در کوچه پس کوچه های پر اضطراب، با کوله باری از خستگی، به دنبال کورسوی امیدی میدوام، مگه میشه حس پریشانی اون لحظههارو با واژه بگم؟
ما انتخابی جز ادامه دادن نداریم، باید روشنایی رو مثل یک عادت روزانه نفس بکشیم، درست کنار خستگیها، کنار روزهایی که چیزی برای بخشیدن ندارن، یاد بگیریم با طوفان همسفره شیم و از دل خاک سرد امید رو بیصدا بیرون بکشیم.🌿🌞
اگه حتی یه ذره نور ته این جاده میبینی، به خاطرش ریسک کن. باور کن یه روز کلی از خودت ممنون میشی که اون ذره نور رو نادیده نگرفتی، و برای رسیدن بهش کلی تلاش کردی و جنگیدی.✨
یکی از فانتزیام اینه که یه خونه روی ابرا داشته باشم بتونم ابرارو لمس کنم و یا حتی روشون بشینم"))☁️