راننده‌هایی را می‌شد دید که با چهره‌های عبوس و عصبی اینچ اینچ حرکت می‌کردند. خب، اینکه راننده‌ها از سنگینی ترافیک عبوس و عصبی شوند که امری کاملاً طبیعی است! آدمیزاد در هر نقطه‌ای از دنیا که توی ترافیک گیر کند، حالا چه نیوییورک باشد چه توکیو و چه دهلی و چه ریودوژانیرو و چه کراچی و چه تهران فرقی نمی‌کند، در هر صورت عصبی می‌شود. پس این ربطی به رضایت یا نارضایتی آن‌ها از زندگی ندارد! از چهار راه محمودیه به پایین ماشین وارد مسیر ویژه شد و چون پلیسی هم پیدا نبود، مشکلی پیش نیامد. این بود که نگاهی به سمت راست کردم و دیدم که پسر و دختری جوان، دست در دست هم، شاد و خوشحال، از رستوران شاطرعباس بیرون زدند. خب، پس این یک مورد ناب و بی چون چرا از شادی جوان‌ها. کمی جلوتر اما پسرجوانی چنان قنبرک زده و در خود فرو رفته بود که گویی کشتی‌هایش غرق شده است. کاش می‌شد پیاده شوم و دلیل ناراحتی‌اش را کشف کنم. ولی نیازی به این کارها نیست. لابد از دوست دخترش قهر کرده و یا گربه‌شان مریض شده است وگرنه چه دلیلی دارد که پسری در عنفوان شادابی و جوانی، اینطور خود را تسلیم غم و غصه کند؟ جلو صدا و سیما هم که خبر خاصی نبود، اما مقابلِ پارک ملت غوغایی به پا بود. جمعیت در هم می‌لولیدند. گرچه آثار شادی و نشاط در جبین هیچکدام شان پیدا نبود، اما همین که از آپارتمان‌های تنگ و خفه بیرون زده‌اند و برای تفریح به پارک آمده‌اند، خودش خیلی است. آن طرف خیابان هم مردم در مقابل یک فلافل فروشی چنان صفی بسته بودند که در اوایل انقلاب برای خرید نفت و روزنامه هم نمی‌بستند! پس اینطور هم که می‌گویند، ندار نیستند! در همان حال نگاهی هم به رستوران لوکس روبروی در اصلی پارک کردم. قیمت‌های این رستوران بی‌شباهت به دیۀ آدمیزاد نیست! راستش خودم یک بار امتحان کرده‌ام. با این حال، رستوران خالی از مشتری هم نبود. خب، پس وقتی هنوز برخی از مردم می‌توانند در چنین رستورانی غذا بخورند، دیگه چه جای گله و شکایت از گرانی ارزاق؟ سرِ نیایش ماشین پشت چراغ قرمز ایستاد. خدا روز بد ندهد، یکباره یک لشکر زن و بچۀ خردسال به سمت‌مان هجوم آوردند. چند بچه بدون آنکه نظر راننده را بپرسند، مشغول تمیزکردن شیشه‌های ماشین شدند و راننده هم هر چه با علامت سر و دست آنها را منع کرد، سودی نبحشید. چند زنِ بچه در بغل هم اصرار می‌کردند تا شیشۀ ماشین را پایین بکشیم که نکشیدیم. چند دختر جوان و شیک‌پوش هم هر کدام با دسته گلی در دست، راننده را به خرید گل برای زنش ترغیب می‌کردند. خلاصه کلافه شدیم و با سبز شدن چراغ، از دست‌شان فرار کردیم. به راننده گفتم؛ این دیگه چه وضعی است؟ گفت؛ حاج آقا! همۀ اینها را که دیدید درآمدشان از راه گدایی پنج برابر حقوق یک کارمند عادی است شاید هم ده برابر! اینها هیچکدام مستحق نیستند! گفتم؛ پس خوب راهی برای کسب درآمد پیدا کرده‌اند! حالا نگو عده‌ای شب تا صبح سنگ اینها را به سینه می‌زنند و به دولت فشار می‌آورند که چرا جمعیت اینها اینقدر زیاد شده است! به هر حال ماشین حرکت کرد و به پارک ساعی رسید. پس از پارک چند مبل فروشی بسیار شیک و مجلل به چشمم خورد. البته پرنده در آنها پر نمی‌زد و صاحبان‌شان با چهره‌های گرفته جلوی مغازه ایستاده بودند تا عابران را دید بزنند. اما همینکه با این حجم تحریم، این نوع کالاها در مغازه ها یافت می‌شود، والله احسنت دارد! تازه حالا کو این مشت مرفه بی درد هم کاسبی‌شان نچرخد! مگر برای رفاه حال اینها مردم انقلاب کردند؟ در چهارراه ولی عصر، در پارک دانشجو یک عالمه پسر مشغول رفت و آمد بودند. از شما چه پنهان که بعضی آرایش غلیظی داشتند که اول تصور کردم زن هستند، اما وقتی دقت کردم، دیدم که نه، واقعاً مرد هستند! ماجرا را از راننده پرسیدم؛ ریشخندی بر لبانش ظاهر شد و گفت؛ حاج آقا اینا از اوناش هستن! خب، پس اینا هم که از اوناش هستن و ربطی به نظرسنجی من ندارن! از چهارراه سپه به پایین هم که مسیر من نیست! احمد زید ابادی @sorayya_ir
💠 جلسۀ این هفته بنیاد قم‌پژوهی (نشست ۳۶۶) 🔸 موضوع: استان قم قطب گردشگری مذهبی 🔹 با حضور: - ‌آقای کمال ثریااردکانی ر‌ئیس اداره امور بین‌الملل آستان مقدس حضرت معصومه(س) - آقای سیدمصطفی میرفندرسکی راهنمای تور و پژوهشگر در عرصه گردشگری دینی و دانشجوی دکتری در رشته مطالعات اسلامی - آقای سیدرسول موسوی‌نژادیان رئیس مرکز نوآوری گردشگری و قائم مقام دانشگاه علمی کاربردی شهرداری قم ↙️ زمان: سه‌شنبه ۱۳۹۸/۰۴/۱۸ – ساعت ۱۹ ↙️ مکان: میدان رسالت – موسسه آموزش عالی طلوع مهر 💢 شرکت در جلسه برای عموم علاقه‌مندان آزاد است. 🆔 telegram.me/qompajoohi
♦️سفیران کریمه در مرکز فرهنگ اسلامی فرانکفورت هیئت امام علی علیه السلام... ◽️پرچم متبرک حرم مطهر حضرت فاطمه سلام الله علیها در کشور ‌آلمان در ایام دهه کرامت... @sorayya_ir
♦️چنگال حاج احمد متوسلیان فیلم ایستاده در غبار را حتما ببینید؛ اگر مستند نبود؛ نمیشد باورش کرد. حاج احمد متوسلیان برای بیمارستان مریوان از بین بچه های سپاه، مسئول انتخاب میکند. یک روز سرزده، حاج احمد برای بازدید به بیمارستان می آید. حاجی صحنه ای را می بیند؛ که توصیفش در این چند خط آسان نیست. جوان مجروح که بدون رسیدگی روی تخت بیمارستان رها شده است؛ حاج احمد که همیشه در کارها جدی و بی تعارف است؛ رئیس بیمارستان را می خواهد؛ یقه او را میگیرد؛ و کشان کشان سمت اتاق آن جوان می برد. توبیخش میکند؛ که تو چرا به این جوان نرسیده ای؟ چرا جورابهایش را عوض نکرده اید؟ بعد حاج احمد، جلوی همه میرود؛ که او را بزند؛ رئیس بیمارستان که منصوب خود حاج احمد است؛ فرار میکند؛ حاجی هم دم دستش هست؛ به سمت او پرتاب میکند؛ فریاد میزند؛ که امشب بیا سپاه، می کشمت... آن رئیس بیمارستان می گوید؛ اگر حاجی با کلاشینکف هم مرا میزد؛ باز دوستش داشتم؛ چون حاج احمد با ما جدی بود؛ اما شبها می آمد؛ ظرفهای پادگان را میشست. هر چند در شیوه برخورد اما و اگر های شرعی و قانونی بسیار هست اما... مملکت به حاج احمدهای هم نیاز دارد... @sorayya_ir
♦️مخالفت امام با ترور فرح و بنی صدر... یکی از بچه‌های جهادی که اسم مستعارش «ابوعلاء» بود، پیش من آمد و فتوا خواست تا «فرح پهلوی» را ترور کند و گفت که فرح و اولادش شب‌های جمعه به سر قبر شاه در مسجد رفاعی مصر می‌روند و چون پلیس جلوی درب ایستاده ما نمی‌توانیم داخل شویم، اما می‌توانیم هنگام عبور از آنجا نارنجکی به داخل مسجد بیندازیم که به موجبش هم فرح و هم اولادش کشته شوند. امام فرمودند، «برای چه می‌خواهند این کار را کنند؟» گفتم می‌گویند او تحریک‌کننده رژیم در زمان شاه بوده، امام گفتند «نه، آن زن چه اختیاری داشته؟!» و بعد هم اضافه فرمودند، «اگر شما آن زن را مفسده می‌دانید، تقصیر بچه‌ها چیست؟» ایشان صریحاً نهی کردند و گفتند، «این کار را نکنید». یکی از دوستان دانشجوی ما می‌خواست به مقاومت ملحق شود و بنی‌صدر را ترور کند. از امام پرسیدم. ایشان فرمودند چرا؟ مگر مانند آن خبیث «رجوی» که می‌گوید ما اسلامی را می‌خواهیم که در آن قطع ید سارق نباشد، منکر ضروریات دین شده است؟ مثلاً در رابطه با حجاب؟ من گفتم نه اتفاقاً ایشان در ضرورت حجاب رساله‌ای نوشته و در آثار دیگرش هم چیزی که منکر ضروریات دین باشد، ندیدم. امام گفتند، «پس برای چه می‌خواهند این کار را کنند؟» گفتم بنی‌صدر مقالاتی در نشریه خود که همان «انقلاب اسلامی در هجرت» است، می‌نویسد و در آن راجع به ولایت فقیه عبارتی به کار می‌برد که شرمم می‌آید بازگو کنم. امام فرمودند، «اینکه منکر ولایت فقیه است چه اشکالی دارد؟ مگر می‌توان هر کس را که منکر ولایت فقیه شد ترور کرد؟ نه شما نهی‌اش کنید». بعد خود امام افزودند که «مسأله ولایت فقیه را با این وسعتی که ما مطرح می‌کنیم، علمای قدیم قبول نداشتند و علمای معاصر هم که خود شما می‌دانید در قم و نجف و مشهد و تهران». به نقل از خسروشاهی/تاریخ ایرانی @sorayya_ir
♦️سفیران کریمه در استانبول ترکیه ادامه خبر👇 https://news.amfm.ir/1398/04/18/%d8%a8%d8%b1%da%af%d8%b2%d8%a7%d8%b1%db%8c-%d8%ac%d8%b4%d9%86-%d9%85%db%8c%d9%84%d8%a7%d8%af-%d8%ad%d8%b6%d8%b1%d8%aa-%d9%85%d8%b9%d8%b5%d9%88%d9%85%d9%87%d8%b3-%d8%af%d8%b1-%d8%aa%d8%b1%da%a9%db%8c/
♦️ارتقای گردشگری مذهبی نیازمند تقویت زیرساخت های شهری است... 👇👇👇 mehrnews.com/news/4662733
♦️داستان زندگی... روزی روزگاری تاجر ثروتمندی بود که ۴ زن داشت. زن چهارم را از همه بیشتر دوست داشت و او را مدام با خریدن جواهرات گران قیمت و غذاهای خوشمزه خوشحال می‌کرد.بسیار مراقبش بود و بهترین چیزها را به او می‌داد.‌‌ زن سومش را هم خیلی دوست داشت و به او افتخار می‌کرد.اگرچه واهمه شدیدی داشت که روزی او تنهایش بگذارد. واقعیت این است که او زن دومش را هم بسیار دوست داشت.او زنی بسیار مهربان بود که دائما نگران و مراقب همسرش بود.مرد در هر مشکلی به او پناه می‌برد و او نیز به تاجر کمک می‌کرد تا گره کارش را بگشاید و از مخمصه بیرون بیاید. اما زن اول مرد، زنی بسیار وفادار و توانا بود که در حقیقت عامل اصلی ثروتمند شدن او و موفق بودنش…. در زندگی بود که اصلا مورد توجه مرد نبود.با اینکه از صمیم قلب عاشق شوهرش بود اما مرد تاجر به ندرت وجود او را در خانه ای که تمام کارهایش با او بود حس می‌کرد و تقریبا هیچ توجهی به او نداشت. روزی مرد احساس مریضی کرد و قبل از آنکه دیر شود فهمید که به زودی خواهد مرد.به دارایی زیاد و زندگی مرفه خود اندیشید و با خود گفت: ‌”من اکنون ۴ زن دارم، اما اگر بمیرمدیگر هیچ کسی را نخواهم داشت و تنها و بیچاره خواهم شد”! بنابراین تصمیم گرفت با زنانش حرف بزند وبرای تنهایی‌اش فکری بکند. اول از همه سراغ زن چهارم رفت و گفت:”من تورا بیشتر از همه دوست دارم و از همه بیشتر به تو توجه کرده ام و انواع راحتی ها را برایت فراهم آورده ام ، حالا در برابر این همه محبت من آیا در مرگ با من همراه می‌شوی تا تنها نمانم؟”زن به سرعت گفت : ” هرگز” و مرد را رها کرد. ناچار با قلبی که به شدت شکسته بود نزد زن سوم رفت و گفت:‌”من در زندگی تو را بسیار دوست داشتم آیا در این سفر همراه من خواهی آمد؟”زن گفت: ” البته که نه! زندگی در اینجا بسیار خوب است.تازه من بعد از تو می‌خواهم دوباره ازدواج کنم ” قلب مرد یخ کرد. مرد تاجر به زن دوم رو آورد و گفت:”تو همیشه به من کمک کرده ای .این بار هم به کمکت نیاز شدیدی دارم شاید تو از همیشه بیشتر می‌توانی در مرگ همراه من باشی؟ “زن گفت :” این بار با دفعات دیگر فرق دارد .من نهایتا می‌توانم تا گورستان همراه جسم بی جان تو بیایم اما در مرگ،…متاسفم”! گویی صاعقه ای به قلب مرد آتش زد. در همین حین صدایی او را به خود آورد:”من با تو می‌مانم ، هرجا که بروی”، تاجر نگاهش کرد، زن اول بود که پوست و استخوان شده بود ، انگار سوءتغذیه، بیمارش کرده باشد.غم سراسر وجودش را تیره و ناخوش کرده بود و هیچ زیبایی و نشاطی برایش باقی نمانده بود . تاجر سرش را به زیر انداخت و آرام گفت:” باید آن روزهایی که می‌توانستم به تو توجه می‌کردم و مراقبت بودم …” در حقیقت همه ما چهار زن داریم! ا الف: زن چهارم بدن ماست که مهم نیست چقدر زمان و پول صرف زیبا کردن او بکنیم وقت مرگ، اول از همه او ما را ترک می‌کند. ب: زن سوم دارایی‌های ماست.هر چقدر هم برایمان عزیز باشند وقتی بمیریم به دست دیگران خواهد افتاد. ج : زن دوم که خانواده و دوستان ما هستند.هر چقدر هم صمیمی و عزیز باشند ، وقت مردن نهایتا تا سر مزارمان کنارمان خواهند ماند.د: زن اول که روح ماست.غالبا به آن بی توجهیم و تمام وقت خود را صرف تن و پول و دوست می‌کنیم.او ضامن توانمندی های ماست اما ما ضعیف و درمانده رهایش کرده ایم تا روزی که قرار است همراه ما باشد، اما دیگر هیچ قدرت و توانی برایش باقی نمانده است. @sorayya_ir
♦️برگزاری جشن‌های دهه کرامت در بیش از ۲۰ مرکز بین‌المللی در پنج قاره... ادامه خبر👇👇 https://news.amfm.ir/?p=48048
♦️مناظره شعری جالب شعرا با گذار تاریخی... توعروس کسی اگر بشوی اصفهان راعذاب خواهم کرد من کبیرم شبیه شاه عباس چلستون را خراب خواهم کرد تو عروس کسی اگربشوی شوهرت را بیفکنم زندان من کریم خان زَندم و رِندم لاجرم شوهرت آغا محمد خان!! تو عروس کسی اگر بشوی بشو، اصلا به من چه، از فردا می شوم مثل ناصرالدین شاه  می کنم یک حرمسرا بر پا! تو عروس کسی اگر بشوی می گذارم به روی هم پاها من شبیه مظفرالدینم حکم مشروطه را کنم امضا! تو عروس کسی اگر بشوی نگذارم که دست روی دست من، محمدعلی قاجارم مجلست را به توپ خواهم بست! تو عروس کسی اگر بشوی خانه ات را خراب خواهم کرد من رضا شاه پهلوی هستم از تو کشف حجاب خواهم کرد تو عروس کسی اگر بشوی عهد قاجار خراب خواهم کرد پهلوی را به خواب خواهم برد من خودم انقلاب خواهم کرد تو عروس کسی اگر بشوی  ملتی ز من شوند نالان بنده احمدی نژاد هستم چون دکل تو را کنم پنهان تو عروس کسی اگر بشوی می خورم بیست تا ترامادول یا که نه پرت می کنم خود را از همین ارتفاع سی و سه پل تو عروس کسی اگر شدی ، نه نه! کس نشانی ز تو نخواهد یافت تو عروس کسی نخواهی شد کس سراغی ز تو نخواهد داشت شیخ حسن آونچنون رونقی داده! هیچ مردی، زنی نباید خواست! تو عروس کسی اگر بشوی جای من در مراسمت خالیست تو ولی به مراسمم بیا حتما طعم حلوای مادرم عالیست @Sorayya_ir