♦️زائر دزد...
🔻کیهان طی یادداشتی درباره اربعین نوشت:
۱- داشتم خرید میکردم. پسر جوان وارد مغازه شد. با صاحب مغازه، چاق سلامتی کرد؛ و بعدش هم روبوسی. «حلالم کنید، امشب عازم کربلا هستم». گفت و التماس دعا شنید و رفت. یک مشتری دیگر که ناظر صحنه بود، گفت «انگار نه انگار که عراق، شلوغ شده!». صاحب مغازه پاسخ داد «نه بابا، این جوونا عاشقن، از هیچّی باکیشون نیس، هیچّی جلودارشون نیس».
۲- دبیر سرویس گزارش روزنامه، تازه از کربلا برگشته. با یک دزد همسفر شده در مسیر کربلا! بعد از نماز عصر، داستانی گفت شگفت و شنیدنی. ماجرا را پس از آن تعریف کرد که امام جماعت فاضل موسسه، برشی از تاریخ را به نقل از بحارالانوار بازگو کرد؛ ماجرای سلیمان اعمش را.
۳- سلیمان بن مهران معروف به أَعْمَش، از علمای کوفه در قرن دوم قمری و از شیعیان و اصحاب امام صادق(ع) بود. علمای اهل سنت، با وجود شیعه بودن اعمش، وی را بسیار ستوده و توثیق کردهاند. از راویان فضائل امام علی(ع) بوده و روایاتی را از امام صادق(ع) نقل کرده است.
۴- علامه مجلسی در جلد ۴۵ بحارالانوار، ماجرایی را از قول سلیمان اعمش نقل میکند «در کوفه منزل داشتم و مرا همسایهای بود که طریق اهلبیت(ع) نداشت؛ شب جمعهای به او گفتم چه میگویی در زیارت حسین علیهالسّلام؟ گفت بدعت و ضلالت است. و هر صاحب ضلالت، در آتش است. با نهایت خشم، از نزد او برخاستم و با خود گفتم امشب زیارت میروم و سپس، برمیگردم، اگر بر عناد و تعصب جاهلیاش اصرار ورزید، او را عقوبت میکنم.
سحر به منزل او رفتم و در زدم. همسرش گفت در منزل نیست و به زیارت حسین به کربلا رفته است. تعجّب کردم و به شتاب به سمت کربلا حرکت کردم. آن شیخ را دیدم که سر به سجده گذارده، و از رکوع و سجود خستگی نداشت. به او گفتم تو که میگفتی زیارت حسین(ع) بدعت است و...! گفت ملامتم مکن. دیشب خوابیدم و در خواب، مرد جلیلالقدری را دیدم که از شدت حسن و بهاء، نمیتوانم توصیفش کنم. او حرکت میکرد و اطراف او را جماعتی احاطه کرده بودند. پیشاپیش جماعت، مردی بر اسبی سوار بود.
پرسیدم آن مرد که دور او را گرفتهاند، کیست؟ گفتند محمّد بن عبدالله، خاتمالنبیین(ص) است. پرسیدم این سوار که در جلو میرود، کیست؟ گفتند أمیرالمؤمنین علی بن أبیطالب(ع). باز، نظر افکندم، دیدم ناقهای از نور حرکت میکند، و بر آن هودجی است. گفتم این هودج از آنِ کیست؟ گفتند از آنِ خدیجَه کبری و فاطمه زهراء (سلامالله علیهما). گفتم آن جوان که کنارشان است، کیست؟ گفتند حسن مجتبی(ع). گفتم این جماعت کجا میروند؟ گفتند شب جمعه است و همگی به زیارت کشتهشده به تیغ ستم، سیدالشّهداء حسین بن علی علیهالسلام به کربلا میروند.
آنگاه متوجّه هودج شدم، دیدم رُقعههایی از آن به زمین میریزد و بر روی هر یک از آنها نوشته «أمانٌ مِنَ النّارِ لِزُوّارِ الحُسَینِ علیهالسّلام فی لَیلَهًْ الجُمُعَهًْ». آنگاه هاتفی ندا کرد آگاه باشید که ما و شیعیان ما در درجه عالیهای در بهشت قرار خواهیم داشت!... ای سلیمان! من از این مکان مفارقت نمیکنم تا روح از بدنم مفارقت کند».
۵- نماز عصر که تمام شد، دبیر سرویس گزارش به درخواست قائممقام موسسه، ماجرای همسفریاش با دزد زائر(!) را بازگو کرد: «در اتوبوس از همسفری که کنارم نشسته بود، پرسیدم بار چندم است زیارت کربلا میروی؟ گفت ده بار زیارت آمدهام؛ شش زیارت قبول و چهار زیارت تباه! تعجب کردم و با کنجکاوی، معنای حرفش را پرسیدم. گفت چهار بار را به نیت دزدی با راهپیمایان مسیر نجف- کربلا همراه شدم. کیف و جیب و ساک و گوشی زائران را که اعتماد داشتند، میزدم. درآمد خوب چند میلیونی بود!...
نوبت چهارم، حوالی بینالحرمین خوابیده بودم که خواب امام حسین(ع) را دیدم. فرمود؛ چهار بار روزیات شد که به زیارت من بیایی و هنوز آدم نشدهای؟! حضرت، جماعتی از ملیتهای دیگر و از جمله سیاهپوست را نشانم داد که با شور و شوق تمام عزاداری میکردند اما ناتوان بودند از اینکه به زیارت بیایند.
امام سپس، درگذشتگانی را نشانم داد که در مراتب بالای بهشت اقامت دارند و دیگران به جایگاه آنها غبطه میخورند. کسانی بودند که به هنگام حیات، زائر کربلا شده بودند... ناگهان با فزع و تشویش تمام، از خواب پریدم. به هم ریخته بودم. خود را شماتت کردم که چرا آن همه نادانی کردهام. توبه کردم و اکنون دستفروشی میکنم. با خود گفتم «بدهی همه آنها را که اموالشان را دزدیدهای، به گردن تو است. اما تو که نمیشناسیشان». از آن زمان، شش بار دیگر به زیارت امام حسین(ع) آمدهام. دست و بالم باز شده، آن قدر که هر سال میتوانم، سه چهار میلیون درآمد حلال پسانداز کنم و به نیت همه آنها که بدهکارشان هستم، در همین مسیر پیادهروی اربعین، خرج زائران امام حسین(ع) کنم»...
@Sorayya_ir
♦️وقتی کار این آقا با یک حرفِ من حل میشود، چرا مضایقه کنم؟
🔻یک وقت مرحوم [آیةالله العظمی] حاج شیخ عبدالکریم حائری -مؤسس حوزهٔ علمیهٔ قم- مشغول درس گفتن بودند. دیدند یک شخص ارتشی مدتی است که آخر جمعیت ایستاده است. فرمودند: آقا! شما چه کاری دارید؟
گفت: آقا! من استخاره میخواهم.
مرحوم حاج شیخ همان بالای منبر با تسبیح شروع به استخاره کردند. مرحوم [آیةالله] سیدعلی یثربی کاشانی اعتراض کرده، گفتند:
آقا! الآن وقتِ درس است. اشکال مرا هنوز پاسخ ندادهاید! چه وقت استخاره است؟!
حاج شیخ فرمودند:
آقای یثربی! هدف همهٔ درس خواندنهای ما، خدمت به این خلقالله است.این آقا، کارش با یک حرف من حل میشود، چرا مضایقه کنم؟!
سیره فرزانگان،عبدالحسن بزرگمهرنیا،نشر سامان دانش،به نقل از:
مجلهٔ حریم امام، شمارهٔ ۳۸۷، ص ۷، سال هفتم، شهریورماه ۹۸؛
@Sorayya_ir
♦️من که هستم؟
چند روز پيش که در خيابان انقلاب قدم مي زدم، گروه مستندسازي درخواست مصاحبه داشتند. و من با بهانه هاي مختلف ان را رد کردم ولي انچه حقيقت داشت اين بود که نمي خواستم صحبتي کنم که به ان مطمئن نيستم يا تظاهر به مباحثي کنم که به ان عقيده اي ندارم.
سالها پيش زماني که تماسهاي زيادي از طرف خبرنگاران براي مصاحبه داشتم (معروف به بيان و کلام خوب بودم بينشان :) ) درست زماني که در حال مصاحبه ي تلفني با يکي از خبرنگاران بودم اين فکر دائم در ذهنم تکرار مي شد که چقدر مطالبي را که مي گويم قبول دارم، و چقدر برامده از عقيده و قلبم است!
دقيقا بعد از ان مصاحبه ديگر هيچ مصاحبه اي را قبول نکردم و عميقا به اين انديشيدم که چقدر انچه مي گويم ماحصل انديشه ي خودم يا باور و عقيده ي من است؟ و البته سالها در اين سوال ماندم...
گاهي ادم احساس مي کند به بلندگوهايي تبديل شده که انقدر اصيل شده اند که حس مي کند دقيقا انديشه ي خودش است.
واقعا چقدر استقلال انديشه امکان پذير است؟ ما دائم در معرض انديشه ها و يا القائاتي هستيم که حتي شايد فرصت پالايش انها را نداريم، و گاهي طوطي وار همانها را به ديگري يا ديگراني انتقال مي دهيم، تا بتوانيم ارتباطات خود را با ديگران حفظ کنيم يا هم صحبتي داشته باشيم..
البته که برخي انديشه ها ماحصل تجربه ي زيست خودمان است و يا با مطالعه ي زياد يک موضوع صاحب انديشه و نظر مي شويم.
هنوز هم وقتي مطلبي در کانال مي گذارم سوالي مشابه قلقلکم مي دهد و از خودم مي پرسم چقدر به اين مباحث عمل مي کنم و قابليت عمل کردن دارند.
انسان هر چه در خود شنا مي کند باز هم گويا به ساحلي نمي رسد و نمي دانم اگر برسيم با چه کسي روبرو خواهيم شد؟!
✍سميه چيتي
@Sorayya_ir
♦️کیفیت احوالپرسی...
ابن سیرین، كسی را گفت: چگونه ای؟
گفت: چگونه است حال كسی كه پانصد درهم بدهكار است، عیالوار است و هیچ چیز ندارد؟
ابن سیرین به خانه خود رفت و هزار درهم آورد و به وی داد و گفت: پانصد درهم به طلبكار بده و باقی را خرج خانه كن و لعنت بر من اگر پس از این حال كسی را بپرسم!
گفتند: مجبور نبودی كه قرض و خرج او را بدهی.
گفت:
وقتی حال كسی را بپرسی و او حال خود بگوید و تو چاره ای برای او نیندیشی، در احوالپرسی منافق باشی.../هزار و یک حکایت اخلاقی
@Sorayya_ir
♦️حمله به چهار نفتکش در یک منطقه!!!
کشتی اول و دومی روایتی مشابه دارند انفجار در داخل موتور خانه و برگشت به کشور!
نفتکش سومی انفجار در کمپرسور! و تعمیر و حرکت به سمت سوئز...
چهارمی هم که دیروز با دو شلیک ظاهرا کوچک اما مخرب!
جالب است هر چهار کشتی در یک منطقه مورد حمله قرار گرفته!!!
و اما سوال های زیادی مطرح است نه از دشمن، که کارش جز دشمنی نیست بلکه از دوست!!! مثلا چرا کدهای ما بجای اینکه سمت مقصر برود، سمت سعودی ها رفت؟ و اینکه چند نفتکش دیگر به مقصد........ 😷 باید آسیب ببیند تا تدابیر سکوریتی کامل شود؟
@Sorayya_ir
♦️دعا
بعضی عقلشان کم است. اندامشان درشت شده امّا عقبمانده ذهنیاند. مثل بچّههای تُخس، دنبال بهانهاند که دعوا راه بیفتد. آرامش بین مردم عذابشان میدهد و دوست دارند بین دختری که به ورزشگاه میرود و خواهرش که به کربلا رفته نفرت ایجاد کنند. اینها را دعا کنید! اینها خیلی بدبختاند!/خشت خام
پی نوشت: بعضی ها انقدر درگیر دوگانه سازی های ذهنی خویش شده اند که فقط باید برایشان دعا کرد؛ آنقدر که اینها برای انقلاب و اسلام دشمن تراشی کرده اند دشمنان قسم خورده نتوانسته اند...
@Sorayya_ir
حضرت آقای(شیخ جعفر) مجتهدی برای من تعریف کردند:
باطنا مامور شدم تا به اصفهان رفته و به مدت یک هفته مرکب یکی از روضه خوان های صاحب دل را تر و خشک کنم ! به اصفهان رفتم و زنگ خانه را به صدا در آوردم ، در باز شد و صدایی از داخل خانه آمد که:
خوش آمدی! صفا آوردید! داخل شوید!
وارد اتاق شدم. سید جلیل القدری که سنی از او می گذشت بر بالشی تکیه داده و نشسته بود. می خواست از جای برخیزد ولی نگذاشتم. در چشمان من خیره شد و گفت:
چه به موقع آمدید! چه خوب است انسان وقت شناس باشد لابد می دانید که شما را برای چه کاری فرستاده اند!
گفتم:
درخدمتم امر فرمودند و آمدم.
گفت:
مدتی است که نای راه رفتن ندارم. اسبی دارم که با آن برای روضه خوانی به این محل و آن محل می روم چند روزی است که نتوانسته ام به او برسم. امروز صبح پس از خواندن زیارت عاشورا از مولایم امام حسین علیه السلام خواستم یکی از محبان خود را برای یک هفته مامور تیمار داری اسبم کند تا نقاهتم برطرف گردد و بعد اصطبل خانه را به من نشان داد و خود به استراحت پرداخت.
حضرت آقای مجتهدی می فرمودند:
در طول آن یک هفته اغلب اوقات آن سید پیرمرد در نحوه قشو کردن و تیمار داری اسبش نظارت می کردد و گاه نکاتی را در این باره به من تذکر می داد و من جز « سمعا و طاعتا » سخنی نمی گفتم. یک هفته سپری شد و نقاهت وی نیز بر طرف گردید. از او خداحافظی کردم و از خانه بیرون آمدم.
از حضرت آقای مجتهدی پرسیدم:
شما که خانه آن روضه خوان را نمی شناختید! نشانی منزل او را از که گرفتید؟ فرمودند:
معمولا در این گونه ماموریت ها نوری پیشاپیش من حرکت می کند و هرکجا توقف کند می فهمم که محل ماموریتم همان جاست و گاهی نیز به شیوه های دیگری راهنمایی می شوم
فرمودند : از آن خانه که بیرون آمدم، ماموریت دیگری به من محول شد که بایستی به شیراز می رفتم. وقتی به دروازه قرآن شیراز رسیدم، نوری مرا تا حافظیه همراهی کرد . پس از زیارت مرقد لسان الغیب، از دیوان خواجه فال گرفتم ، این غزل آمد:
تا ز میخانه و می نام و نشان خواهد بود
سر ما ، خاک ره پیر مغان خواهد بود
حلقه پیر مغانم ز ازل در گوش است
بر همانیم که بودیم و همان خواهد بود
بر سر تربت ما چون گذری همت خواه
که زیارتگه رندان جهان خواهد بود…
چشمم آن دم که ز شوق تو نهد سر به لحد
تا دم صبح قیامت نگران خواهم بود
فرمودند: پس از خروج از حافظیه، باطنا دریافتم که باید به مشهد برگردم در اثنای راه با خود فکر می کردم که در زیارت آرامگاه لسان الغیب چه فیضی نهفته است که انسان را از اصفهان به شیراز می کشند و پس از کسب این توفیق، آدمی را بلافاصله به دیار دیگر فرا می خوانند؟! بعدها که انس بیشتری با غزلیات حافظ پیدا کردم به عظمت معنوی او بیشتر پی بردم و فهمیدم که خواجه ی شیراز از محارم درگاه است.
آن مرد خدا سپس آه سردی کشیده گفتند:
آقا جان! چندین سال است که از این ماجرا می گذرد . ما را در مسیر سلوک، از هیچ کوچه و پس کوچه ای نبردند جز آنکه جای پای لسان الغیب را در آنجا دیده ایم! کسانی که با راز و رمز سلوک آشنا اند، نشانه های راه را در غزلیات او می بینند ، و جمعی کوردل نیز به تفسیق و تکفیر او سرگرم اند . شعر حافظ حکم آینه ای را دارد که صورت باطنی هرکس در آن نقش می بندد
کتاب در محضر لاهوتیان ج اول خاطره چهل و نهم صفحه ۲۴۴(تارنمای رهرو)
@Sorayya_ir
♦️دم خروس کلبرگ و قسم نیمبند آقا بزرگ...
🔻اتان کلبرگ، شیعه شناس شهیر یهودی، در کتاب معروفش کتابخانه ابن طاووس، فصلی را به کتاب التشریف بالمنن فی التعریف بالفتن اختصاص داده است. در این بخش ضمن بحث درباره محتوا و منابع کتاب، به نقل از حقائقِ آقا بزرگ نقل میکند که نسخهای از این کتاب به خط سید بن طاووس نزد نوادگان سید نعمت الله جزائری موجود است.
اهمیت این نسخه از آنجا بیشتر میشود که این نسخه تنها نسخهای است که به خط سید بن طاووس موجود است.
🔻مراد کلبرگ از حقائق، همان جلد سوم طبقات اعلام الشیعه است که الحقائق الراهنة في المائة الثامنة نام دارد.
با مراجعه به کتاب، صحت نقل کلبرگ مشخص میشود. اما نکته در این است که آقا بزرگ در الذریعة الی تصانيف الشیعة در ذیل بحث از همین کتابِ التشریف بالمنن، تصریح میکند که شنیده است این نسخهی منحصر به فرد از بین رفته است.
🔻باتوجه به رفرنسهای مکرر کلبرگ به الذریعه، تقریبا محال است که کلبرگ این توضیح آقا بزرگ را درباره از بین رفتن نسخه مذکور ندیده باشد؛ اما هیچ معلوم نیست که طبق چه مدرکی موجود بودن نسخه را تایید و آن را به اقا بزرگ نسبت میدهد.
از سوی دیگر نیز هیچ معلوم نیست که فاز آقا بزرگ دقیقا چه بوده؟! در یک کتاب موجود بودن نسخه را تایید و در کتاب دیگر آن را رد میکند.
🔻به هر حال برای حل این مسئله دو راه بیشتر وجود ندارد. یا تاریخ کتابتِ فیشهای الذریعه و طبقات را باهم چک کرد و از تقدم و تاخر آن، نظر نهایی آقا بزرگ را فهمید یا نوادگان سید نعمت الله را یافت و از سرنوشت نسخه پرس و جو کرد.
🔻نکته جالب دیگری که وجود دارد و بد نیست به آن اشاره شود اعوجاج تحقیقات محققین بزرگوار در بررسیهای پیرامون این کتاب است. به عنوان نمونه جناب اقای بجستانی در فرهنگنامه کتب حدیثی شیعه بیان می کند که علامه مجلسی در بحارالانوار از این کتاب سید بن طاووس هیچ استفاده نکرده است و این را شاهدی دانسته است بر اینکه اساسا التشریف بالمنن متعلق به سید بن طاووس نیست!!!
از سوی دیگر نیز برخی از محققین تصریح کردهاند که مجلسی از این کتاب در تدوین بحارالانوار بهره برده است./طامات
@Sorayya_ir
♦️سوءتفاهم درباره سنت
اینکه داوود فیرحی، استاد اندیشۀ سیاسی دانشگاه مادر، مجبور شده است آزمودهها را بار دیگر بیازماید، دریافتهای نادرستی است که او از بسیاری از مفاهیم و مسائل ایران و اسلام پیدا کرده است. آنچه او دربارۀ ماهیت نصّ و سنت در ایران و اروپا میگوید یکسره نادرست و حاصل سوءِ تفاهمهای بسیاری است. او در آغاز سخنان خود میگوید: «تصوری که طی مطالعات در ذهن من به وجود آمد و شکل گرفت این دریافت بود که جهان اسلام در حوزۀ تفکر سیاسی در جهان سنت به شدت اقتدارگراست.» جهان اسلام جهانی بزرگتر از آن است که بتوان سخن دقیقی دربارۀ آن گفت. بدیهی است که میتوان حکمی کلّی، مانند اینکه جهان اسلام همۀ کشورهایی را شامل میشود که دین اکثریت مردمان آن اسلام است، دربارۀ آن صادر کرد، اما اگر نخواهیم در چنین کلّیاتی بمانیم چنین حکم کلّی را حتیٰ در مورد ایران هم نمیتوان صادر کرد. در ایران، از دیدگاه مذهبی، آنچه بتوان دربارۀ اهل سنت و جماعت گفت، مصداق کاملی در مورد تشیّع ندارد. وانگهی، در جریان جنبش مشروطهخواهی حتیٰ در درون علمای شیعه نیز دستکم دو گرایش متمایز وجود داشته است و نمیتوان آن دو را با یکدیگر خلط کرد. افزون بر این، در این ادعا، معنای سنت به درستی معلوم نیست؛ معلوم نیست، یعنی گوینده نمیتواند توضیح دهد که معنای «جهان اسلام در حوزۀ تفکر سیاسی در جهان سنت به شدت اقتدارگراست» چیست! سنت، به اعتباری که در این جمله آمده، مقولهای در جامعهشناسی است، که مهمترین ویژگی آن نیز در جهان اسلام اقتدارگرایی است. «جهان اسلام ... در جهان سنت ...» یعنی چه؟ جهان سنت، یعنی جهان اهل سنت یا در قلمرو سنت؟ به ظاهر گوینده میخواسته است بگوید که سنت در جهان اسلام اقتدارگراست. او، در این صورت، میبایست توضیح میداد که «سنت» را به کدام معنا به کار برده است. من، به تفصیل، توضیح دادهام که سنت، به عنوان مفهومی در الهیات مسیحی، معادل دو شیوۀ نوشتن واژۀ Tradition و tradition در زبانهای اروپایی است. سنت مفهومی در جامعهشناسی نیز هست. هیچ یک از این دو تداول سنت ربطی به معنای «سنت» در اصول فقه ندارد. میتوان گفت که منظور از سنت در این ادعا نظام دانشی است که بر مبنای نصّ در جهان اسلام تدوین شده است. توضیح طولانی من ناظر بر رسیدن به این دقت بوده است تا حکمی کلّی صادر نکنیم که نمیتواند پرتوی به تاریکیهای بحث بیفکند. آنچه فیرحی در ادامۀ عبارت نخست گفته مبیّن این است که او به این ظرافتهای مفهوم سنت توجهی ندارد و همۀ آنها را خَلط میکند.
🖊ملاحظات درباره دانشگاه. انتشارت مینوی خرد. 1398. صفحه 67
@Sorayya_ir
♦️پرویزخان بلند شو!
🖋علیرضا خانی
سال ۱۳۶۶ شمسی است. بازیهای فوتبال مقدماتی جام ملتهای آسیا. کاتماندو پایتخت کشور فقیر نپال. تیم فوتبال ایران با تیم میزبان در حال بازی است. در نیمه دوم، در حالی که بازیکنان ایران بازی را از حریف، تا اینجای کار بردهاند، مرتضی کرمانی مقدم بازیکن ستاره مهاجم تیم ملی در زمین خوش میدرخشد و نیمکتنشینان بازی برجسته او را تشویق میکنند. ناگهان مرحوم پرویز دهداری مدیر فنی تیم ملی به رضا وطنخواه سرمربی تیم میگوید مرتضی را از زمین بیرون بکش! وطنخواه به دهداری میگوید پرویزخان! ما هر سه تعویضمان را انجام دادهایم. نمیتوانیم دیگر تعویض کنیم. مرتضی هم که فوقالعاده ظاهر شده است. پرویزخان اما میگوید میدانم که نمیتوانیم تعویض کنیم، گفتم از زمین بیرون بیار! ده نفره بازی میکنیم!
مرتضی در میان بهت خودش و ناباوری بازیکنان حریف و تماشاچیان، از زمین بیرون میآید بدون آنکه کسی بتواند جانشینش شود.
بعد از بازی، وطنخواه مرتضی کرمانی مقدم را میخواهد و میگوید پرویزخان با شما کار دارد. به اتاقش برو. پرویز دهداری با او آرام آرام شروع به سخن میکند. از او و تواناییاش در فوتبال تعریف میکند و او را تشویق و تحسین میکند. بعد از این تعریفها، مرتضی بیشتر تعجب میکند. از او میپرسد: خیلی عذر میخواهم پرویزخان. اگر این طور است که میفرمائید پس چرا وسط بازی مرا کشیدید بیرون. من که حتی کارت زرد هم نداشتم!
دهداری نگاهی عمیق به مرتضی میکند. مرتضی احساس میکند نگاههای پرویزخان از او گذر کرد و تا دوردستها، آنسوی دیوار اتاق، امتداد یافت.
پرویزخان نفس عمیقی میکشد و میگوید: تو آن بازیکن حریف را دریبل یکسره و دو سره زدی و بعد توپ را از میان پاهایش عبور دادی و دوباره توپ را گرفتی و منتظر ماندی تا دوباره تقلا کند و دوباره دریبلش کنی؟ فکر نکردی که آن بازیکن هم، مثل تو، بازیکن تیم ملی یک سرزمین است. ملتی منتظر دیدن درخشش و شایستگی او هستند. از آن گذشته، او پدر دارد، مادر دارد، احتمالاً زن دارد، بچه دارد، خویشاوند دارد، آنها دارند بازی را میبینند، منتظرند ببینند فرزندشان، همسرشان یا پدرشان در مصاف با حریف چه میکند. تو او را نزد خانوادهاش، بچهمحلهایش، دوستانش و ملتش تحقیر کردی، خوار و خفیف کردی.
مرتضی جان! ما قبل از اینکه فوتبالیست باشیم، انسانیم. چه کسی به ما حق داده است انسان دیگری را کوچک کنیم، حقیر کنیم، خجالتزده کنیم. آن هم در برابر میلیونها جفت چشم…؟ پس انسانیت چه میشود؟ اخلاق چه میشود؟ جوانمردی چه میشود؟ فتوت چه میشود؟ پرویزخان سخن میگفت و مرتضی اشک میریخت…
سال۱۳۷۱ با مرگ پرویز دهداری، گویی اخلاق ورزشی نیز با او مرد. دوازدهم خرداد سال ۷۶، درست ۱۰ سال بعد از آن واقعه اول و ۵ سال بعد از مرگ پرویزخان تیم ملی ایران در نخستین بازی با کشور فقیر مالدیو ۱۷ گل وارد دروازه حریف کرد! روز پنجشنبه ۱۸ مهر ۱۳۹۸ تیم ملی ایران در بازی با کشور فقیر کامبوج ۱۴ گل وارد دروازه حریف کرد.
جالب آنکه کارشناسان، تحلیلگران، فعالان اجتماعی، کنشگران سیاسی و مدافعان حقوق زنان یکصدا در شبکههای اجتماعی شعار دادند که دیدید بانوان به استادیوم رفتند و اخلاق هم به خطر نیفتاد!
غافل از آنکه اخلاقی که مدتها است به خطر افتاده، بلکه مضمحل شده، هیچ ربطی به حضور یا غیبت بانوان ندارد. آن اصل اخلاق است. همان که پرویزخان، روستازاده اعجوبهای که دست بیرحم تقدیر در ۵۹ سالگی او را از ورزش ایران گرفت، با خود به خاک برد.
پرویزخان! چهقدر جایت در ورزشگاههای ما خالی مانده است. برخیز و برگرد. ورزش ما به تو نیاز دارد، ورزشکاران ما به تو نیاز دارند، مدیران ما به تو نیاز دارند، سیاستمداران ما، دانشجویان ما، استادان ما، تجار ما، کسبه ما، دولتیهای ما، مجلسیهای ما و همه مردم ما به خلق و خوی جوانمردانه و دست پاک و روح طاهر و جان پالوده و پاکنهاد تو، به مثابه یک انسان نیک سرشت اخلاقمدارِ بدون نام و عنوان و خرقه و خرگاه و دلق و کشکول، نیاز داریم. چهقدر جایت خالی مانده است… ببین!/خشت خام
@Sorayya_ir
♦️سرش رو پائین انداخته بود
چیزی جز آب برای پذیرایی از اربعینی ها نداشت!
اما نمیدونست همین آب
همین کلمه ی دو حرفی
بزرگترین روضه است وقتی
به دنبال نام حضرت عباس می آید...
@Sorayya_ir
♦️دوقطبیهای سیاسی چطور شکل میگیرند؟
فرض کنید معلمی دارید که همه از او ناراضیاند. یک روز بحثی جمعی در میگیرد دربارۀ اینکه چطور باید نارضایتی خودتان را ابراز کنید. اکثر بچهها معتقدند باید به مدیر مدرسه بگوییم، اما ناگهان، یک نفر با قاطعیت میگوید که تنها راهحل این است که ماشین او را آتش بزنیم. بعد از چند دقیقه، میبینید که کل بحثها رفته است به سمت اینکه آیا آتشزدن ماشین معلم کار درستی است یا نه. این نمونهای است از اینکه چطور عقاید افراطی کل جامعه را به سمت دوقطبیهای لاینحل هدایت میکنند.
دانشمندان علوم اجتماعی برای مدتها قطبیشدن را نتیجۀ افکار غیرمنطقی دانستهاند. آنها معتقد بودند که شکی در این نیست که هر انسان عاقلی، هرچه هم اطلاعات نادرست داشته باشد، اشتباهش را میپذیرد و بحث و مجادله تمام میشود. ولی کسی که لجوجانه به باورهای نادرستش چسبیده، اگر هم شواهدی نشانش دهند، واکنشی آشکارا غیرمنطقی نشان خواهد داد.
در حقیقت، اگر محدودیتهای مغز انسان را در نظر بگیریم، قطبیشدن ممکن است میان جمعیتی از افراد کاملاً منطقی نیز بروز پیدا کند.
يکی از مشکلات مطالعۀ باورهای عقلانی و غیرعقلانی این است که دربارۀ هیچکسی نمیتوان گفت که کاملاً عاقل است. علاوه براین، دشوار است که حدس بزنیم آدمها چه وقت ممکن است واکنش عقلانی یا غیرعقلانی داشته باشند.
وقتی با کسانی مواجه میشویم که عقاید متفاوتی دارند، باید بکوشیم که آن عقاید را به دلیل غیرعقلانیبودن کنار نگذاریم. به جای اینکه بخواهیم طرز فکرشان را «تصحیح» کنیم یا از نو آنها را تربیت کنیم، میتوانیم به این بیندیشیم که چه چیزی ممکن است بر داوری آنها تأثیر گذاشته باشد. حافظۀ ضعیف، فشار عصبی، تردید و تبعیض از جمله چیزهاییاند که چه بسا آدمها را از حد وسط دور کنند.
عقاید افراطی بر کل نظام فکری ما فشار میآورد. در مواجهه با عقاید افراطی، احتمالاً رفتارتان را بیدرنگ عوض نمیکنید، ولی باورهای دیگرتان تضعیف میشوند و چه بسا در آینده تغییر کنند./ترجمان
@Sorayya_ir
♦️عقربی که جان زایران حسینی را نجات داد...
زائران ایرانی که امسال در مسیر عشق حسینی حرکت می کردند، گزارش دادند: یک زن که به نظر می رسید خسته است، برای استراحت وارد یکی از خیمهها شد و در خواب عمیقی و طولانی فرو رفت.
طولانی شدن خواب این زن باعث شد تا دیگران را متوجه خودش کنند. به همین دلیل به سمت زن آمدند و او را صدا زدند اما جوابی نداد و اینگونه متوجه شدند که وی مرده است و در کنارش عقربی را پیدا کردند که آن نیز مرده بود. گویا که این زن توسط نیش همان عقرب مرده باشد.
زنان وقتی تلاش می کردند که جسد وی را به خیمه کناری ببرند، احساس کردند که جسم عجیبی در وسط بدن زن است. وقتی لباس وی را کنار زدند یک کمربند انفجاری دیدند که به دور کمرش بسته شده بود.
نیروهای امنیتی خود را به محل رساندند و به راحتی و بدون هیچ تلفاتی بمب کمری را خنثی کردند.منبع:رکنا
@Sorayya_ir
♦️یاد بگیریم زود قضاوت نکنیم!!!
زن و مرد جوانی به محله جدیدی اسبابکشی کردند.
روز بعد ضمن صرف صبحانه، زن متوجه شد که همسایهاش درحال آویزان کردن رختهای شسته است و گفت:
«لباسها چندان تمیز نیست. انگار نمیداند چطور لباس بشوید. احتمالآ باید پودر لباسشویی بهتری بخرد.»
همسرش نگاهی کرد اما چیزی نگفت.
هربار که زن همسایه لباسهای شستهاش را برای خشک شدن آویزان میکرد زن جوان همان حرف را تکرار میکرد تا اینکه حدود یک ماه بعد، روزی از دیدن لباسهای تمیز روی بند رخت همسایه تعجب کرد و به همسرش گفت:
«یاد گرفته چطور لباس بشوید. ماندهام که چه کسی درست لباس شستن را یادش داده!»
مرد پاسخ داد: «من امروز صبح زود بیدار شدم و پنجرههایمان را تمیز کردم!»
زندگی هم همینطور است.
وقتی که رفتار دیگران را مشاهده میکنیم، آنچه میبینیم به درجه شفافیت پنجرهای که از آن مشغول نگاه کردن هستیم بستگی دارد. قبل از هرگونه انتقادی، بد نیست توجه کنیم به اینکه خود در آن لحظه چه ذهنیتی داریم و از چه زاویه ای در حال نگاه کردن هستیم .
بهجای قضاوت کردن شاید لازم است قبلا چشمان خود را تمیز کنیم !
وبه همین راحتی درمورد هرچیز و هرکس قضاوت نکنیم
پیامبر خدا صلى الله عليه و آله و سلّم می فرماید :
در روز قيامت قاضى دادگـر را می آورند و چنان حساب سختى از او كشيده می شود ، كه آرزو می كند كاش هرگز حتّى درباره يك خرما ميان دو نفر داورى نكرده بود/كنزالعمّال
@Sorayya_ir
♦️آبرویِ اربعین...
۱. خداکند دوستانی که چقدر دلمان برایشان تنگ شده و روزها و شبها این راه دشوار و طولانی را رفته و هرلحظه هزاربار طعم شیرینِ تواضع و اعتماد و امنیت و برابری و سخاوت ومحبّتِ بیمنّت را چشیدهاند، برایمان جُز خستگی و بیماری (که آنهم هرچه از دوست رسد، نیکو است) خوشاخلاقیِ محمّدی سوغات بیاورند.
۲. راه تبلیغِ راهپیمایی اربعین، آوارِ اخبارِ بیسلیقهی صداوسیما نیست. توئیتها و تصاویر و دلنوشتههای شخصی زائرانِ اباعبدالله ع هم گرچه قدری موثّر است امّا درستترش این است که همکارت، همسرت، همسایهات ببیند که مثلا کارِ مردم را چقدر بیشتر از قبل راه میاندازی، یا پیشقدمتر میشوی در شستنِ ظرفهای مهمانی، یا برگهای ریخته بر زمینِ جلویِ خانهی او را هم جمع میکنی. و با خودش بگوید: عِه! این چقدر مسئولیتپذیرتر و مهربانتر شد از وقتی غُبارِ جادهی نجف به کربلا بر شانهاش نشسته!/خشت خام
@Sorayya_ir
3⃣2⃣#فلسفیدن...
♦️اصل اباحه و مشکلات امروز جامعه ما...
اصل اباحه جواز عقلی تصرف در اشیا قبل از ورودحکم شرع است و با اباحه گری که بی قیدی نسبت به ارزش های دینی است متفاوت است. مرور نظرات علمای شیعه در این خصوص می تواند راه را بر ما روشن کند:
◽️سید مرتضی با تکیه بر عقل بدیهی اینگونه اصل اباحه را تایید می کند که "... اصل در افعال به حکم عقل، اباحه است"
◽️شیخ طوسی در کتاب عده الاصول با ارجاع دادن به قرآن اباحه را قانون کلی در اشیا می داند و تصریح می کند "ما امتناعی نداریم از اینکه بگوییم از طریق شرع دلیل بر اباحه اشیا وارد شده است و عقیده ما نیز همین است"
◽️ملااحمد نراقی در کتاب عواید الایام که اولین کتابی است که مستقلا بخشی از آن به ولایت فقیه اختصاص دارد مفصلا به بحث اباحه پرداخته و می نویسد "... چنین مباح بودنی نه از احکام شرعی که اقتضای حکم عقل است و این اباحه یکی از دو معنای اباحه عقلی است"
◽️شهید ثانی در کتاب تمهید القواعد رفتارهای اختیاری انسان را در سه قسم تقسین بندی می کند و در ادامه استدلال می کند که "اگر به اصل اباحه معتقد باشیم جایز بودن این رفتار براساس برائت اصلیه و اصل اباحه اوليه خواهد بود" نه وجود یک حکم شرعی حلال.
◽️کاشف الغطا معتقد است چنین اعتقادی(اصالت اباحه) مانند خورشید در وسط روز نمایان است و صدوق آن را از اعتقادات امامیه شمرده است.... این اعتقاد بر هر کسی که اهل بصیرت و تامل باشد روشن و بدیهی است...
◽️شیخ مفید درباره اباحه معتقد است: "هر چیزی که نص و تعیین در خطر و منعش نشده آن مطلق است(یعنی انجامش جایز است)... "
◽️شیخ صدوق در کتاب الاعتقادات در باب اباحه می نویسد: "همه چیزها حلال و موضوع رخصت است تا در چیزی از آنها نهی وارد شود"
◽️امام خمینی هم در اثبات اصل اباحه نه به دلایل دینی بلکه به عقل ارجاع می دهند و به این اصل معتقد هستند...
◽️و در آخر کلامی از امام صادق علیه السلام که فرموده اند" هر چیزی بدون حکم است مگر اینکه درباره اش حکمی منعی وارد شده باشد"
🔻بیان همه این مقدمات از این باب بود که اگر پیش نیارهای خیلی از مسایل عرفی و عمومی فراهم گردد(برطرف کردن دغدغه های دینی در آن امور) براساس همین اصل اباحه می توان براحتی برخی مشکلات روز را حل کرد.این به معنای عبور از تعالیم دین و آموزه های وحیانی نیست بلکه دریافتی تازه از آن در شرایط جدید و منطبق با چارچوب های الهی است. مسئله ورود زنان به ورزشگاه ها یا ماجراهای سپنتا نیکنام در شورای شهر بصورت اخص یا حضور اقلیت ها در شوراها بصورت اعم، نمونه های از هزاران مشکلاتی است که هر چند به زعم خیلی از دوستان فرعی و کوچک و جز مسایل اصلی کشور نیست اما استدلال این است منطق حاکم بر شرع و حکومتی که نمی تواند چنین مشکل به زعم دوستان کوچکی را حل کند چه انتظاری است از پس مشکلات بزرگ و اساسی برآید؟! به عقیده نگارنده زحمت فکر کردن، حل مسئله و بازنگری مجدد در نگرش ها از آن جهت که مشقت بسیار دارد مورد استقبال قرار نمی گیرد و حذف صورت مسئله سهل الوصول ترین امر برای برخی حافظان شریعت و دین است و مشکل اصلی این است و نه آن!!!
🔻نظر و انتقاد⬅️ @S_kavir
@Sorayya_ir
♦️هرگز یک ایرانی را ساکت نکن...
🖋کبریآسوپار
رئیس جمهور ترکیه ناراحت است از برخی صداها که از ایران میشنود؛ گلایه دارد از رئیسجمهور حسن روحانی که «باید این صداها را قبلاً ساکت میکرد». برای این جمله اردوغان علامت تعجب کفایت نمیکند؛ چه آنکه رئیس جمهور ترکیه برای رئیس جمهور ایران «باید» میآورد، آن هم برای ساکت کردن صداهایی که در ایران علیه ترکیه و حمله این کشور به مواضع کردهای سوریه شنیده است.
کار رسانه نیست و باید کسی هم سطح اردوغان پاسخ این مداخله توهینآمیزش را بدهد. یک نفر از دولت ایران باید به رئیس جمهور ترکیه یادآوری کند که اینجا ایران است و رسانهها آزادانه حتی در نقد مواضع رئیس جمهور خود هم مطلب مینویسند، رئیس جمهور خارجی که جای خود دارد. یک نفر باید به اردوغان یادآوری کند، اینجا ترکیه نیست که او بتواند هزار نفر، هزار نفر، مخالفان و منتقدانش را در زندان کند؛ اینجا ایران است که رئیس جمهورش با جمله معروف «پناه میبرم به خدا از بستن دهان منتقدان» رأی آورده است.
یک نفر باید به او یادآوری کند او هر کسی که هست و تصمیمش برای حمله به مواضع پ.ک.ک در شمال سوریه را هر قدر درست میداند و برایش استدلالهای منطقی دارد، اما در هر حال رئیس جمهور ترکیه است و نمیتواند برای ۸۵میلیون ایرانی تعیین تکلیف کند که با تصمیم او موافق باشند یا مخالف. و نمیتواند به رئیس جمهور ایران «باید» بگوید، آن هم برای ساکت کردن ایرانیها!
واکنش محمود واعظی، رئیس دفتر رئیس جمهور کشورمان اما بیشتر ناامیدمان میکند. او در موضعی منفعلانه ضمن بیان این توضیح که رئیس جمهور ترکیه از مواضع دولت ایران ناراحت نشده (یعنی ایراد در کار ما نبوده!)، به رسانهها تذکر میدهد که به این مسائل توجه کنند! انگار باز هم علامت تعجب کافی نیست و باید برای واعظی هم که گویا در کنار ریاست دفتر رییس جمهور، مقام سخنگویی و اعلام مواضع دولت را هم بر عهده دارد، یادآور شویم که اینجا ایران است، جایی که رئیس جمهورش میگوید: «ذرهای از حق آزادی بیان کوتاه نخواهم آمد.» رسانههای ایران میتوانند موافق یا مخالف حمله ارتش ترکیه به مواضع تروریستهای کرد باشند، اما در هر حال ناراحتی رجب طیب اردوغان نمیتواند یک ایرانی را ساکت کند.
اگر دولتمردان ایرانی در روبایستیهای دیپلماتیک و انفعال سازشکارانه، نمیتوانند از پس پاسخ به اردوغان بربیایند، قلم رسانهها را شکسته نخواهند و حداقل اجازه دهند ما به رئیس جمهور ترکیه یادآور شویم که در مورد ایران و ایرانی و مقامات ایران چگونه باید صحبت کند.
بله، مواضع کردهای سوریه مورد تایید ما نیست، هم رد خیانتهایشان در خاطرمان خوب مانده و هم میدانیم سیاست غلط و غیرهوشمندانهی سران کرد در اعتماد به امریکا و ایجاد تقابل با ایران و روسیه و دولت مرکزی سوریه و رویکرد تروریستی کردها برای رسیدن به آنچه استقلال مینامند، حاصلش شده این جنگ و تنهایی کردها در چنین جنگی و هزاران زن و کودک آوارهی کرد که جهان انگار دغدغه و حوصلهی دلسوزی هم برایشان ندارد!
اما از آن سو رد خیانتهای اردوغان هم از خاطرمان پاک نشده است. یادمان مانده چه کسی نفت مردم عراق را از داعش میخرید، یادمان مانده چه کسی با غرور آرزوی نماز خواندن در مسجد اموی دمشق را کرد، یادمان مانده وقتی جوانان ما مقابل داعش شهید میشدند، چه کسی از تروریستهای تکفیری حمایت لجستیکی میکرد. ما خیانت پ.ک.ک را میشناسیم، اما با خیانتهای اردوغان هم غریبه نیستیم. جنگ سوریه و اشغال عراق توسط داعش برای چند قرن پیش نیست که خاطرهها را غبار زمان گرفته باشد؛ پس بهتر آنکه هر کس در قد و قامت خودش حرف بزند. هم کردها هنگام حرف زدن از ایران یاد نجات اربیل و موصل از دست داعش باشند و هم رجب طیب اردوغان وقتی نام ایران را بر زبان میآورد، خاطرات شب کودتای ژوئیه ۲۰۱۶ و سالهای آغازین جنگ سوریه را از خاطر نبرد و گرچه از توابین محسوب میشود و توبهاش را ایران و روسیه پذیرفتند، اما ادعای پیش نمازی هم نکند!
@Sorayya_ir
♦️یادی از شهدا...
🔻یاد شهید بابایی بخیر که طلاهای همسرش را فروخت و به افسران و سربازان متاهل داد و گفت : مایحتاج عمومی گران شده و حقوق شما کفاف خرج زندگی رو نمیده !!
🔻یاد شهید رجبی بخیر که پول قرض الحسنه به دیگر نیروها میداد و میگفت وام است و وقتی میگفتند دفترچه قسطش را بده میگفت کسی دیگر پرداخت می کند.
🔻یاد شهید بابایی بخیر که یکی از دوستانش تعریف میکرد که : دیدم صورتشو پوشونده و پیرمردی رو به دوش کشیده که معلوله ... شناختمش و رفتم جلو که ببینم چه خبره که فهمیدم پیرمرد رو برا استحمام میبره !!
🔻یاد شهید حسین خرازی بخیر که قمقمه آبش را در حالی که خودش تشنه بود به همرزمانش میداد و خودش ریگ توی دهانش گذاشت که کامش از تشنگی به هم نچسبه !!
🔻یاد شهید مهدی باکری بخیر که انبار دار به مسئولش گفت : میشه این رزمنده رو به من تحویل بدی، چون مثل سه تا کارگر کار میکنه طرف میگه رفتم جلو دیدم فرمانده لشگر مهدی باکریه که صورتشو پوشونده کسی نشناسدش و گفت چیزی به انباردار نگه !!
آره یاد خیلی شهدا به خیر که خیلی چیزها به ما یاد دادند که بدون چشم داشت و تلافی کمک کنیم و بفهمیم دیگران رو اگر کاری میکنیم فقط واسه رضای خدا باشه و هر چیزی رو به دید خودمون تفسیر نکنیم !!
🔻برای رد شدن از سیم خاردار باید یه نفر روی سیم خاردار میخوابید تا بقیه از روش رد بشن(!!) داوطلب زیاد بود.
قرعه انداختند، افتاد بنام یک جوان زیبارو !! همه اعتراض کردند الا یک پیرمرد که گفت: چکار دارید بنامش افتاده دیگه ...
همه تودلشون گفتند : عجب پیرمرد سنگدلی !! دوباره قرعه انداختند، باز هم افتاد بنام همون جوون ...
جوان بدون درنگ خودش رو انداخت روی سیم خاردار
تو دل همه غوغائی شد ...!!
بچه ها گریان و با اکراه شروع کردند به رد شدن از روی بدن جوان ... همه رفتند الا همون پیرمرد ... گفتند چرا نمیای ؟؟
گفت : نه شما برید من باید بدن پسرم رو ببرم برای مادرش
آخه مادرش منتظره ... درود بر شهامت و غیرت آنان !!
شهدا التماس دعا
@Sorayya_ir
ﺧﺪﺍﯾﺎ؛
ﻣﻲ ﺷﻮﺩ ﺑﺮﺍﻳﻤﺎﻥ ﺑﺮﻑ ﺑﻔﺮﺳﺘﻲ؟
ﺑﺮﻓﻲ ﻛﻪ ﺑﺮﻑ ﺑﺎﺷﺪ،
ﺑﺮﻓﻲ ﻛﻪ ﺑﻨﺸﻴﻨﺪ ﺭﻭﻱ ﺯﻣﻴﻦ ﻭ ﺯﻣﺎﻥ ...
ﺁﻧﻘﺪﺭﻛﻪ ﺑﺸﻮﺩ "ﺁﺩﻡ" ﺳﺎﺧﺖ ...
ﻓﻘﻂ ﺁﺩﻡ !
ﻫﺮ ﭼﻨﺪ ﺑﺮﻓﻲ ...
ﻫﺮ ﭼﻨﺪ ﺳﺮﺩ ﻭ ﺳﺎﻛﺖ ﻭ ﻳﺨﻲ ...
ﺁﺩﻡ ﻫﺎﻱ ﺍﻳﻦ ﭘﺎﻳﻴﻦ،
ﺑﻲ ﭘﺮﻭﺍ ﻭ ﺑﻲ ﻭﺍﻫﻤﻪ،
" ﺑﻪ ﺳﺎﺩﮔﯽ ﻧﺎﻣﺖ ﺭﺍ ﻗﺴﻢ ﻣﯿﺨﻮﺭﻧﺪ"
ﺣﺘﻲ ﺍﺯ ﺗﻮ؛
ﺩﻝ ﻣﻲ ﺷﻜﻨﻨﺪ،
ﺯﺧﻢ ﻣﻲ ﺯﻧﻨﺪ،
ﻧﺎﻣﻬﺮﺑﺎﻧﻲ ﻣﻲ ﻛﻨﻨﺪ،
ﻭ ﺑﻪ ﺳﺎﺩﮔﻲ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﻣﻲ ﻛﻨﻨﺪ ...
ﺍﻣﺎ ﺁﺩﻡ ﺑﺮﻓﯽ ﻫﺎ،
ﻋﻤﺮﺷﺎﻥ ﺑﻪ ﺷﮑﺴﺘﻦ ﺩﻝ ﻫﺎ ﻗﺪ ﻧﻤﻲ ﺩﻫﺪ ...
ﺁﺏ ﻣﻲ ﺷﻮﻧﺪ...
@Sorayya_ir
♦️آیا شفاعت یک نوع پارتیبازی است؟
✍🏻شهید مطهری:
«نوع نادرست شفاعت که به دلایل عقلی و نقلی مردود شناخته شده است این است که گناهکار بتواند وسیلهای برانگیزد و به توسط آن از نفوذ حکم الهی جلوگیری کند، درست همان طوری که در پارتیبازیهای اجتماعات منحطّ بشری تحقق دارد.
بسیاری از عوام مردم شفاعت انبیا و ائمه (ع) را چنین میپندارند؛ میپندارند که پیغمبر اکرم (ص) و امیرالمؤمنین (ع) و حضرت زهرا (س) و ائمه اطهار، خصوصاً امام حسین (ع)، متنفّذهایی هستند که در دستگاه خدا اعمال نفوذ میکنند، اراده خدا را تغییر میدهند و قانون را نقض میکنند.
اعراب زمان جاهلیت نیز درباره بتهایی که شریک خداوند قرار میدادند همین تصور را داشتند؛
آنان میگفتند که آفرینش منحصراً در دست خداست و کسی با او در این کار شریک نیست، ولی در اداره جهان بتها با او شرکت دارند. شرک اعراب جاهلیت شرک در ” خالق“ نبود، شرک در ” رب“ بود. [...]
اگر در میان مسلمانان هم کسی چنین معتقد شود که در کنار دستگاه سلطنت ربوبی سلطنتی دیگر هم وجود دارد و در مقابل آن دستدرکار است، چیزی جز شرک نخواهد بود.
اگر کسی گمان کند که تحصیل رضا و خشنودی خدای متعال راهی دارد و تحصیل رضا و خشنودی فرضاً امام حسین (ع) راهی دیگر دارد و هریک از این دو جداگانه ممکن است سعادت انسان را تأمین کند دچار ضلالت بزرگی شده است.
در این پندار غلط چنین گفته میشود که خدا با چیزهایی راضی میشود و امام حسین (ع) با چیزهایی دیگر؛ خدا با انجام دادن واجبات مانند نماز، روزه، حج، جهاد، زکات، راستی، درستی، خدمت به خلق، برّ [= نیکی] به والدین و امثال اینها و با ترک گناهان از قبیل دروغ، ظلم، غیبت، شرابخواری و زنا راضی میگردد،
ولی امام حسین (ع) با این کارها کاری ندارد، رضای او در این است که مثلاً برای فرزند جوانش علی اکبر (ع) گریه و یا لااقل تباکی [= تظاهر به گریه] کنیم؛ حساب امام حسین (ع) از حساب خدا جداست.
به دنبال این تقسیم چنین نتیجه گرفته میشود که تحصیل رضای خدا دشوار است، زیرا باید کارهای زیادی را انجام داد تا او راضی گردد، ولی تحصیل خشنودی امام حسین (ع) سهل است، فقط گریه و سینه زدن؛ و زمانی که خشنودی امام حسین (ع) حاصل گردد، او در دستگاه خدا نفوذ دارد، شفاعت میکند و کارها را درست میکند، حساب نماز و روزه و حج و جهاد و انفاق فی سبیل الله که انجام ندادهایم همه تصفیه میشود و گناهان هرچه باشد با یک فوت از بین میرود!
اینچنین تصویری از شفاعت نه تنها باطل و نادرست است، بلکه شرک در ربوبیت است و به ساحت پاک امام_حسین (ع) که بزرگترین افتخارش ”عبودیت“ و بندگی خداست نیز اهانت است [...].
امام حسین (ع) کشته نشد برای اینکه ــ العیاذ بالله ــ دستگاهی در مقابل دستگاه خدا یا شریعت جدش رسول خدا به وجود آورد، راه فراری از قانون خدا نشان دهد.» (مطهری، ۱۳۵۲: ۲۲۴ ــ ۲۲۵)
« شفاعت امام حسین (ع) به این صورت نیست که برخلاف رضای خدا و اراده او چیزی را از خدا بخواهد. [...]
امام حسین (ع) شفیع کسانی است که از مکتب او هدایت یافتهاند؛ او شفیع کسانی نیست که مکتبش را وسیله گمراهی ساختهاند.
از این نکته نباید غفلت ورزید که همانطوری که از قرآن کریم گروهی هدایت یافتهاند و گروهی گمراه شدهاند، از مکتب امام حسین (ع) نیز گروهی هدایت شده و گروهی گمراه گشتهاند و این مربوط به خود مردم است.» (همان: ۲۲۹)/منبع: عدل الهی
@Sorayya_ir
♦️حكایت خانم وزیر...
در سوئد همه افرادی که در پست های دولتی به کار گمارده می شوند باید از هر گونه خطایی، چه در گذشته و چه در زمانی که مشغول خدمت هستند، پاک باشند.
در انتخابات پارلمانی سوئد در سال 2006 ائتلافی از احزاب دست راستی با به دست آوردن 178 کرسی نمایندگی، اکثریت کرسی های مجلس را نصیب خود کرد و دولت تشکیل داد.
چندی بعد نخست وزیر به تدریج وزرای کابینه اش را معرفی کردو خانم «ماریا بورلیوس» به عنوان وزیر بازرگانی معرفی شد.
روز بعد دختری به یکی از روزنامه ها اطلاع داد این خانم چند سال پیش او را به مدت یک ماه برای نگهداری از بچه اش استخدام کرده بود بدون اینکه موضوع را به اداره مالیات گزارش داده باشد.
در سوئد هر گاه کسی فردی را به کاری بگمارد باید آن را به اطلاع اداره مالیات برساند و به عنوان کارفرما مالیات و هزینه بیمه آن فرد را بپردازد. هر کس کار می کند باید در زمان انجام کار بیمه باشد تا اگر اتفاقی حین کار بیفتد بیمه بتواند نیازهای آن فرد را پوشش دهد.
بورلیوس به عنوان کارفرما باید استخدام آن دختر را به اداره مالیات اطلاع می داد و علاوه بر حقوق دختر، هزینه کارفرما را نیز به اداره مالیات می پرداخت. بورلیوس به اداره مالیات اطلاع نداده بود و خلاف قانون رفتار کرده بود.
وقتی این مساله فاش شد، وی از طریق تلویزیون از مردم سوئد پوزش خواست و گفت در زمان انجام این کار خلاف که سال ها پیش اتفاق افتاده بود، وضع مالی خانواده آنها چندان خوب نبوده است.
روزنامه نگاران و وبلاگ نویسان که مانند سایر مردم بدون هیچ محدودیتی حق تحقیق و گزارش دارند دست به کار شدند و پرونده مالی خانم وزیر را طی سال های گذشته مورد بررسی قرار دادند.
چطوری همه شهروندان در سوئد می توانند اطلاعات مالی افراد دیگر را مطالعه کنند؟
برای این کار کافی است به سالن کامپیوتر اداره مالیات مراجعه کنند و با وارد کردن نام یا شماره شخصی افراد در رایانه ها، اطلاعات مربوط به درآمد افراد، اشتغال آنها و مقدار مالیات پرداختی توسط هر فرد را به دست آورند.
پس از برملا شدن کار خلاف این خانم وزیر، شهروندی به نام ماگنوس فورا در وبلاگ خود نشان داد که این خانم دروغ می گوید (یک جنایت وحشتناک!!!) و درآمد آنها در سالی که آن دختر خانم را به کار گرفته است، بالای یک میلیون کرون یعنی خیلی بیشتر از درآمد متوسط شهروندان سوئدی بوده است.
دو روز بعد نخست وزیر سوئد اعلام کرد خانم بورلیوس از کار خود کناره گیری کرده است. بورلیوس نه تنها از کار وزارت کنار گذاشته شد بلکه بنا بر گزارش روزنامه ها «خانم بورلیوس از سوئد فرار کرد». او خانه و زندگیش را در مدت کوتاهی فروخت و به انگلستان کوچ کرد تا چشمش به چشم مردمی که به آنها دروغ گفته بود نیفتد.
🔻پی نوشت: یک لحظه تصور کنید اگر خدای ناکرده در کشور ما مسئولین دروغگو فرار می کردند چه ثروت عظیمی از کشور را خارج می کردند؟ باید خدا رو شکر کنیم که مسئولین ما مثل مسئولین بلاد کفر، فکر نمی کنند و این باعث انباشت سرمایه و "رونق" اقتصاد در داخل کشور می شود!!!
@Sorayya_ir
♦️مرگ بر انگلیس با طعم روحانی!
اصل داستان این است: سرودی انقلابی با زیر نویس اردو زبان، ساخته ایرانی ها برای مردمان اردو زبان هندوستان و پاکستان که امروز دیدم توسط یک خارجی در گروهی بازنشر شد...
جالب است وقتی که خواننده "مرگ بر انگلیس" سر میدهد ابتدا از تصویر رئیس جمهور ما شروع می کند و با میکسی آرام به نخست وزیر سابق انگلیس می رسد!!!
آدم نمی داند باید به سازندگان این کلیپ از جهت مصرف سلول های خاکستری مغز زنگار زده شان آفرین گفت یا از جهل و حماقتشان گریست که گرچه مدعی راه رهبر هستند اما خوارج گونه فکر می کنند و خلاف منش رهبر عمل!!!
بهتر است دعواهای جناحی مان برای خودمان باشد و طرفداران خارجی انقلاب اسلامی را با این اقدامات دلسرد نکنیم... امیدوارم پشت این خودزنی عجیب در شرایط ویژه کشور، موسسات شبه نظامی نباشند...
@Sorayya_ir
♦️بهترين راه حل براي عراق:
انتصاب نخست وزيري كه شيعه باشد، پدرش از اهل سنت، مادرش مسيحي، همسرش كُرد، در ايران به دنيا امده باشد، در عربستان درس خوانده باشد و شناسنامه امريكايي داشته باشد، شب مى بنوشد و صبح نماز بخواند!!!
پی نوشت: به نظر می رسد عراقی ها از هرگونه دخالت بیگانه بیزار باشند! چه دوست چه دشمن!!!
@Sorayya_ir