بۍ تابۍ حالہ منہ دورۍ اقبال منہ،از ڪرب و بلا فقط دلتنگیش ماݪ منہ..:)💔🙂

به اشک چله گرفتم که محترم باشم خداکند که شب اربعین حـــرم باشم #کربلا 💔 #اللهم_رزقنا_ڪربلا

تعزیه کاروان اسرا در راه پیمایی اربعیین💔

- اسم پسرتو چی میذاری؟ + علی. - پسر بعدیت؟ + امیرعلی. - بعدیش؟ + محمدعلی. - چهارمیش چی؟ + علی اصغر. -  ای بابا، بعدش؟ + علی اکبر. - یه چیز بذار توش علی نباشه. + حیدر :)))

میگفت: امروز تو هیئت وسطِ روضه خونی یه دختر سه‌ساله آوردن؛ چون همه داشتن گریه میکردنُ لطمه میزدن ، روضه‌خون ازش پرسید از اینجا نمیترسی که؟ گفت نه عَموم اینجا نشسته ‌‌‌‌‌‌‌‌. مجلس‌ریخت‌بهم 💔

یه دیالوگی بود که می‌گفت: آدم‌ها یک زمانی در یک جایی ناخواسته خودشان را جا می‌گذارند و می‌روند! آقای امام حسین؛ من خیلی وقته خودمو تو کربلا جاش گذاشتم...🖤✨

-چون‌ابردرفراق‌توخون‌گریه‌می‌کنند.. رحمی‌نمابه‌حال‌زیارت‌نرفته‌ها💔"

یادت‌نرود... حسین‌راهم‌روز؎ همان‌ڪَسانۍتنھاگذاشتند ڪھ‌نامھ؎فدایت‌شوم نوشتھ‌بودند.. ڪوفۍنباشیم یڪ‌حسین‌‌غایب‌داریم هروز‌میگوییم اَللّٰھُمَ‌عَجِّل‌ْلِوَلیِّڪَ‌الفَرَج ولۍهزاروصدوهشتادوچهارسال هست‌آقای‌مان غایب‌است!💔 #امام_زمان

سلیمان‌گَر شوم، برتوغلامِ‌حلقه‌برگوشم؛ بهشتا!نازکمترکن، که‌من‌شیدای‌شش‌گوشم!

بہ‌‌رفیقش‌پشت‌تلفن‌گفت: ذکر"الهےبہ‌رقیــہ‌"بگومشکلت‌حل‌میشہ رفیقش‌یك‌تسبیح‌برداشت بہ‌ده‌تانرسیده دوستاش‌زنگ‌زدن‌وگفتن‌سفر کربلاش‌جورشده..!💔 -شھیدحسین‌معزغلامے ‌

میشود نیمه شبی گوشه بین الحرمین من فقط اشک بریزم تو تماشا بکنی؟:)))🥲💔

زنۍ آمده‌ بود‌ ڪہ‌ پسر‌ سومش‌ را؛ راهۍ‌ جبهہ‌ ڪند؛ خبرنگار گفت : ناراحت‌نیستید؟! زن‌ گفت‌ :خیلۍ ناراحتم . . خبرنگار گفت‌ : شما کہ‌ دو تا از پسرهایتان‌ شهید شده‌اند چرا رضایت‌ دادید‌ سومۍ‌ هم‌ برود؟! زن‌ گفت‌ : ناراحتم‌ چون‌ پسر دیگرۍ ندارم‌ ڪہ‌ بہ‌ جبهہ‌ بفرستم. .'! خبرنگار منقلب‌ شد . . آن‌ زن، مادر۳شهید خالقۍپور؛ وآن‌خبرنگار #شهید_مرتضی_آوینۍ بود. .'!:)) ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌