تلنگـــر
♦️می گه:چون اون آقا اهل "مسجد"هست و فلان "اشتباه" رو کرد،پس من دیگه "مسجد نمی رم!"
♦️چون فلانی که "نماز"می خونه،فلان کار رو انجام داد،پس من دیگه "نماز نمیخونم!"
♦️چون فلان خانم که "چادری" هست،فلان "اشتباه"رو انجام داد، پس من دیگه "چادر نمی پوشم!"
⁉️ اما یه سوال خیلی مهم
⛔ چرا هیچکی نمی گه :چون فلانی که "چلوکباب" می خوره، فلان اشتباه رو کرد من دیگه "چلوکباب نمی خورم؟"
⛔ چرا هیچ کس نمی گه:چون فلانی که "بنز آخرین سیستم"رو سوار هست، "دزدی" کرد ، من دیگه "بنز سوار نمی شم؟"
⛔ چرا هیچ کس نمی گه:چون فلان خانم که این همه "طلا" و "جواهر" داره ، فلان اشتباه رو کرد، من دیگه از "طلا و جواهر" استفاده نمی کنم؟
🔥چرا ما سریع از "دین"مایه می ذاریم، نه از "دنیا"!
‼️ هیچ کس به غیر از "اهل بیت علیهم السلام" معصوم نیست. پس هر کسی ممکنه اشتباه کنه.انسان "ممکن الخطاست" ، جایز الخطا نیست!
👈 اگه خیلی ادعا داریم، از "جیبمان" مایه بگذاریم، نه از "دینمان" !
⛔ هر عیب که هست از مسلمانی ماست.
🌹🍀🌹🍀🌹🍀🌹🍀🌹
🚀 @stickernew 🇮🇷
🚀 @stickernew 🇮🇷
هدایت شده از استیکر1و1
هدایت شده از عطرخاص
*شهید علی ذاکری*
نقل از شیخ حسین انصاریان
شهید علی ذاکری بچه تهران که پدر و مادر او هر دو دکتر بوده اند. این خانواده یک پسر دارند و دو دختر…
بنده منزل این شهید رفته ام و حکایت را از نزدیک دیده ام و اول این ماجرا را شیخ حسین انصاریان بالای منبر گفتند و من حساس شدم و این موضوع را دنبال کردم.
دو تا خواهر دارد که بد حجاب اند و بد حیا اند و دوست پسر دارند و رفت و آمد دارند و گناهان دیگر …
این پسر خوب از آب در آمده و هر چه به خواهران نصیحت می کند ، خواهران گوش نمی کنند.
این شهید متوسل می شود که خدایا من را از این اوضاع نجات بده .
شب در خواب یک روحانی سید را می بیند که خطاب به این شهید می گوید: علی اقا، پاشو بیا دانشگاه امام حسین که اینجا دانشجو می پذیرد.
آن موقع هنوز دانشگاه امام حسین (ع) تهران تاسیس نشده بود.
می رود که خوابش را تعبیر کند ، پیشنماز مسجد محله او می گوید :دانشگاه امام حسین یعنی همین جبهه های حق علیه باطل، ایشان با هزار خواهش و التماس در جبهه ثبت نام می کند و بالاخره راهی جبهه می شود و شب عملیات در وصیت نامه خود موضوعات قابل توجهی می نویسد:
آن قدر وصیت نامه دو صفحه ای این شهید را خوانده ام که آن را حفظ شده ام .
این شهید در این وصیت نامه می نویسد : ریاست محترم دبیرستان ، معلم عزیزم ، شما را به عنوان وصی خودم انتخاب می کنم. چراکه می دانم پدر و مادرم وقت خواندن وصیت نامه من را ندارند . شما را انتخاب می کنند چون خواهران من اصلا وصیت نامه نوشتن من را قبول ندارند.
از شما تقاضا دارم ، جنازه من را که اوردند پس از تشییع جنازه در بهشت زهرا تهران ادامه👇🏻👇🏻👇🏻
هدایت شده از عطرخاص
بروید پدر و مادر من را خبر کرده و به خواهران من هم خبر دهید ، این مقدار انسانیت در انها سراغ دارم که برای تشییع جنازه من کارها را رها خواهند کرد و به بهشت زهرا خواهند امد.
جنازه من را که به داخل قبر گذاشتید ، تلقین قبر را که خواندید ، کفن از چهره من بردارید و بگویید تا برای یک لحظه پدر و مادر و خواهران من بیایند بالای قبر ، اگر راه من حق باشد و بد حجابی دو خواهر من گناه باشد به قدرت پروردگار باید زنده شوم و چند لحظه ای به دنیا و اهل دنیا و پدر و مادر و دو خواهرم لبخند بزنم تا بفهمند که حق با خمینی است و آنچه خواهران من عمل می کنند ، گناه است و ذلالت است و بد بختی ..
رئیس دبیرستان می گوید با خود گفتم چه کار کنم ؟ نکند ایشان شهید شود ؟ اگر جنازه اش را اوردند چه ؟ اگرلبخند نزد ؟ اگر زنده نشد ؟ و…
ایشان شهید شدند و جنازه اش را آوردند و به پدر و مادر هم گفتیم و آمدند و با خود در این فکر بودیم که آیا این شهید خواهد خندید ؟ نخواهد خندید؟ چه طور خواهد شد؟
با خود گفتیم : هرچه شد مهم نیست و ما باید اعلام کنیم ، چرا که خود شهید از ماخواسته است.
به محض اینکه تلقین رو خواندند و تمام شد و کفن را از چهره شهید کنار زدند و خانواده وی بالای قبر ایستاده و گریه می کردند دیدیم که شهید سرش را بلند کرد و برای لحظاتی چشمانش را باز کرد و به روی پدر و مادر و دو خواهرش لبخند زد..
لبخند این شهید خانواده اش را به آنجا رساند که پدر و مادر وی اکنون از بهرترین پزشکان کشور قرار دارند و خواهران وی از بهترین خواهران تهران بوده و برای جذب خواهران تلاش می کنند و…
حجاب در زمان ما پشتوانه ای مبارک به نام خون شهدا هم دارد.
📡 @atrekhas 🇮🇷
📡 @atrekhas 🇮🇷