💚 #امیرالمومنین_علیه_السلام :
🌷 شادى مؤمن در چهره اوست،
قدرتش در دينش و اندوهش در دلش.
📙 #غررالحکم
🔸🔹🍃🌸🍃🔹🔸
🕊 #نهج_البلاغه ای شویم
@syed213
-دلمگرفتھ . .
+تربٺامامحسینبپاشبھزندگیٺمیشورھمیبرھ
هرچیدردوغمھ . .🌱⃟🖤
•﷽•
#ڪلامشهدا |💛|
همیشه مےگفت :
باید صددرصد وجودٺ را
براے امام زماݩ|عج|خرج ڪنے
ڪه او یار نیمه تمام نمےپسندد
همیشه سختترین ڪارها را برمیگزیند.
#شهید_حسینصحرایے♥️
@syed213
رفقا این شبا شبای ناز کردن و ناز خریدنه
بچه ها شهدا ناز کردن نازشون رو خریدن
بچه ها این ده شب کار خودتونو بکنیدا زود تموم میشه هااا
اونایی که عــــاشـــــق شــهـــادتین امضاء رو از آقا بگیرین
#التماس_دعای_شهادت💔
#ادمین_نوشت
#مهدےجان_مولاےمن💚
با ظهورت عالمی زیر و ز بر خواهد شد
سیصد و سیزده تن از یاران به بر خواهد شد
گوش به فرمان تو خواهند داد در وادیِ طور
شوق دیدارِ تو هم نورِ بصر خواهد شد
ظلم و جور و جنگ در عالم ز هر سویی به پاست
چون اوضاعِ جهان را ختم به شرّ خواهد شد
لشکر سفیان ستیزد بر بلادِ مسلمین
عاقبت روزیِ این دنیا زخم و جرّ خواهد شد
می سِتاند جانِ هر شیعه ز هر مرد و زنی
تا که دریایی ز خون از پا به سر خواهد شد
بانگ تکبیرت ز کعبه می رسد روزی به گوش
یک جهانی منتظر چشمش به در خواهد شد
نادم از شوق ظهورت با دعای عهد خویش
هر صبحی را به شوقی با دیده تر خواهد شد
#اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ
@syed213
کتاب #سهدقیقهدرقیامت
پايان عمل جراحی عمل جراحي طولاني شد و برداشتن غده پشت چشم، با مشكل مواجه شد. پزشكان تلاش خود را مضاعف كردند. برداشتن غده همانطور كه پيش بيني ميشد با مشكل جدي همراه شد. آنها كار را ادامه دادند و در آخرين مراحل عمل بود كه يكباره همه چيز عوض شد... احساس كردم آنها كار را به خوبي انجام دادند. ديگر هيچ مشكلي نداشتم. آرام و سبك شدم. چقدر حس زيبايي بود! درد از تمام بدنم جدا شد.
يكباره احساس راحتي كردم. سبك شدم. با خودم گفتم: خدا رو شكر. از اين همه درد چشم و سردرد راحت شدم. چقدر عمل خوبي بود. با اينكه كلي دستگاه به سر و صورتم بسته بود اما روي تخت
جراحي بلند شدم و نشستم. براي يك لحظه، زماني را ديدم كه نوزاد و در آغوش مادر بودم!
از لحظه كودكي تا لحظهاي كه وارد بيمارستان شدم، براي لحظاتي با
تمام جزئيات در مقابل من قرار گرفت!
چقدر حس و حال شيريني داشتم. در يك لحظه تمام زندگي و اعمالم را ديدم!
در همين حال و هوا بودم كه جواني بسيار زيبا، با لباسي سفيد و نوراني در سمت راست خودم ديدم.
او بسيار زيبا و دوست داشتني بود. نميدانم چرا اينقدر او را دوست داشتم. ميخواستم بلند شوم و او را در آغوش بگيرم.او كنار من ايستاده بود و به صورت من لبخند ميزد. محو چهره
او بودم. با خودم ميگفتم: چقدر چهرهاش زيباست! چقدر آشناست. من او را كجا ديده ام!؟
سمت چپم را نگاه كردم. ديدم عمو و پسر عمه ام و آقاجان سيد )پدربزرگم( و ... ايستاده اند. عمويم مدتي قبل از دنيا رفته بود. پسر عمه ام نيز از شهداي دوران دفاع مقدس بود. از اينكه بعد از
سال ها آنها را ميديدم خيلي خوشحال شدم.زير چشمي به جوان زيبا رويي كه در كنارم بود دوباره نگاه كردم. من چقدر او را دوست دارم. چقدر چهره اش برايم آشناست. يكباره يادم آمد. حدود 25 سال پيش... شب قبل از سفر مشهد...
عالم خواب... حضرت عزرائيل...
با ادب سالم كردم. حضرت عزرائيل جواب دادند. محو جمال ايشان بودم كه با لبخندي بر لب به من گفتند: برويم؟
باتعجب گفتم: كجا؟ بعد دوباره نگاهي به اطراف انداختم. دكتر جراح، ماسك روي صورتش را درآورد و به اعضاي تيم جراحي گفت: ديگه فايده نداره. مريض از دست رفت... بعد گفت: خسته نباشيد. شما تلاش خودتون رو كردين، اما بيمار نتونست تحمل كنه. يكي از پزشك ها گفت: دستگاه شوك رو بياريد ... نگاهي به دستگاه ها و مانيتور اتاق عمل كردم. همه از حركت ايستاده بودند! عجيب بود كه دكتر جراح من، پشت به من قرار داشت، اما من ميتوانستم صورتش را ببينم! حتي ميفهميدم كه در فكرش چه
ميگذرد! من افكار افرادي كه داخل اتاق بودند را هم ميفهميدم.همان لحظه نگاهم به بيرون از اتاق عمل افتاد. من پشت اتاق را ميديدم! برادرم با يك تسبيح در دست، نشسته بود و ذكر ميگفت.
ادامه دارد...
با ما همراه باشید...
#کپیممنوع
@syed213
غم تو موهبت کبریاست در دل من
نمیدهم به سُرور بهشت این غم را...
#لبیک_یاحسین 🖤
#شبتون_حسینی
🏴🏴
@syed213