راههای عملی کسب عشق و محبت الهی
عامل سیزدهم :سکوت
(قسمت شانزدهم )
ادامه...
. کسانی که این طریق را طی نمودهاند، به چالشهای آن واقف هستند . یکی از این چالشها آن است که گاه سالک در جمعی نشسته است و آنجمع ممکن است سکوت او را برنتابد و او را به سخن گفتن مجبور کنند تا بتوانند از لابهلای سخنان او اسراری را دریابند. در این صورت سالک باید چه مسیری را طی کند و از چه ابزاری استفاده کند؟ برای این منظور دو راهکار میتوان به دست داد :
اول : برخی مواقع باید بهجای سکوت، راه کلام را در پیش گرفت. بهبیانی روشن تر، در مسیر سلوک گاه افرادی با سالک، همنشین یا همراه میشوند که باید آنها را به امور ابتدایی مشغول کرد تا بهدنبال پی بردن به مکنونات نباشند. به تعبیری دیگر، در برخی مکانها و زمانها باید سکوت را شکست، تا امور دیگر پنهان بماند.
بلبلانه نعره زن در روی گل
تا کنی مشغولشان از بوی گل
تا به قل مشغول گردد گوششان
سوی روی گل نپرّد هوششان
دوم : راه دیگر، مسیر هم نوایی با نااهلان است؛ چنانکه مولانا میسراید:
چونکه جفتِ اَحولانیم ای شمن
لازم آید مشرکانه دم زدن
آن یکیی زآن سوی وصف است و حال
جز دویی نآید به میدانِ مقال
انجام این شیوه برای سالک مبتدی ـ و حتی برای برخی واصلان ـ بسیار دشوار است، اما در مسیر سازندگی سبب میگردد که او بهتر بتواند مراتب بالاتر را طی نماید.
با سیاستهای جاهل صبر کن
خوش مدارا کن به عقل من لدن
صبر با نااهل اهلان را جلاست
صبر صافی میکند هر جا دلی است
بنابراین برای رازداری و سکوت رازدارانه، خلاصهوار سه راهکار را میتوان ارائه داد :
1. مانند احول (دو بین یا دوگانه بین) رازها را بهشکل دیگری بیان کن و نامحرمان را به فضایی دیگر رهنمود باش.
2. اگر درباره امور پنهان از تو سؤال شد، خموش باش.
3. برخی امور نهانی را که افشای آنها ضرر کمتری دارد؛ بازگو تا دیگر رازها را پنهان داری.
چهارم : سکوت از سر تنهایی :
سالک در ادامة راه به جایی میرسد که دنیای طبیعی و مادی با این فراخی برای او کوچک میشود و خود را تنها مییابد؛ چراکه همنشینی با دیگران برای او لذتی ندارد. به دیگر بیان، این سکوتِ سالک بهدلیل آن است که همسخن ندارد و چون دیگران به محبوبهای دیگر دل دادهاند، سکوتش واکنش طبیعی روح اوست نسبت به حضور بیگانة ناهمدل.
با لب دمساز خود گر جفتمی
همچو نی من گفتنیها گفتمی
هرکه او از هم زبانی شد جدا
بیزبان شد گرچه دارد صد نوا
بنابراین گوشهگیری و خموشی سالکان و عارفان از روی تکبر و نخوت و عجب نیست .
#سکوت
@sserfan
راههای عملی کسب عشق و محبت الهی
عامل چهاردهم :نفی خواطر
(قسمت اول )
یکی از دشوار ترین و پیچیده ترین مسائل و مراحل سیر و سلوک خواطر و نفی است که بر آن بسیار توجه و تاکید شده است. به طوری که برخی آن را مرز اسلام و کفر در طی سیر و سلوک به حساب آورده اند
از این رو، شناخت و نفی خواطر از جمله مسائلی است که همواره در طول تاریخ عرفان و تصوف یکی از دل مشغولی و دغدغه های عرفا بوده است.
تعریف لغوی خواطر :
خواطر جمع مکسر خاطر، از ریشه خطر در لغت به معنای وارد، فکر، خیال و اندیشه یا به معنای در دل آینده و آنچه در دل گذرد، آمده است. و در کتاب العین آمده است که: «خَطَرَ یَخْطِرُ الشیطانُ من الرجل و قلبه»؛ یعنى شیطان به قلب شخص، وسوسه را القاء کر د. ابن منظور آورده است که: «خاطر یعنى آنچه به قلب از تدبیر یا امر خطور مى کند... و گفته مى شود که چیزى به ذهنم خطور کرد و این زمانى است که چیزى به ذهن تبادر کند. «الخاطِر» به معناى فکر بوده و جمع آن خواطر است. و به نیزه خواطر گویند به خاطر اضطرابش.
برخی خواطر را جمع خطر پنداشته اند مانند امر که جمع آن می شود اوامر. و عده ای دیگر گفته اند خواطر جمع خاطر است مانند نواصب که مفردش ناصب می باشد.
اگر این کلمه جمع خطر باشد؛ آن را باید مرحله ای در عرفان دانست که در آن مرحله تمام لغزش ها و پراکندگی ها بر افق اندیشه انسان هجوم می آورد و اگر قول دوم برگزیده شود، آن عبارت خواهد بود از هجوم آوردن تمامی اندیشه های نادرست که در نتیجه موجب هلاکت و مصداق " یعدکم الفقر" می گردد. و این تعریف بیشتر با خواطر مذموم سازگار خواهد بود.
به هر حال ، هر دو قول در این مورد صحیح می باشد اما در نظر عرفا ،بیشتر قول دوم مراد است یعنی خواطر جمع خاطر می باشد نه خطر. چنان که صاحبان طریقت و ارباب معرفت خواطر را بدین معنی تعریف کرده اند.
وجه تسمیه خواطر آن است که خطور به خیال مى کند بعد از آنکه قلب غافل از آنها بود. و خواطر محرك اراده
بوده و اراده محرك اعضاء است. خواطر محرك اراده تقسیم مى شود به آنچه که به سوى شر فرا مى خواند؛ یعنى آنچه که به عاقبت ضرر مى رساند و به آنچه که به سوى خیر فرا مى خواند؛ یعنى آنچه که به عاقبت خیر مى رساند.
پس دو خاطر مختلف مى باشد که به دو اسم مختلف محتاج است. خاطر محمود إِلْهَام نامیده مى شود و خاطر
مذموم وَسْوَاس نامیده مى شود. این خواطر احوالى هستند که حادث نفس می شوند؛ پس محتاج سبب هستند، زیرا که تسلسل محال است. پس تمام خواطر به واجب الوجود ختم مى شوند.
ادامه دارد...
#نفی_خواطر
@sserfan
کنترل قوه خیال :
سالک باید از هر امرى که موجب تشویش بال و تفرّق خاطر است، زائد بر قدر ضرورت، اجتناب نماید و در مواقع نماز و ذکر چند دقیقه قبل از شروع به عبادت دست از امور روزمره کشیده و قلب خود را از خواطر تفریغنماید و سپس در توجّه به پروردگار متمرکز گشته و بعد از آن توجّهش را به پروردگار تثبیتنموده و آنگاه وارد نماز یا ذکر گردد. باید براى عبادت خود مکانى مناسب و آرام و خالى از امورى که نفس را به خود مشغول مىنماید فراهم کند، و ساعت خاصّى را براى عبادت و فکر خود معیّن کند، بلکه بهترین ساعات خود را براى ارتباط و انس با حضرتحقّ قراردهد.
علامه طهرانی کتاب نور مجرد
#نفی_خواطر
@sserfan
راههای عملی کسب عشق و محبت الهی
عامل چهاردهم :نفی خواطر
(قسمت دوم )
ادامه...
تعریف اصطلاحی خواطر:
خواطر در معنای عرفانی اندیشه و خطابی است که بی اختیار بر ضمیر انسان می گذرد و زمینه اندیشه و عمل اختیاری را پدید می آورد. به عبارتی دیگر«خطابی که بر قلب وارد می شود یا واردی بر قلب که عمل عبد دخالتی در آن ندارد و بی اختیار است .»
صاحب مصباح الهدایه و مفتاح الکفایه مراد خویش را از خواطر این گونه بیان می دارد: « خواطر ، واردی است که بر دل گذر کند در صورت خطابی یا تعریفی یا طلبی. و وارد از خاطر عامتر است؛ زیرا در مجموع می توان گفت که : هر خاطری وارد است ولی هر واردی خاطر نیست ، مانند: حزن و سرور و قبض و بسط ،که اینها با وجودی که بر قلب انسان وارد شده اند و جز "واردات " محسوب می شوند ،ولی جز خواطر نیستند .
محی الدین خاطر را افکاری می داند که در بخش ادراکات نفس عارض می شود و بر انگیزاننده اراده و مبدأ افعال است: "اگر گویی: خاطر چیست؟ گوییم: چیزی است که بر قلب و ضمیر از خطاب- خواه ربانی باشد و خواه غیر ربانی – وارد می شود، بدون اقامت و درنگ، پس اگر (در قلب و یا ضمیر) اقامت و درنگ کرد، آن حدیث نَفس است و در آن صورت صاحبش نیاز به جهاد و مبارزه و تزکیه نفس به منظور طرد و نفی آن خواطر را دارد."
از نظر ابن عربی، خاطر، عبارت از خطابی است که به ضمیر و قلب وارد می شود، اعم از اینکه زبانی باشد، ملکی، نفسانی یا شیطانی، بدون اینکه در قلب اقامت نماید وگاهی عبارت از واردی است که بدون سابقه تفکر ظاهر می شود .
پس با این تفاسیر در تعریف نفی خواطر می توان گفت : "نفی خواطر عبارتست از تسخیر قلب و حکومت بر آن تا سخنی نگوید و عملی انجام ندهد و تصور و خاطره ای بر او وارد نشود مگر به اذن و اختیار صاحب آن ".
ادامه دارد ...
#نفی_خواطر
@sserfan
پاك كردن ذهن از خاطرات :
پراكنده نفس خواطر و صاف كردن ذهن و فكر از اغيار و تمركز قلب و روح در ياد حبيب كه همان خدا ـ جل جلاله ـ باشد از مهم ترين امور سالك است. اكثر شكاياتي كه در مراجعه ي سالكين به ما مي شود راجع به همين موضوع است. براي علاج مؤثراين معضل توصيه مي كنيم كه هيچ گاه جانب مراقبه را از دست ندهند و دائما در تمام حالات، اعمال شب و روز، در منزل و مسافرت و تنهايي و جمع به ياد خدا باشند. چرا كه تلقيتات و تذكرات دراحساس قلب به حضور كم كم ياد او ملكه ي ذهن مي شود و غفلت الهي را كاهش مي دهد. وبدين ترتيب سالك با غلبه ي جنبه ي محبت و عشق الهي بر روح، از خاطرات سوء و ذهنيات بدخلاصي پيدا مي كند.در پايان اين مطلب سالكين را هشدار مي دهيم كه در اين راه شتاب زدگي به خرج ندهند و يأس روحي را از خود دور كنند چرا كه هر امري هميشه در وقت خودش حاصل مي شود.
استاد محمد صالح کمیلی
مطالب السلوکیه
#نفی_خواطر
@sserfan
راههای عملی کسب عشق و محبت الهی
عامل چهاردهم :نفی خواطر
(قسمت سوم )
انواع خواطر:
خواطر بر چهار دسته اند:
1) خواطر ربّانی (حقّانی): از طرف خداوند متعال است که بیواسطه بر دل اهل قرب گذرد.
2) خواطر مَلَکی: از طرف مَلَک و موکّلی باشد و انسان را بر واجب و مستحب ترغیب کند و به این نوع خواطر «الهام» هم میگویند.
3) خواطر نفسانی: که حظوظ نفسانی در آن دخیل است و «هاجس» نام دارد و نفس سماجت میکند تا به خواهش خود برسد و آدمی را بر شهوات ترغیب دارد.
4) خواطر شیطانی: با اوامر و نواهی مخالفت دارد و آدمی را امر کند تا به آنچه خداوند امر فرموده مخالفت میکند و آنرا تکذیب نماید. خاطر شیطانی را «وسوسه» گویند.
خواطری که بر دل و نفس سالک آید یا الهی است یا روحانی و یا شیطانی و یا نفسانی.
علامت خواطر الهی آن است که متضمّن علوم و معارف و حقایق و اسرار علمی و شهودی باشد و حاصلش تجلّیات الهی غیبی است.
علامت خواطر روحی و ملَکی آن است که مضمون همه، امر به تحصیل فضایل و اکتساب کمالات و اجتناب از رذایل باشد.
علامت خواطر شیطانی آن است که مضمون همه، امر به ارتکاب مناهی و انس به معاصی و تفریق و غم دنیا و طلب زیادی و شک در امور دینی و حقایق است.
علامت خواطر نفسانی آن است که مضمون همه، میل به زینت و تفاخر جاه و راحتی و مأکول و منکوح و لذّات باشد.
بدان که آدمی از فکر و خیال خالی نمیباشد و پیوسته محلّ خطور و ورود خیالات و افکار است. هرچند گاهی او به آنچه که در خواطرش میگذرد ملتفت نیست.
درانـدرون مـن خـستـه دل ندانـم کیـست
که من خموشم و اودرفغان ودرغوغاست (حافظ)
خواطر دو قسم اند: بعضی رسل غیب و فعل حق که؛ خواطر مثبت مظهر لطف حق و خواطر منفی مظهر قهر حق باشد. و بعضی احادیث نفس است که دل را به آن مشغول میدارد، چنانچه دایه طفل را به افسانه مشغول کند. و هر دو نوع به هم ممزوجند.
خطورات و وارداتی که بر نفس وارد میشود، آنچه الهی است ممدوح و نور است و آنچه اشتغال فکری میآورد منفی بوده و بر نفس ضرر وارد میکند و بیرون کردن و محو آن کار آسانی نیست.
سالکین در دفع، یکسان نیستند. چه بسا در کسی، مثل کشتی که در جایی لنگر می اندازد، در نفس او جای گرفته و نتواند آنرا به زودی بیرون کند. و چه بسا سالکی به ساعت و زمانی کوتاه آنرا بیرون کند. پس جدول خاصّی برای دفع خطورات همگان نیست. چون مراتب و درجات سالکین در معرفت و مراقبت نفس مختلف است لذا بیرون کردن این مطرب دغل هم از نظر زمانی مختلف است.
منبع :استاد علی اکبر صداقت _الفبای سلوک
ادامه دارد ...
#نفی_خواطر
@sserfan