eitaa logo
سیر و سلوک و عرفان
5.4هزار دنبال‌کننده
1.9هزار عکس
13 ویدیو
5 فایل
از غم به شادی ، از خود به خدا⏬️ سلوک علمی و اصولی⏬️ 📌برنامه در کانال سنجاق گردیده شرح آن در: ⏬️ 📚 ِکتاب ‌جامع " #رهروان_تنها " به قلم مدیرکانال: در کانال زیر ⏬️ https://eitaa.com/sserfanbook ادمین : @tabadolat1100 مدیر : @Zohali51
مشاهده در ایتا
دانلود
عشق راههای عملی کسب عشق و محبت الهی عامل سیزدهم :سکوت (قسمت چهارم) ادامه... عاقل پرحرفی نمی کند : در روایات فرموده اند آنهایی که پرحرف اند اهل عقل نیستند از معیارهای تعقّل ، کم حرف زدن است اگر می بینی انسانِ پرحرفی هستی معلوم است که اهل خرد نیستی,و الّا عاقل پرحرفی نمی کند,و موقعی حرف می زند که حرفش به درد بخورد و حرفش روی حساب باشد غرض این که نکات مشرقیّه در هنگام سکوت برای شخص ، متجلّی می شود که مظهر اتمّ سکوت در رابطه با ادراکات ظاهری انسان ، حرف نزدن است و الّا بالاتر از حرف نزدن ، نشنیدن و نبوییدن و نچشیدن و لمس نکردن است روزه هم نحوه ای سکوت است . آن هم سکوت تنزّل یافته ، برای اینکه موقعی که روزه هستید قوّه ی لامسه ی بدن در بخش استنشاق و هواگیری و نفس کشیدن مشغول کار است ، فقط آب و غذا نمی خورد ، روزه ی ظاهری بیش از این اندازه که نیست چقدر برکت دارد در روزه ، یک جلوه ای از سکوت تجلّی می کند و الّا گوش هر چیزی را می شنود ، چشم هم که می بیند ، در اصل کار هر دو اینها از قوه ی لامسه است ، چون درست است که دیدن ، کار قوه ی باصره است ، اما دیدن ، لمس کردن نور توسط چشم است ، در غذا خوردن هم همینطور است ، لمس کردن غذا توسط دهان و معده و . . . کار قوه ی لامسه است در تمام ادراکات ما قوه ی ، لامسه تافته شده است در روزه ی ماه رمضان می فرمایید از صبح تا به غروب روزه دارم ، برای شما فقط یک نحوه سکوت پیش آمد و همین می بینید که چقدر نفس را قوی می کند شرح دروس معرفت نفس استادصمدی آملی @sserfan
گفته ‏اند آدمى به دو سالگى (بچه، کودک) به حرف درمی‌آید اما تا خاموشى اختیار کند سال‏ها طول میکشد. به حرف درآمدن زود است اما سکوت خیلى مشکل است و خیلى ریاضت میخواهد، و چقدر زحمت میخواهد و چقدر کشیک نفس کشیدن میخواهد تا سکوت اختیار شود و تا حرف‏ها جمع و جور و غربال گردد تا هرزه‏ گو و هرزه خوار نباشد و روى حساب حرف بزند سپس کم‏ کم میبینید که قلمش سنگین میشود و عبارت‏هاى او وزین میگردد، و لذا آدم ساکت و آرام که حرف نمیزند یک وقتى میبینید که به حرف درآمده هر جمله اش کتابى میشود و اگر دست به قلم شود و چیزى بنویسد باید نوابغ دهر جمع شوند تا آن را شرح کنند. چنین انسانى با سکوت در گفتارش برکت پیدا میکند و قول ثقیل می‏شود: «إنا سنلقى علیک قولا ثقیلا» دیگر حرف و قول او سبک نیست و لذا افراد ساکت دیرگو و گزیده گو میشوند مثل معروفى هم هست که: «المکثار مهزال» پرگو بالأخره هرزه ‏گو و هزل‏گو می‌شود.  علامه حسن زاده املی (دروس شرح فصوص الحکم قیصری) @sserfan
راههای عملی کسب عشق و محبت الهی عامل سیزدهم :سکوت (قسمت پنجم) ادامه... سکوت و خلوت یکی از بهترین راههای شوراندن درون و مشاهده ملکات مکسوبه و مکتسبۀ نفسانی است : انگاه است که تمامی صفات و ملکات نفسانی در پیشگاه انسان محشور شده و انسان شاهد تمامی اعمال خود خواهد بود که؛ (اذا زلزلت الارض زلزالها) و آن هنگام زلزله ای در درون انسان پدید بیاید که هر چه در متن ذات نفسانی او موجود است بیرون بریزد. و مراد از آن زلزله ای که در قرآن بیان شده همین قیام ملکات انسانی است نه زلزله ای که مربوط به زمین و آسمان خارجی است. زلزله حقیقی موجود در نظام هستی که مورد کلام حق متعال در بسیاری از آیات قرآن قرار گرفته است، مربوط به جان و حقیقت نفس ناطقۀ انسانی است و آن زلزلۀ متعارف خارجی تمثیلی و اشاره ای از این حقیقت نفسانی است که فرموده اند عالم شرح عینی کتاب وجودی انسان است. لذا اگر می خواهی معنای واقعی زلزله را بدانی در ساعتی از شب از همه کناره بگیر و در تاریکی مطلق به سکوت نشسته و پیرامون حقیقت وجودی خود به تفکر بپرداز. یعنی در یک سکوت محض، سرت را خم کن و روی مشتت بگذار و در آن تاریکی از فکر هر چه این و آن است بیرون بیا، به طوری که هیچگونه صدایی اعم از تیک تیک ساعت و صدای جیک جیک پرندگان و غیر آن و هیچ گونه شکل و رنگ و بو و اندازه ای و حتی هیچ خاطره و حادثه ای از گذشته تو را مشغول نکند، در آن هنگام اگر خوب از هر چه بیرون ذات تو است انقطاع یافته و حتی از ظاهر اعضاء و جوارح خود نیز گذشتی و غرق در اندرون ذات خود شدی، خواهی دید معنای حقیقی زلزله چیست که قرآن کریم می فرماید: (إذا زلزلت الأرض زلزالها و أخرجت الأرض أثقالها) . زمین در لسان قرآن آن زمین پست شوره زار نفسانی است که بالا نرفته و با دنیا و کثرات خو کرده و عمری را در ظواهر گذرانده است و جز سنگینی و اثقالِ گناهان و معاصی چیزی را برای خود جمع ننموده است. و لذا سورۀ زلزال قرآن کریم به من و شما می فرماید اثقال پست زمین خبیث نفسانی ات را با زلزله ذکر و سکوت و اربعین و سحر از خود خارج کن تا آسمانی شوی و حقیقت انسانی خود را که در ذات و صفات و افعال به وزان حق متعال است مشاهده کنی. شرح دروس معرفت نفس استادصمدی آملی @sserfan
راه پیدا کردن حقیقت ، در سکوت نشستن و به درون نگریستن : حقيقت چيزي نيست كه بتوان به آن دست يافت. حقيقت از پيش درون ماست. ما خود حقيقت هستيم- جست و جوگر همان جست و جو شونده است. اما ما همچنان در اينجا و آنجا به دنبال حقيقت مي گرديم. هيچگاه حقيقت را در هيچ جايي نخواهيم يافت. يگانه راه يافتن حقيقت دست برداشتن از جست و جوي آن در بيرون است و تنها راه پيدا كردن حقيقت در سكوت نشستن و به درون نگريستن است. مساله انجام دادن كاري مطرح نيست، مساله، انجام ندادن هيچ كاري است. همين كه در حالت سكون قرار گيري و آرامش كامل يابي، حقيقت رخ مي نماياند. حقيقت هميشه در آنجا درون تو بوده است اما تو هيچگاه در آنجا نبوده اي. زماني با حقيقت رو در رو مي شوي كه تو نيز در درونت باشي. @sserfan
سکوت ،صفات اولیاء الله : ﺭﺳﻮﻝ ﺧﺪﺍ ﺻﻠﻰ ﺍﻟﻠﻪ ﻋﻠﻴﻪ ﻭ ﺁﻟﻪ ﻭ ﺳﻠﻢ ﻓﺮﻣﻮﺩ : ﻫﺮ ﻛﺲ ﺧﺪﺍ ﻭ ﻋﻈﻤﺖ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﺸﻨﺎﺳﺪ ، ﺩﻫﺎﻧﺶ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺳﺨﻦ ، ﻭ ﺷﻜﻤﺶ ﺭﺍ ﺍﺯ ﻃﻌﺎﻡ ، ﺑﺎﺯ ﺩﺍﺭﺩ ﻭ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻧﻤﺎﺯ ﻭ ﺭﻭﺯﻩ ﻣﺸﻐﻮﻝ ﺳﺎﺯﺩ . ﭘﺲ ﻣﺮﺩﻡ ﮔﻔﺘﻨﺪ : ﭘﺪﺭ ﻭ ﻣﺎﺩﺭﻣﺎﻥ ﺑﻪ ﻓﺪﺍﻳﺖ ﺍﻯ ﺭﺳﻮﻝ ﺧﺪﺍ ! ﺁﻳﺎ ﺍﻳﻦ ﮔﻮﻧﻪ ﺍﺷﺨﺎﺹ ، ﺍﺯ ﺍﻭﻟﻴﺎﻯ ﺧﺪﺍﻳﻨﺪ؟ ﻓﺮﻣﻮﺩ : ﺍﻭﻟﻴﺎﻯ ﺧﺪﺍ ﺳﻜﻮﺕ ﻛﻨﻨﺪ ، ﻭ ﺳﻜﻮﺕ ﺷﺎﻥ ﺗﻔﻜﺮ ﺑﺎﺷﺪ ، ﻭ ﺳﺨﻦ ﮔﻮﻳﻨﺪ ﻭ ﺳﺨﻦ ﺷﺎﻥ ﺫﻛﺮ ﺑﺎﺷﺪ ، ﻭ ﻧﻈﺮﺷﺎﻥ ﻋﺒﺮﺕ ﺍﺳﺖ ، ﻭ ﻧﻄﻖ ﻛﻨﻨﺪ ﻧﻄﻖ ﺷﺎﻥ ﺣﻜﻤﺖ ﺑﺎﺷﺪ . ﺭﺍﻩ ﺭﻓﺘﻦ ﺷﺎﻥ ﻣﻴﺎﻥ ﻣﺮﺩﻡ ﺑﺮﻛﺖ ﺍﺳﺖ . ﺍﮔﺮ ﺧﺪﺍ ﺑﺮﺍﻯ ﺁﻧﺎﻥ ﺍﺟﻠﻰ ﻣﻘﺮﺭ ﻧﻔﺮﻣﻮﺩﻩ ﺑﻮﺩ ، ﺍﺯ ﺗﺮﺱ ﻋﺬﺍﺏ ﻭ ﺷﻮﻕ ﺑﻪ ﺛﻮﺍﺏ ، ﺍﺭﻭﺍﺡ ﺷﺎﻥ ﺩﺭ ﺍﺟﺴﺎﺩﺷﺎﻥ ﻧﻤﻰ ﮔﻨﺠﻴﺪ. منبع:رساله لقاءالله ، ص198 @sserfan
راههای عملی کسب عشق و محبت الهی عامل سیزدهم :سکوت (قسمت ششم ) ادامه... یکی از مسائلی که هم در اخلاق مطرح است و هم در عرفان و هم در سیر و سلوک، مسئله ی سکوت و کم حرف زدن است، اینکه آدم اهل خلوت باشد و تا ضرورت نداشته باشد حرف نزد، در روایات فراوان داریم که می فرماید شیعتنا الخُرس، خُرس جمع اخرس به معنی لال(بی زبان) است. شیعیان ما کسانی هستند که لال و کم حرفند، فراوان داریم در روایات صمت یعنی سکوت. خیلی در روایات داریم درباره ی خموشی و حرف نزدن. یک جاهایی واجب است انسان حرف بزند، حکم خدا را بگوید ولی همان جایی که واجب است حرف بزند، همیشه به حد اقل نه حد اکثر. احادیث اهل بیت را نگاه کنید، سخنان پیغمبر اکرم (ص) همه کوچک و بریده بریده است، کم پیدا می کنید در احادیث پیامبر حدیثی که دو سطری باشد، هر چه هست یک سطری یا نیم سطری است. در کل عمر مبارک رسول خدا صلی الله علیه و آله یکی دو خطبه داریم که مفصل است، و همان خطبه های مفصل را اگر عادی از رو بخوانیم 5 دقیقه طول می کشد، پس معلوم می شود رسول خدا آدمی کم حرف بود، ائمه اطهار علیهم السلام کم حرف بودند، خطبه های نهج البلاغه اگر خطبه ی قاصعه را استثنا کنیم، تمام خطبه ها را وقتی آدم بخواند 5 دقیقه بیشتر طول نمی کشد، خطبه ی قاصعه که مفصل ترین خطبه ی نهج البلاغه و امیرالمومنین علیه السلام است را 20 دقیقه ای می شود خواند یعنی مفصل ترین خطبه امام 20 دقیقه طول کشیده است. اینها شاهد این است که معصومین علیهم السلام آدم های کم حرفی بوده اند. مجالس امام خمینی را می گفتند مجالس مساکته بود یعنی وقتی کنارش می نشستید حرف نمی زد، وقتی جواب استفتاء فقها را که نگاه کنید، می بینید که معمولا در حداقل است نه حداکثر، یعنی وقتی سوالی را مطرح می کنند به حداقل جواب می دهند، یعنی هم در نوشتن اینطور است و هم در گفتار. یکی از چیزهایی که بر همه ما خوب است و لازم است این است که کم حرف باشیم، البته کم حرفی در جامعه و مجتمع ، اما با زن و بچه حرف زدن و هرچه بیشتر معاشرت داشتن بهتر است ، نسبت به خانواده و بچه ها، همین که آدم بنشیند با آنها حرف بزند ، گفتگو باشد، چه قصه و چه شوخی باشد، خوب است، ثواب هم دارد و ارزش دارد، ولی بیرون و با مردم، همیشه به حداقل کلام اکتفا کنیم بهتر از این است که زیاد حرف بزنیم. در شرح حال علامه طباطبایی نوشته اند که علامه طباطبایی یکبار نشد چیزی از استاد سوال کند، همیشه سکوت می کرد. بهرحال این گناهان کبیره ای که می گویند 75 تا است، 36 تا برای زبان است و 34 تا برای کل اعضای دیگر. یعنی بیشترین گناهان برای زبان است، حدیث است که و هل یکبّ النّاس علی مناخرهم(فی النّار) الّا حصائدالسنتهم ، آیا غیر از حرفهای زبان چیز دیگری آدم را به رو به جهنم می اندازد، یعنی آنکه آدم را با رو به چهنم می اندازد حصائد السنتهم است همین چیزهایی که با زبان درو می کنیم و بیرون می ریزیم. شرح حال علما و بزرگان را وقتی می خوانیم، امام خمینی اینطور بود، علامه طباطبایی این طور بود، بسیار بسیار کم حرف، نمی شد چیزی را بپرسید جواب بدهد و دوباره بپرسید و جواب بدهد، اگر دوباره می پرسیدید سکوت می کرد. یک مواقعی واجب است کسی مسئله می پرسد، یا جایی باید موعظه کنیم یا نصیحت کنیم، حرف زدن خوب است، با زن و بچه حرف زدن خوب است، پهلوی پدر و مادر نشستن و نفس اینکه در صورتشان نگاه کنیم، با آنها حرف بزنیم و شوخی کنیم، این گفتگو ثواب دارد ولی این در خانواده است و موارد دیگر سکوت کردن همیشه بهتر است از حرف زدن. و این هم در عرفان مطرح است هم در اخلاق و هم در سیر و سلوک تعبیر های فراوانی نیز در دین داریم، خُرس ، لال بودن، صمت، ساکت بودن، خلوت، سکوت و این تعابیر در آیات و روایات خیلی بکار رفته و می خواهد بگوید انسان کم حرف باشد خیلی خوب است . ادامه دارد... @sserfan
چون آدمی از بدو تولد با احساس سر و کار داشته چشمش به  عالم ظاهر مشغول و گوشش به اصوات بیرون متوجه است طبعا با جهان طبیعت خو گرفته و بسا آنگونه است  که خبر از ملکوت و  عالم  باطن ندارد .نفسش آنقدر به علم حصولی پرداخته که از علم حضوری بازمانده ؛آن قدر گوشش شنیده و زبانش گفته که از  گلزار سکوت تا آخر عمر شمیمی به مشامش نرسیده ؛بنابراین چاره جز این نیست که خود را عادت دهی اقلا ساعتی چند از شبانه روز را در ،بر خود ببندی و رو به قبله بنشینی و از عالم طبیعت به درآیی و به خود نگری و راه درون را بگشایی و شاهراه آن فتح کنی و بیندیشی که کیستی ؟از کجا آمده ای ؟برای چه آمده ای و به کجایت می برند ؟و اکنون در چه کاری ؟ استاد کریم محمود حقیقی ساغر سحر ص 179 @sserfan
راههای عملی کسب عشق و محبت الهی عامل سیزدهم :سکوت ادامه... (قسمت هفتم) رسول خدا ص  فرمودند: زبانت را حفظ کن زیرا سکوت صدقه ای است که به خود می دهی((اخلاق شبر)) اگر چه که مدعیان وصول به یار بسیارند. اما باید دانست که: این مدعیان در طلبش بی خبرانند کانرا که خبر شد خبری باز نیامد۱ واصلان به محبوب که از قید قیل و قال رسته اند. و به حقیقت پیوسته اند. دیگر نمی توانند بسیار سخن گویند. و حرافی کنند. زیرا سینه آنان خزانه اسرار است. و اگر رازی را فاش سازند. دیگر آن چه که دارند راز نخواهد بود. گر چه که راز را به اهل راز می دهند. چنانچه خزانه را به دزد و راهزن نسپارند. بلکه خزانه داری امین کلید دار آن خواهد بود. هر که را اسرار حق آموختند مهر کردند و دهانش دوختند سالکان از اضافه کلام پرهیز دارند. تا موجب غفلت آن ها نشود. زیرا وقتی که غافل شدند. خطا خواهند کرد. پس این است که کسانی که بسیار سخن می گویند. خطایشان نیز بسیار است. سالکان می دانند که سکوت در سیر الی الله از اسباب بسیار مهم شمرده می شود. و روایات بسیاری شاهد این امر است. امام علی علیه السلام فرمودند: به چیری که به تو مربوط است. سخن بگو و آن چه را که به تو مربوط نیست رها کن. (معانی الخبار ص 195) امام صادق علیه السلام فرمودند: زبانت را از بیان چیزی که ضروری نیست باز دار (مصباح الشریعه ص 20) امام صادق علیه السلام فرمودند: بر تو باد به صمت طولانی زیرا صمت طولانی شیطان را طرد می کند و تو را بر امر دینت مدد می رساند.  (امالی ج 1 ص 1) ببینید این چند گرم جرم چه جرم هایی می کند. با یک جمله آبرویی میبرد. غیبت می کند. و الی ... این سخنهای چو مار و کژدمت مار و کژدم گردد و گیرد دمت اما باید توجه داشت این سخن ها و اعمال ما تجسم خواهند داشت. پس باید زبان را مانند مجرم های خطر ناک حبس کرد. تا به دیگران ضرری نرساند. چنانچه از امام علی علیهم السلام به این مضمون نقل است که زبان گزنده است. و اگر به حال خود رها شود می گزد. باید آگاه بود که این زبان می تواند در یک جمله چند گناه برای ما به بار آورد. ممکن است جمله ای بگوییم که هم غیبت باشد و هم دروغ و هم تهمت باشد. در ضمن باید به این نکته هم توجه داشت که نباید در هر جایی هم سکوت کرد. در جایی که ظلمی می شود در مقابل ظالم نباید سکوت کرد. برای احقاق حقی و یا دفاع از ارزش ها نباید سکوت کرد. در جایی که باید امر به معروف کرد .نباید سکوت کرد. در مجموع انسان باید موقع سخن سخن بگوید. و در غیر آن از کثرت سخن و بی هوده گویی بپرهیزد. در روایت آمده است که:(( حضرت آدم و عده ای از اولادش نشته بود. و همه مشغول و سرگرم حرافی و صحبت بودند. یکی از ایشان ((حضرت آدم)) پرسید: که شما چرا سخن نمی گویید. شما هم حرفی بزنید. حضرت آدم فرمودند:ما که از بهشت خارج شدیم خدای عزو جل وعده ای داد که اگر می خواهید دوباره به بهشت بازگردید.از راه سکوت باز گردید. ( در محضر استاد از حسن زاده آملی ) البته این سکوت هم باید سازنده باشد. به انسان حکمت بدهد. یعنی بی معرفت سکوت نکند. بلکه مدام در اندیشه و فکر و ذکر باشد. باید اندیشه حکیمانه و قلب و لسانی ذاکر داشت. ادامه دارد... @sserfan
معرفت شهودی و فکری در کلام و سکوت : معرفت شهودی، رسیدن و دیدن و چشیدن و شدن و سکوت کردن است. اما معرفت فکری شنیدن و تصور کردن و فهمیدن و حرف زدن است. لذا آنکه می چشد دائماً در سکوت است و از حرف زدن طفره می رود اما آنکه می فهمد دائماً مشغول کلام و سخن گفتن است و از سکوت دوری می گزیند، فرق بین معرفت فکری با معرفت شهودی فرق بین نطق و سکوت است که آن ظاهر را بر می انگیزد و این باطن را. به تعبیر دیگر در سکوت آدمی با خودش به سر می برد و در حرف زدن انسان با غیر، ایام عمر سپری می کند و هر کجا که پای غیر، به میان آمد انسان مغبون است و در مقابل هر چقدر انسان با خودش باشد، سود بیشتر می برد و بهره ها می گیرد و چه عجب که مؤونه سکوت به مراتب کمتر از حرف زدن است. اگر چنین است پس بگو حرف زدن دنیای انسان است و سکوت قیامت آدمی. رساله رابطه علم و دین علامه حسن زاده ی آملی شارح : استادصمدی آملی @sserfan
راههای عملی کسب عشق و معرفت الهی عامل سیزدهم :سکوت (قسمت هشتم ) ادامه... صمت و سکوت در کلام ابن عربی : از ریاضت های اهل سیر و سلوک، صمت و سکوت می باشد و اولیای الهی بر این امر مجاهده و تلاش فراوان می نمودند. در حالات برخی عرفا نقل شده است که سال ها سنگ ریزه در دهان می گذاشتند، و برخی از اهل مراقبه و سیر و سلوک چنان چه سخنی بیهوده می گفتند خود را جریمه نموده و صدقه می دادند یا نماز مستحبی می خواندند تا به این وسیله بر زبان تسلط پیدا نموده و این عضو کوچک که صعب العلاج ترین عضو بدن می باشد را اصلاح و تأدیب نمایند. معنای صمت و سکوت : اما صمت آن است که مرید با مخلوقی از جانوران و حشراتی که در سیاحتش با او ملازم گشتند یا در مکان عزلتش با او همراه شدند ، سخن نگوید . و اگر جنّی یا ملکی از ملأ أعلی بر او ظاهر گشت ، از آنان اغماض نماید و توجه ای نکند و نفس خویش را با گفتگو با آنان مشغول نسازد . و اگر ایشان با او سخن گفتند ، در این صورت اگر پاسخ واجب و فرض بود ، به اندازه ی اداء فرض – بدون هیچ افزایشی – جواب گوید . و اگر پاسخ فرض نبود سکوت برگزیند و به خویشتن مشغول شود. زیرا اگر ایشان او را بر این حال ببیند ، از او اجتناب کرده و دوری گزینند و معترض او نمی گردند و از دید او ناپدید و در پرده ی حجاب می شوند . چرا که می دانند کسی را که با خدا مشغول است و انس دارد ، به خود سرگرم سازند خدای تعالی آنها را به شدت عقاب نماید. صمت و سکوت در نفس اما صمت در نفس ، صمت مرید از حدیث نفس است . پس مرید به چیزی که امید تحصیل آن را در پایان سلوک خویش از خدای تعالی دارد حدیث نفس نکند. زیرا حدیث نفس این چنینی در مورد چیزی که هنوز حاصل نشده ، تضییع وقت است . چرا که آن چیز از آرزوهاست. و اگر مرید ، نفس خویش را به حدیث نفس عادت دهد ، آن حدیث نفس بین او و ذکر قلبی خدا حایل افتد . زیرا قلب گنجایش انجام دو کار همزمان – یعنی حدیث نفس و ذکر – را ندارد. در این صورت آن سببی که در عزلت و صمت ، مطلوب مرید است از میان برخیزد . و از مرید فوت می شود و آن سبب مطلوب ذکر الله است ، که با آن آینه ی قلب مرید روشن می شود . و پس از آن پروردگارش در قلب او تجلی می کند. (ریاضت سالکین ، انتشارات آل علی (ع) ، ص ۸۲) ادامه دارد... @sserfan
سکوت ، نیست بودن و هست بودن : سکوت را درک کن ! سکوت پر از راز و نیاز است. سکوت شما  را به فرای مرگ و زندگی میبرد. آری سکوت را اختیار نکن بگذار  ، سکوت شما را اختیار کند و اینجاست که اتفاقی عجیب رخ میدهد و آن معجزه ى سکوت  است. مراقبه و مراقبه به تدریج موجب میشود که سکوت بر تمام وجود شما حکمفرما شود. معجزه ى سکوت همان تاریکی شب است که شعر ،شور، شوق و مستی می آفریند. سکوت یعنی نیست بودن ، نیست بودن از ذهن و هستی اعتباری. سکوت یعنی هست بودن ، هست بودن از هستی مطلق ، سکوت یعنی سوالی نداشتن ،و  خاموش بودن. @sserfan
راههای عملی کسب عشق و محبت الهی عامل سیزدهم:سکوت (قسمت نهم ) ادامه... اهمیت سکوت و مراقبه در آینه مکاشفه از علامه حسن زاده آملی : استاد علامه  حسن زاده آملی در رساله شریف انسان در عرف عرفان در واقعه ۶ که یکی از مکاشفات حضرتشان هست میفرمایند: در سحر شب یکشنبه 5 مردادماه 1348 بعد از ادای نافله شب و نافله و فریضه صبح در اربعینی که ذکر جلاله .... را هر روز بعد از نماز صبح به عددی خاص داشتم، بعد از این ذکر به توجه نشستم که ناگهان جذبه و حالتی دست داد و بدن طوری به صدا در آمد و می‌لرزید، آن چنان صدایی که مثلاً تراکتور روی سنگ‌های درشت و جاده ناهموار می‌رود، دیدم که جانم از بدنم مفارقت کرد و متصاعد شد ولی در بدنی مثل بدن عالم خواب قرار دارد، تا قدری بالا رفت. دیدم در میان خانه‌ای مانند پرنده‌ای که در خانه‌ای در بسته گرفتار شده است و به این طرف و آن طرف پرواز می‌کند و راه خروج نمی‌یابد، تخمیناً در مدت یک ربع ساعت گرفتار بودم و به این سو و آن سو می‌شتافتم، دیدم در این خانه زندانیم، نمی‌توانم به در بروم، سخنی از گوینده‌ای شنیدم و خود او را ندیدم که به من گفت: این محبوس بودنت بر اثر حرف‌های زیاد و بیخود تو است، چرا حرف‌هایت را نمی‌پایی!؟ من در آن حال چندین بار خدای متعال را به پیغمبر خاتم صلی الله علیه و آله برای نجاتم قسم دادم و به تضرع و زاری افتادم که ناگهان چشمم به طرف شمال خانه افتاد که دیدم دریچه‌ای که یک شخص آدم بتواند به در رود برویم گشوده شد، از آنجا در رفتم و پس از به در آمدن چندین به سوی مشرق در طیران بودم و دوباره به جانب قبله رهسپار شدم. و هنگامی که از حبس رهایی یافتم، یعنی از خانه به در آمدم، آن خانه را بسیار بزرگ و مجلل دیدم، که در میان باغی بنا شده است و آن باغ را نهایت نبود و آن را درخت‌های گوناگون پر از شکوفه سفید بود که در عمرم چنان منظره‌ای ندیدم. و می‌بینم که به اندازه ارتفاع درخت‌ها در هوا سیر می‌کنم به گونه‌ای که رویم، یعنی مقادیم بدنم همه به سوی آسمان است و پشت به سوی زمین و به اراده و همت و فرمان خود نشیب و فراز و بسیار خدای متعالی را به پیغمبر خاتم و همه انبیاء قسم دادم که کشف حقایقی برایم دست دهد و در همین حال به خود آمدم. آن محبوس بودن چند دقیقه، بسیار در من اثر بد گذاشت به گونه‌ای که بدنم خسته و کوفته شده بود و سرم و شانه‌هایم همه سخت درد گرفت و قلبم به شدت می‌زد. @sserfan
کمتر بگوییم ،کمتر بشنویم : "ای عزیز! چاره جز این نیست که با تمرین،خواطر را از خاطر برانیم و برای این کار کمتر ببینیم و کمتر بگوییم و کمتر بشنویم و کمتر معاشرت کنیم، چون نوع خواطر درباره دیده ها و شنیده ها و گفته ها و معاشرت هاست. تو آنگاه که ذهنت از هر خاطره خالی است متصل به خدایی ؛اکنون اگر توجهی به او کنی ،یاد همچون آبشاری بر قلبت جاری میشود و آن گاه است که این فرمایش رسول الله را دریابی "الصلاه معراج المومن". آن جا که شمیم عطرآگین قرب وزید ،از آن طرف جذبه و کشش است ودیگر ،هیچ چیز از خواطر مزاحمت نتواند کرد. حضرت استاد کریم محمود حقیقی حدیث ارزومندی ص 175 @sserfan