ترس از آینده من از اشکی که می‌ریزد ز چشم یار می‌ترسم از آن روزی که مولایم شود بیمار می‌ترسم همه ماندیم در جهلی شبیه عهد دقیانوس من از خوابیدن مهدی درون غار می‌ترسم رها کن صحبت یعقوب و کوری و غم و فرزند من از گرداندن یوسف سر بازار می‌ترسم همه گویند این جمعه بیا، اما درنگی کن از اینکه باز عاشورا شود تکرار می‌ترسم سحر شد آمده خورشید، اما آسمان ابریست من از بی مهری این ابرهای تار می‌ترسم تمام عمر خود را نوکر این خاندان خواندم از آن روزی که این منصب کنم انکار می‌ترسم طبیبم داده پیغامم بیا دارویت آماده است از آن شرمی که دارم از رخ عطار می‌ترسم شنیدم روز و شب از دیده‌ات خون جگر ریزد من از بیماری آن دیده خونبار می‌ترسم به وقت ترس و تنهایی، تو هستی تکیه گاه من مرا تنها میان قبر خود نگذار، می‌ترسم دلت بشکسته از من، لکن ای دلدار رحمی کن که از نفرین و عاق والدین بسیار می‌ترسم هزاران بار من رفتم، ولی شرمنده برگشتم ز هجرانت نترسیدم، ولی این بار می‌ترسم منتسب به امام خامنه‌ای درد من از بیگانه‌ها نیست از خودی‌های کج افکار می‌ترسم که هستند مدعی در اقتصاد ولی فاقد ابتکار می‌ترسم در دنیای امروز تمام آدم‌ها ماشینی، ندارند عاطفه همسایه ندارد از همسایه خبر، از بلای این رفتار می‌ترسم قرار است مهدی زهرا نمایان شود، دیده ما روشن از فساد در ادارات که شده شعله قلمکار می‌ترسم خیلی‌ها مسلمان شناسنامه‌ای نکنند پیروی از رهبری این افرد چگونه تبعیت کنند از مهدی ضد استکبار می‌ترسم چپاول‌گران سال‌ها خوردند، ریختند و پاشیدند ممانعت آنها توسط آقا از اسراف خواربار می‌ترسم در آغاز امامت آقا امکانات فزون و کمبودها کاهش از مقاومت رفتار زیاده خواهان بد عادت، دنیا گرفتار می‌ترسم از اینکه در امور درمان هستیم پیرو غربیان کسانیکه زدند ضربه به طب ایرانی، همراه استکبار می‌ترسم از نحوه درمان با مواد شیمیایی که هستند مسکن چرا روی نیاورند به طب ایرانی خلاصی از تجار می‌ترسم محمود مقدسی پهمدانی #نسل_آفتاب ایتا تلگرام سروش @sunshinegeneration