8.79M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#استوری
💢 راز مقام عظیمالقدر عبدالعظیم علیهالسلام
※ منبع: شرح زیارت عاشورا
▪️#سید_الکریم
Instagram.com/Ostad.Shojae1
هدایت شده از هیئترضوانالرضا(؏)
سلام سلام !🖐🏻
به همهی بروبچههای باصفای
رضوان الرضا(علیہالسلام)😍❣
مژده🌸 مژده🌸 مژده🌸
بالاخره موعد دیدار فرارسید🍃
میدونیم مدت هاست منتظر شروع دوره های بسیار جذاب مهدویت در مسجد هستید ..☺️
آغاز مباحث چند ماهه ی مهدویت
با حضور سرکار خانم امیدوار ♥️
فردا پنج شنبه راس ساعت ۱۱ ظهر منتظرتونیم✌️🏻
مکان : مسجدامامحسنمجتبیٰ(علیہالسلام)
جهت ثبت نام به این آیدی مراجعه نمایید 👇🏻
[ @ZOMAR_128 ]
#مابچہهایمادرپھلوشکستہایم✨
🌿 قرارگاه کوثر
✨﷽✨ #یـادت_بـاشـد♥️ ✍ #فصل_اول (#خواستگاری) #قسمت2 در همین حال و
✨﷽✨
#یـادت_بـاشـد♥️
✍ #فصل_اول (#خواستگاری)
#قسمت3
اولین باری که موضوع خواستگاری مطرح شد سال هشتاد و هفت بود. آن موقع دوم دبیرستان بودم.
بعد از عروسی حسن آقا، برادر بزرگتر حمید، عمه به مادرم گفته بود: «زن داداش، الوعده وفا! خودت وقتی این بچه ها بودن گفتی حمید باید داماد من بشه. منیره خانم، ما فرزانه را میخوایم!»
حالا از آن روز چهار سال گذشته بود. این بار عقد آقا سعید، برادر دوقلوی حمید، بهانه شده بود که عمه بحث خواستگاری را دوباره پیش بکشد.
حمید شش برادر و خواهر دارد. فاصله سنی ما چهار سال است. بیست و سه بهمن آن سال آقا سعید با محبوبه خانم عقد کرده و حالا بعد از بیست و پنج روز، عمه رسما به خواستگاری من آمده بود. پدر حمید میگفت: «سعید نامزد کرده، حمید تنها مونده. ما فکر کردیم الان وقتشه که برای حمید هم قدم پیش بذاریم. چه جایی بهتر از اینجا؟»
البته قبل تر هم عمه به عموها و زن عموهای من سپرده بود که واسطه بشوند، ولی کسی جرئت نمیکرد مستقیم مطرح کند. پدرم روی همه دخترهایش خیلی حساس بود و به شدت به من وابسته بود. همه فامیل میگفتند: « فرزانه فعلا درگیر درس شده، اجازه بدید تکلیف کنکور و دانشگاهش روشن بشه، بعد اقدام کنید.»
نمیدانستم با مطرح شدن جواب منفی من چه اتفاقی خواهد افتاد. در حال کلنجار رفتن با خودم بودم که عمه داخل اتاق آمد. زیر چشمی به چهره دلخور عمه نگاه کردم. نمیتوانستم از جلوی چشم عمه فرار کنم. با جدیت گفت:
_ ببین فرزانه! تو دختر برادرمی. یه چیزی میگم یادته باشه: نه تو بهتر حمید پیدا میکنی، نه حمید میتونه دختری بهتر از تو پیدا کنه. الان میریم، ولی خیلی زود بر میگردیم. ما دست بردار نیستیم!
وقتی دیدم عمه تا این حد ناراحت و دلخور شده جلو رفتم و بغلش کردم. از یک طرف شرم و حیا باعث میشد نتوانم راحت حرف بزنم و از طرف دیگر نمیخواستم باعث اختلاف بین خانوادهها باشم. دوست نداشتم ناراحتی پیش بیاید گفتم:
_ عمه جون! قربونت برم. چیزی نشده که. این همه عجله برای چیه؟ یکم مهلت بدین، من کنکورم رو بدم، اصلا سری بعد خود حمید آقا هم بیاد، با هم حرف بزنیم، بعد با فراغ بال تصمیم بگیریم. توی این هاگیر واگیر و درس و کنکور نمیشه کاری کرد.
خودم هم نمیدانستم چه میگفتم. احساس میکردم با صحبتهایم عمه را الکی دلخوش میکنم. چاره ای نبود. دوست نداشتم با ناراحتی از خانهمان بروند.
تلاش من فایده نداشت. وقتی عمه به خانه رسیده بود، سر صحبت و گلایه را با «ننه فیروزه» باز کرده بود و با ناراحتی تمام به ننه گفته بود:
_ دیدی چی شد مادر؟ برادرم دخترش رو به ما نداد! دست رد به سینه ما زدن. سنگ روی یخ شدیم! من یه عمر برای حمید دنبال فرزانه بودم، ولی الان میگن نه. دل منو شکستن!
#ادامهدارد...
التماس دعا🌹
✨#مولایمن
🍂قلب زمین گرفته،
زمان را قرار نیست...
🍂ای بغض مانده
در دل هفت آسمان، بیا...
#العجلمولایغریبم
تعجیل در فرج مولایمان صلوات
#شبتونمهدوی🌙
دعای عهد به نیت رفع موانع و تعجیل در ظهور امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف
❇️ امام صادق علیه السلام فرمودند: «هر کسی این دعا را در چهل صبح بخواند، از انصار قائم ما میشود و اگر پیش از ظهور وفات کرده باشد، خدا او را از قبر خارج میکند (و جزو رجعتکنندگان قرار میدهد)»
📚 ابن مشهدی، المزار، ص ۶۶۳
#دعای_عهد
#قرارگاه_کوثر
🍀 @soyezohor 🍀
🍃🕊🍃
دست ادب بر روی سینه می گذاریم
السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا ابْنَ مَعَادِنِ الْحِلْمِ✋🏻
سلام بر تو اى فرزند معدن هاى حلم و بردباری
سلام آقای صبور ما 💚
سلام بر شما که دوستمان دارید؛
سلام بر شما که دعایمان می کنید
سلام بر شما که تنهایمان نمی گذارید؛
سلام بر شما که تنها دلخوشیِما در این روزگار هستید 🌸🍃
سلامی از اعماق جان های ما......
أللَّھُـمَ عَجِّلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج وَ فَرَجَنا بِهِ
#پایگاه_کوثر
🍀 @soyezohor 🍀