آدم ها تهی از توانایی نیستند،
تهی از اراده اند...
☫سیاست دشمنان مهدویت
@syasatmahdaviyat
💎🍃🌷🍃💎
مردم ژاپن یک ضرب المثل بسیار جالب دارند که اساس توسعه ی کشورشون قرار گرفته:
به خاطر میخی، نعلی افتاد
به خاطر نعلی، اسبی افتاد
به خاطر اسبی، سواری افتاد
به خاطر سواری، جنگی شكست خورد
به خاطر شكستی، مملكتی نابود شد
و همه ی این ها به خاطر كسی بود كه میخ را خوب نكوبیده بود...
یادمان باشد هر كار ما، حتی كوچک،
اثری بزرگ دارد كه شاید در همان لحظه
ما نبینیم.
☫سیاست دشمنان مهدویت
@syasatmahdaviyat
💎🍃🌷🍃💎
همیشه پختگی به سن و سال و قیافه نیست...
بستگی داره چجوری زندگی کرده باشی؛
خیلیا تو همون بچگی پخته میشن
خیلیا هم چهل سالشونه و نمیدونن زندگی یعنی چی
☫سیاست دشمنان مهدویت
@syasatmahdaviyat
💎🍃🌷🍃💎
٩٠ درصد ِ اونایی که توی خانه سالمندانن
بچه هاشون تحصیلکرده و موقعیت خوبی دارن
پس به جای دکتر و مهندس، انسان تربیت کنيم..
☫سیاست دشمنان مهدویت
@syasatmahdaviyat
💎🍃🌷🍃💎
⛔️⛔️⛔️خدا همه چیز را ناقص خلق کرده!!!😡😡😡⛔️⛔️⛔️
✳️یکی صداش مثه بلبل کله اش مثه دُهُل❗️
یکی چشا مثه آهو اخلاق خودِ یابو❗️
یکی هیکل مثه بروسلی قیافه دفاع اخر بوسنی❗️
آخه این چه وضشه؟هر جا رو نگاه میکنی یه چیز ناقصه. خداجون نمیشد یه کم کیفیت میرفت بالا کمیت پایین...🤨🤨🤨
✅رفیق!تیکه های پازلو دیدی؟وقتی کنار هم نباشن همشون بی ریخت و بدرد نخور و ناقصن؛
خلقت خدا هم پازلیه؛شاید فرعون زشت باشه اما باعث اومدن موسی شد،شاید نمرود زشت باشه اما ابراهیمو به مردم رسوند،شاید کشته #قاسم_سلیمانی زشت باشه اما چیز قشنگی به اسم پهلوون پنبه بودن#آمریکا و#ترامپ و شیر میدون بودن سربازای #امام_حسینو نشون دنیا داد.💪💪💪
❇️الَّذِي خَلَقَ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ طِبَاقًا ۖ مَا تَرَىٰ فِي خَلْقِ الرَّحْمَٰنِ مِنْ تَفَاوُتٍ ۖ فَارْجِعِ الْبَصَرَ هَلْ تَرَىٰ مِنْ فُطُورٍ
آنكه هفت آسمان را بر فراز یكدیگر آفرید. در آفرینش [خدای] رحمان، ناهماهنگی نمیبینی، پس بار دیگر بنگر آیا هیچ خلل و سستی میبینی؟ (۳)ملك
اگه بلد نیستی پازل بازی کنی بازی رو به هم نزن،صبــــــر کن اوسا کریم تیکه ها رو بچینه بعدش برگات میریزه😊
یا علی
☫سیاست دشمنان مهدویت
@syasatmahdaviyat
💎🍃🌷🍃💎
سلامٌعلىأرواحٍطاهرةٍأبتالموت
إلاشرفاًفاستُشهِدت ..
سلامبرروحوجانهایپاكیكه
چيزیجزشرفازمرگنخواستند
وشهیدشدند ...
#جان_فدا
☫سیاست دشمنان مهدویت
@syasatmahdaviyat
💎🍃🌷🍃💎
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حاجقاسمسلیمانی:
راهما، راهایستادگیاست
خباگراینراهراماانتخابکردیم
بهترینموضوعیکهامروز
درجامعهیماوجود داردو
بایدبهشتوجهبکنیم
موضوعمدیریتدرجامعهاست
#جان_فدا
☫سیاست دشمنان مهدویت
@syasatmahdaviyat
💎🍃🌷🍃💎
پرسید چرا حاجی تو میدون جنگِ با این داعشی ها لباس نظامی نمیپوشه..؟
چرا چیریکی نمیپوشه..؟!
جواب دادم ، آخه سردار بقول خودش اینا رو آدم حساب نمیکنه که برای جنگ باشون موقعیت نظامی بگیره
#جان_فدا
☫سیاست دشمنان مهدویت
@syasatmahdaviyat
💎🍃🌷🍃💎
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
-بارشبارانے
-یارخراسانے♥️!'
سرداردلم💔
#جان_فدا
☫سیاست دشمنان مهدویت
@syasatmahdaviyat
💎🍃🌷🍃💎
اینسو؎وآنسو؎جھانراڪھبگرد؎
خـٰوشترزیبـٰاتروآقـٰاترازاینمَـردنـداریم…シ!
#جان_فدا
☫سیاست دشمنان مهدویت
@syasatmahdaviyat
💎🍃🌷🍃💎
✨📚✨﷽✨📚✨
📚✨📚✨
✨📚✨
📚✨
✨
صلوات و سلام خداوند برارواح طیبه ی شهیدان
📖روایت «#دردانه_کرمان»
🔸خاطراتی از سردارشهید حسین بادپا
🔹فصل : سوم
🔸صفحه : ۹۵-۹۴-۹۳
🔻قسمت : ۵۵
همرزم شهید: احمد نخعی
از عملیات بدر، با حسین آشنا شدم.
کنار هم کار می کردیم و برای عملیات بعدی آماده می شدیم که احتمال داشت داخل آب باشد.
قبل از آن می بایست گردان ها را آموزش می دادیم تا بتوانند در عملیات، آسان تر از آب عبور کنند.
برای این آموزش، منطقه ای نزدیک ذلیجان و بُستان را انتخاب کرده بودند؛ زمینی بسیار بزرگ و پر از بوته و سنگلاخ که داخلش آب انداخته بودند و کاملاً حالت باتلاقی گرفته بود. شب که می شد، با بچّه ها داخل آن می رفتیم.
عبور از آب و گل ولای را بهشان آموزش می دادیم.
آموزشی ها، حسین، مهرداد خواجویی، امیری، عالی و دو سه نفر دیگر بودند.
دو سه محور مشخص می کردند. ما اوّل عبور از آب را آموزش می دادیم.
گردان ها، داخل آب و گل ولای می شدند، تیراندازی می کردند و آرپیچی می زدند.
گل ولای، بدجور به پوتین هایمان می چسبید.
نمی توانستیم به آسانی راه برویم. طوری سنگین می شد که ترجیح می دادیم آن ها را دربیاوریم و پابرهنه داخل آب برویم.
وقتی برمی گشتیم، پای همه ی بچّه ها، پر از خار، شن، سنگ ریزه بود.
تا صبح با بچّه ها می نشستیم خارها را از پایمان درمی آوردیم. سنگ ریزه ها طوری توی گوشت پایمان می رفت که نمی شد کاری کرد.
عدّه ای از بچّه ها، از شدّت درد و سوزش ناراحت بودند و هی غر می زدند.
مهرداد خواجویی، پایش عفونت کرده بود.
چرک و خون و شن با هم قاتی شده بود. نمی توانست راه برود.
حسین، با این که از ما بچّه تر بود و جثه ی کوچکی داشت، آدم خود ساخته ای بود.
گوشه ای می نشست و خارها را از پایش درمی آورد. با این که پاهایش زخم و زیلی بود، آخ هم نمی گفت.
رفتارش طوری بود که هر جا بچّه ها او را می دیدند، می گفتند
《حسین، داری خودت رو آماده می کنی دیگه؟!》.
هروقت عملیات می شد، همه ی بچّه ها منتظر شهادتش بودند!
#قسمت_اول👇
☫سیاست دشمنان مهدویت
@syasatmahdaviyat
💎🍃🌷🍃💎
✨
📚✨
✨📚✨
📚✨📚✨
✨📚✨📚✨📚✨
✨📚✨﷽✨📚✨
📚✨📚✨
✨📚✨
📚✨
✨
صلوات و سلام خداوند برارواح طیبه ی شهیدان
📖روایت «#دردانه_کرمان»
🔸خاطراتی از سردارشهید حسین بادپا
🔹فصل : سوم
🔸صفحه : ۹۵-۹۶
🔻قسمت : ۵۶
همرزم شهید: احمد نخعی
از زمانی که حسین به واحد شناسایی آمده بود،همه کاری می کرد.
استعداد و هوش زیادی داشت. اگر کاری بلد نبود، سعی می کرد زود یاد بگیرد.
پشت کارش را تحسین
می کردم.
هر وقت برای شناسایی می رفتیم
حسین را با خود می بردیم تا از نزدیک با کار آشنا شود و چم وخم کار دستش بیاید.
یکی از محور های عملیاتی، در دست من و او بود.
قرار بود در هور عملیات کنیم.
می بایست قبل از عملیات، چند شناسایی می کردیم.
یک روز که برای شناسایی می رفتیم، حسین را هم با خود بردیم.
آبراه ها زیاد بود. نیزارهای بلند باعث می شد تمام آبراه ها شبیه هم به نظر برسند.
برای بر گشت می بایست دقت زیادی می کردیم تا مسیر را اشتباه نرویم.
نمی تونستیم برای نشانه گذاری، نی ها را بشکنیم؛ ممکن بود دشمن بفهمد.
آن روز وقتی کارمان تمام شد، موتور
قایق را روشن کردیم و وارد یک آبراه
شدیم.
وسط مسیر، حسین گفت «فکر
کنم راه رو اشتباه اومدیم!».
من و مهرداد
با تعجب به اطرافمان نگاه می کردیم!
راست می گفت.
همه ی آبراه ها، شبیه هم بود!
گم شده بودیم!
مانده بودیم چه کار
کنیم! حسین گفت «باید برگردیم و از فلان آبراه بریم.
این آبراه، برام نا شناسه!».
با تعجب گفتم «حسین این قدر آبراه ها شبیه هم هستند که نمی شه فهمید!» با این که
اولین بار بود که با ما آمده بود، طوری راه بلد ما شده بود که انگاری سال هاست این مسیر ها را می شناسد! به آسانی از میان آن همه نیزار، راه را پیدا کرد، وسالم به خط برگشتیم.
از آن به بعد، هر وقت حسین با ما بود، خیال مان راحت بود که زمان برگشت گم نمی شویم.
#قسمت_اول👇
☫سیاست دشمنان مهدویت
@syasatmahdaviyat
💎🍃🌷🍃💎
✨
📚✨
✨📚✨
📚✨📚✨
✨📚✨📚✨📚✨
زخمي شده بود پايش را گچ گرفته بودند و توي بيمارستان مريوان بستري بود.
بچه ها لباسهايش را شسته بودند. خبردار که شد،
بلند شد برود لباس هاي آن ها را بشويد.
گفتم«برادر احمد،پاتون رو تازه گچ گرفتن اگه گچ خيس بشه، پاتون عفونت ميکنه.»
گفت«هيچي نميشه.»
رفت توي حمام و لباس همه بچه ها را شست.نصف روز طول کشيد. گفتيم الآن تمام گچ نم برداشته و بايد عوضش کرد.اما يک قطره آب هم روي گچ نريخته بود.
ميگفت«مال بيت المال بود،مواظب بودم خيس نشه.»
☫سیاست دشمنان مهدویت
@syasatmahdaviyat
💎🍃🌷🍃💎