بیهوده نیست اينكه جفا قسمتم شود دورم ز یارِ خویش بلا قسمتم شود امشب به آن امید به بالِشت سر نَهَم شايد كه خوابِ كرب و بلا قسمتم شود #صلی_الله_علیک_یا_ابا_عبدالله شبتون .

داستان #واقعی پدر ۱۳ ساله رو بخونید👇 😬👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2919039026C9ad0854cf8 اصلا مگه تواناییشو داشته؟؟👆🙄 چه اتفاقی تو زندگیش افتاده؟ 🤦‍♂️ مادر ۱۷ ساله😶 چطور تونستن زندگی کنن😐

🔴 خبر فوری‼️ 🔻خبر خوش رهبری برای تمام مشمولان خدمت سربازی 🔸معافیت سربازان غایب و غیر غایب دارای فرزند از خدمت سربازی معاونت نیروی انسانی ستاد کل نیروهای مسلح: 🔹برابر موافقت مقام معظم رهبری کلیه مشمولان وظیفه غایب و غیر غایب ... https://eitaa.com/joinchat/3649765461C1646f28594

🤣 #داستان_طنز_کوتاه 😆😆👇 روزی زنی بود که سه عروس داشت ،، میخواست عروساش رو امتحان کنه🤔 ببینه کی از همه بیشتر دوستش داره😍 وقتی از کنار حوض حیاط رد میشد عمدا خودش رو داخل حوض انداخت🥶 تا عکس العمل عروس بزرگشو ببینه...👀 عروس بزرگ فورا تو آب پرید و مادر شوهرش رو نجات داد...🤗 فردا صبح عروس بزرگ ، یک پژو ۲۰۶جلوی در دید که روش نوشته بود: تقدیم به عروس گلم "مادر شوهرت..."💐🙏 فردای آنروز همین کار رو برای عروس دومش انجام داد... ادامشو بخون میپوکی😂😂😂👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2388590773Ca781d366f0 https://eitaa.com/joinchat/2388590773Ca781d366f0 😜😜😜😜👆👆👆

🎥کلیپ های درجه یک 😈 😹 خنده دار ترین سکانس های خفن علی صادقی 🙊💦😂😂 ❌ بچه مچه نبینه زشته 👇🏾⛔️ https://eitaa.com/joinchat/2388590773Ca781d366f0 https://eitaa.com/joinchat/2388590773Ca781d366f0 🛑اگر کسی پیشت نیست آروم بزن رو لینک بالا 🙊😳❌☝️🏽

📲 «صد پسر در خون بغلتند کــــــــم نــــگردد دخــتـــــــــری...» https://eitaa.com/stuuri

رحم و تخمدانتو قوی کن🥳 🤕سالها از درد پریودی و تاخیر پریودی خیلی اذیت بودم و این اواخر کلا پریودیم قطع شده بود و دیگه نمیتونستم بچه دار بشم،صورتم هم لکه دار شده بود😰 😖 تا اینکه با کانال خانم دکتر آشنا شدم باورم نمیشد در مدت یک ماه پریود شدم و تخمدانهام فعال شدن و بعد ازمدتی صورتم صاف و شفاف شد😇✌🏻 @noskhe_tabib @noskhe_tabib لینک کانالشو میزارم براتون،کلی نسخه های رایگان و اورژانسی براتون داره👌🏻👇🏻👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/12386539C84326b2046

#شهید_باغیرت https://eitaa.com/stuuri

شش ماه بعد از ازدواجم شوهرم فوت شد! نامادریم گفت من پسر بزرگ دارم بیوه تو خونم راه نمیدم ! با هر بدبختی بود یه اتاق تو طبقه سوم یه آپارتمان تو رباط کریم اجاره کردم. ترسی نداشتم از غربت چون صاحبخونم یه پیرزن با یه پسر بشدت مذهبی و خدا شناس بودن. شیش ماه گذشت دریغ از حتی یه مهمون ک خونه ی من بیاددد... شنبه صبح بود که صاحبخونم با پسرش راهی قم میشدن... موقع رفتنشون یه کاسه آب گرفتم دستمو با بغض نگاهشون میکردم... واسه اولین بار یه لحظه با پسرش چشم تو چشم شدم که چشمای خیسمو دید... تسبیحو تو مشتش فشار داد ...آروم اومد جلو و پرسید میترسی از تنهایی؟ یهو دلم هُری به صدای مردونش و توجهش ریخت.. ولی سرمو انداختم پایین و چیزی نگفتم... رو به مادرش کرد و گفت مادر اجازه میدید ببریمش؟ مادرش گفت قم؟ باصدای مردونش که اینبار حیا قاطیش بود جواب داد قم نه اول بریم....😳😳😍🙈 ادامه ی داستان👇 https://eitaa.com/joinchat/3847160068C1b22445f5a