حرف برای گفتن زیاده
اما یکسریش تکراریه
وقتی قراره یه سری چیزا گفته بشه می بینم قبلا اینجا گفتم پس نیازی نیست دوباره ریپلایشون کنم شاید..
درواقع نه قطع به یقین ولی اکثرا حرف های هرروزمن.
همه میگفتند ؛ از درد هایشان ، از رنج هایشان ، از افکارشان..
به احترام شروع صحبتش همه ساکت شدند . گفت و گفت. اوضاع ناراحت کننده ای داشت. پایان صحبتش گفت البته خودم میدونم ریشه این ها چیه!
ریز نجواهایی که بود خوابید ؛ همه با تعجب منتظر پاسخ او بودند.
گفت : یک کلام،خوشی زده زیر دلم.
در آن جمع،هیچکس با او مخالف نبود و سکوتی پرمعنا ایجاد شد.
گاهی آنقدر غرق نعمت و خوشبختی هستیم که از دست همه چیز نالان میشویم ...