نوستالژى👌
دنیایی خاطره با چراغ نفتی!
( علاءالدین )
غذا گرم می کردیم
چایی می گذاشتیم
جوراب خیس خشک می کردیم که اغلب هم می سوخت !
تخمه برشته می کردیم و...
و چه خوش می گذشت😀
🚀 @stickernew 🇮🇷
۱۲ سال قبل از شهادتش یکبار که مهدی به همراه تعدادی از دوستانش به دیدن آیت الله حق شناس رفته بودن که آیت الله از بین دوستانش ، فقط به مهدی یک دستمال داده✨ و گفته بود اشک هایی که برای امام حسین می ریزی را با این دستمال پاک کن و نگهش دار تا داخل کفنت بزارن . 💔
به دوستای مهدی هم گفته بود که احترام این آقا را خیلی داشته باشید.بار بعدی که به دیدن ایشان رفته بود ، آیت الله به محض این که مهدی را میبینن گریه میکنه . هیچکس نفهمید علت گریه ی آقا چه بود تا اینکه ماجرای دفاع از حرم بی بی شروع شد .
اون اوایل بحث حضور ایرانی ها بصورت رسانه ای مطرح نبود و سعی در مخفی نگه داشتن این موضوع بود . به همین خاطر دشمن خیلی سعی داشت تا از بچه های ایرانی اسیر بگیره تا هم جو رسانه ای درست کنه و هم باج خواهی .
شبی که مهدی درگیر شد تروریست ها متوجه ایرانی بودن مهدی میشن . به همین خاطر خیلی سعی میکنند که زنده بگیرنش. شروع میکنند به پاهاش شلیک کردن . مهدی به حدی مقاومت از خودش نشون میده و از اون ها تلفات میگیره که مجبور به کشتن مهدی میشن .
بچه ها وقتی اومدن بالای سرش دیدن دور تا دور مهدی پر از جنازه ی تروریست هایی که مهدی به درک فرستادتشون و خود مهدی هم از پا تا به سرش جای گلوله است . اون لحظه بالای سر جنازش حکمت گریه ۱۲ سال پیش آیت
الله حق شناس رو فهمیدن .☝️
#شهیدمدافعحرم_مهدی_عزیزی🌹
🚀 @stickernew 🇮🇷