ﮔﺎﻫﯽ ﺧﺪا ﺑﺎﺩﺳﺖِﺗـﻮ
ﺩﺳﺖ ِﺩﯾﮕﺮ ﺑﻨﺪﮔﺎﻧﺶ
ﺭﺍ ﻣﯿﮕﯿﺮﺩ
ﺑﺎ ﺍﻧﻔﺎﻕ ﺗﻮ
ﮔﺮﺳﻨﻪ ﺍﯼ ﺭﺍﺳﯿﺮ ﻭ
ﻋﺮﯾﺎﻧﯽ ﺭﺍ ﻣﯿﭙﻮﺷﺎﻧﺪ
ﺑﺎﻗﺪﻡ ﺗﻮ
ﻣﺸﮑﻠﯽ ﺭﺍﺣﻞ ﻣﯿﮑﻨﺪ
ﻭﻗﺘﯽ ﺩﺳﺘﯽ ﺭﺍﺑﻪ ﯾﺎﺭﯼ
ﻣﯿﮕﯿﺮﯼﺩستت دردست
ﺧــﺪﺍﺳﺖ
پس این دستان بوسیدنیست🌸🍃
☫سیاست دشمنان مهدویت
@syasatmahdaviyat
🌴🕊🌷💚🌷🕊️🌴
🔺چرا رژیم صهیونیستی سردار سید رضی موسوی را ترور کرد
☫سیاست دشمنان مهدویت
@syasatmahdaviyat
🌴🕊🌷💚🌷🕊️🌴
سید رضی جانش فدایِ راه دین شد
قربانیِ راه امیرالمؤمنین شد
در جنگِ با قوم یهودی های کافر
در زینبیه زائرِ امّ البنین شد
🌷شادی روح پاکش صلوات
☫سیاست دشمنان مهدویت
@syasatmahdaviyat
🌴🕊🌷💚🌷🕊️🌴
🔺توییت حجت الاسلام پناهیان در خصوص #شهادت سردار #سید_رضی_موسوی
☫سیاست دشمنان مهدویت
@syasatmahdaviyat
🌴🕊🌷💚🌷🕊️🌴
هرگز نگو:
فلانی هم هر وقت کاری داشته
باشه فقط ما را می شناسه
بلکه بگو:
الحمدلله که الله متعال به من
توفیق برطرف کردن نیازهای مردم را عنایت فرموده است.
رسول الله فرمودند:
محبوبترین مردم در نزد الله
کسانی هستند که برای مردم
پرسودترین باشند
☫سیاست دشمنان مهدویت
@syasatmahdaviyat
🌴🕊🌷💚🌷🕊️🌴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
امشب سیدرضی مهمان حاج قاسم و حاج عماده💔🥀
☫سیاست دشمنان مهدویت
@syasatmahdaviyat
🌴🕊🌷💚🌷🕊️🌴
عاشقان را سر شوريده به پيكر عجب است
دادن سر نه عجب، داشتن سر عجب است!...
🥀شهادت سردار سید رضی موسوی از مستشاران ارشد سپاه در سوریه و از همراهان شهید حاج قاسم سلیمانی را به محضر امام زمان (روحی فداه) و امت شهیدپرور ایران و جبهه مقاومت تبریک و تسلیت عرض می نماییم.
#حاج_قاسم
#سید_رضی
#طوفان_الاقصی
☫سیاست دشمنان مهدویت
@syasatmahdaviyat
🌴🕊🌷💚🌷🕊️🌴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شهید سید رضی موسوی
مشکی پوشیدن را ترک نکردم چون حاج قاسم به من وعده شهادت داده بود
☫سیاست دشمنان مهدویت
@syasatmahdaviyat
🌴🕊🌷💚🌷🕊️🌴
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💗رمان زهرابانو💗
قسمت51
وارد دانشگاه شدم.
به طرف کتابخانه رفتم تا در مورد پایان نامه ام تحقیق کنم. کتاب مورد نظرم را برداشتم، روی اولین صندلی نشستم و شروع کردم.
در سکوت محیط غرق کار و یادداشت مطالب بودم که صدای بلندی نظرم را به خود جلب کرد.
مینو و سوگل بودند که رو به من
می خندیدند.
مینو گفت:
- رها توووووویی!!!!
- چه تیپی زدی؟
سوگل هم که اصلا توجهی به محیط و تذکرات نداشت با خنده ی بلند به مسخره گفت:
لباس های مادر بزرگت را پوشیدی؟...
صبر کردن فایده ای نداشت وسایلم را جمع کردم و به طرفشان رفتم و جدی گفتم :
ساکت باشید مثلا اینجا کتابخانه هست!
خودم به بیرون رفتم، هردویشان همراهم آمدند.
به بیرون که رسیدم گفتم:
بله رها هستم این هم ظاهر جدیدام...
الان رفتار شما را متوجه نمیشوم.
جدی بودنم را که دیدن صدایشان را پایین آوردند.
مینو گفت:
- مگه چی شده که رهای مقدس شدی؟
سوگل هم گفت:
اوه اوه پس بی خیال تو باید شد با این تیپ...
سکوت کردم که هردو با تمسخر از کنارم رد شدند.
می دانستم ظاهرم برایشان خنده دار است ولی اهمیتی نداشت.
🍁نویسنده_طـــﻟاﺑاﻧـــۆ🍁
♦️کپی_با_ذکر_نویسنده_جایز_میباشد♦️
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸