استیکر1و1
💫 شهید احمدعلی نیّری در سال ۱۳۴۵ و در روستای «آینهورزان» دماوند به دنیا آمد. خانوادهاش در کودکی او به تهران مهاجرت کرده و در محله مولوی ساکن شدند. از همان زمان کودکی پای او به مسجد امینالدوله که آیتالله حقشناس امام جماعتش بود، باز شد.
او یکی ازشاگردان خاص آیتالله حق شناس بود و سیر و سلوک معنوی را از ۱۰ سالگی و در محضر ایشان آغاز کرد. مسیری که در موقع شهادتش در اسفند ۱۳۶۴ و در حالی که تنها ۱۹ سال سن داشت، از او یک عارف واصل ساخته بود
#استیکر
🚀 @stickernew 🇮🇷
🚀 @stickernew 🇮🇷
استیکر1و1
#عارفانه
#احمد_علی_نیری
🏴🕊🏴🕊
روز مراسم ختم این شهید بود.
خود استاد حق شناس در مراسم حضور می یابند! فراق این جوان برای استاد بسیار سخت بود.
این پیر اهل دل در جلوی درب مسجد سرشان را بالا آوردند و نگاهی به اطرافیان کردند.
بعد با حالتی نالان و افسرده گفتند:آه،آه، آقاجان...دوباره آهی از سر حسرت کشیدند و فرمودند: بروید در این تهران بگردید و ببینید کسی مانند این احمد اقا پیدا می کنید!؟
آن شب بین دو نماز سخنرانی نداشتند، اما از جا بلند شدند و روی صندلی قرار گرفتند.
بعد شروع به صحبت کردند.
موضوع صحبتشان در مورد همین شهید بود .
در اواخر سخنان خود آهی ازسر حسرت در فراق این شهید کشیدند. بعد در عظمت این شهید فرمود:
در این تهران بگردید و ببینید کسی مانند این احمد اقا پیدا می کنید!؟ ((این شهید را دیشب در عالم رویا دیدم از احمد پرسیدم چه خبر؟
به من فرمود :
تمامی مطالبی که (از برزخ و...)می گویند حق است . از شب اول قبر وسوال و ...اما من را بی حساب و کتاب بردند.))
🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋
بعد استاد مکثی کرد و فرمود :((رفقا آیت الله العظمی بروجردی حساب و کتاب داشت اما نمی دانم این جوان چه کرده بود.چه کرد تا به این جا رسید.))
آن شب به همراه چند نفر از دوستان و به همراه آیت الله حق شناس به منزل شهید نیری در ضلع شمالی مسجد رفتیم.
حاج اقا وقتی وارد خانه شدند در همان ورودی منزل رو به برادر شهید کردند و با حالتی افسرده خاطره ای نقل کردند و فرمودند:
من یک شب زود تر از ساعت نماز راهی مسجد شدم به محض این که در را باز کردم دیدم یک جوان در حال سجده است اما نه روی زمین بلکه بین زمین وآسمان مشغول تسبیح حضرت حق است!دیدم همین احمد آقا است بعد که نمازش تمام شد پیش من آمد وگفت:تا زنده ام به کسی حرف نزنید.
💚💚💚💚💚💚💚
در سال ۱۳۹۱ ،دفترچه ای که ۲۷ سال پس از شهادت احمد اقا داخل کیفی قدیمی که متعلق به ایشان بود ،بدست آمد که حاوی نکات عجیب با دست خط خود ایشان بود. گویی او همیشه چشمانش باز بوده! واو بارها به ملاقات مولایش رسیده بود!.در آخرین صفحه نوشته بود که در دوکوهه مشغول وضو گرفتن بودم که مولای خوبان عالم حضرت مهدی (عج) را زیارت کردم...
#استیکر
🚀 @stickernew 🇮🇷
🚀 @stickernew 🇮🇷