زندگی نامه داستانی شهید مصطفی صدرزاده
کتاب #اسم_تو_مصطفاست
گفتی:《وقتی حسن رو بردند اتاق عمل ،منم توی بیمارستان بودم و براش آیت الکرسی میخوندم.گفتم اگه مادرشم اینجا بود،الان همین رو میخوند.》
صدای گریه زن ها بلند تر شد.وقتی میخواستیم بیاییم ،یکی از دوستان خانوادگی شهید با اصرار ما را رساند هتل و سر راه غذای حضرتی هم برایمان گرفت و گفت:《اینم از طرف شهید حسن قاسمی.خیلی براش زحمت کشیدین.اونم مهمون نوازه.》
غذا را میخوردی و می گفتی :《دیدی سمیه؟به خاطر حسن بود که این غذا سهم ما شد!》
حسن حسن گفتن شده بود ورد زبانت و هر لحظه و هرجا یاد شهید حسن قاسمی میکردی.طاقت نیاوردم و گفتم:《مگه چه مدت باهاش بودی که این همه ازش خاطره داری؟》
_بیست و پنج روز!
_فقط همین؟
_ولی او به اندازه ۲۵ سال خاطره سازی کرد!
آهی کشیدی و ادامه دادی :《انگار بهش الهام شده بود قراره شهید بشه.پنجشنبه بود و آب حمام سرد.اصرار داشت بریم غسل کنیم.هر چه گفتم بذار آب گرم بشه،گفت:نه.و رفتیم برای غسل کردن.گفتم:پس بخون تا سردی آب رو حس نکنیم.شروع کرد به خوندن مدح امیر المومنین که ولادتش نزدیک بود.اونقدر قشنگ خوند که تمام بچه هایی که توی محوطه بودن،با شنیدن صدای حسن اومدن پشت در حمام جمع شدن و دست زدن.بعدش رفتیم عملیات.همونجا بود که اول من مجروح شدم و او مرا کشید عقب و بعد خودش مجروح شد و بعد هم شهید.تازه فهمیدم چرا اینقدر اصرار داشت غسل کنه!》
چشم هایت از اشک پر شده بود:《سمیه،حسن نه زن داشت نه بچه.بعد از این هر وقت اومدیم مشهد باید به پدر و مادرش سر بزنیم.باید براشون مثه یه عروس باشی و فاطمه هم مثه یه نوه.》
خندیدم:《با این حساب من دو تا خونواده شوهر خواهم داشت و احتمال اینکه بیشترم بشه هست!》
■■■
به فاصله کمی باز هم رفتیم مشهد.اینبار خاله ام را هم بردیم،همان که معلول ذهنی است.نذر کرده بودم از سفرت سالم برگردی و حالا باید نذرم را ادا میکردم.سفر قبلی را به خواست تو آمده بودم.یک هتل آپارتمان گرفتی و صبح روز بعد گفتی میروی بیرون و زود می آیی.وقتی آمدی و دیدم ریشت را زده ای،چشم هایم گرد شد:《این چه وضعیه آقا مصطفی؟》
خندیدی.دستی به محاسن نداشته ات کشیدی:《خوبه؟می پسندی؟》
_چرا اینجوری کردی آقا مصطفی؟
_بعدا می فهمی چرا!
ناراحت شدم:《یعنی چه؟حالا که ریشات رو زدی برو سبیلاتم بزن!》
_بزنم؟واقعا؟از نظر تو اشکالی نداره؟
از جیبت عکسی بیرون آوردی :《نگاه کن ببین خوب افتادم؟》
_حالا اینقدر از این تیپت خوشم آمده که رفتی عکسم انداختی؟
_نباید شناسایی بشم!
_یعنی اینطوری شناسایی نمیشی؟
پشت پاکت عکس ها را نگاه کردم نوشته بود:سید ابراهیم احمدی.
_نکنه فامیلی ت رو هم عوض کردی؟
_استتار کامل!
ادامه دارد...
با ما همراه باشید..
#کپیممنوع
@syed213
مـــآھ ماڪه
[ٺو] باشے
ٺڪلیفࢪوزگاࢪماݩمشخصاسٺ
[ٺو]
ڪهباشیشبمانهمروشناسٺ💫♥️
#شبتوݩ_شھدايے🌙
#وضو_فࢪاموش_نشہ
🕊@syed213
🌿امام علی (ع)میفرمایند:
💠هر که عیب دیگران را پیش تو اورد بی گمان عیب تو را نیز نزد دیگران خواهد برد.
سفینهالبحار،ج۴،ص۵۶۷
. 🔸🔹🍃🌸🍃🔹🔸
@syed213
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♥️#سیـــــدابراهیـم:↯
حیـــــفہ نماز اول وقت مون از دست برهツ
پیامبر اڪرم ﷺ :↯
هیچ گاه ۅقت نماز نمے ࢪسد مگࢪ اینڪہ فرشتہ ای دࢪ میاݩ مردم ندا مے دهد ڪه : ای مردم بپاخیزید و با نماز خود آتشهایے ࢪا که برافروخته اید خاموش ڪنید.
#حے_علے_صلاة📿
#التماس_دعـــــا🙏
🕊@syed213
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
رهبر معظم انقلاب:
یک جبهه عظیمی از لحاظ فرهنگی دارند به ما تهاجم می کنند.
دشمن صریحا می گوید غلبه بر جمهوری اسلامی و حاکمیت اسلام با جنگ نظامی و تحریم اقتصادی موفقیت آمیز نیست؛ با کار فرهنگی و نفوذ فرهنگی موفقیت آمیز است. ذهن ها را باید تغییر داد. روی فکرها باید کار کرد. هوس ها را باید تحریک کرد. این را صریح می گویند.
@syed213
شهید صدر زاده به انجام واجبات و ترک محرمات بسیار مقید بود و یکی از ویژگی های برجسته ادبش نسبت به پدر و مادر بود. در واقع در هر رتبه و مقامی که قرار گرفته بود چه در زمان طلبگی و چه آن زمان که فرمانده در جبهه سوریه شده بود هیچ گاه ادب نسبت به بزرگترها اعم از پدر، مادر و حتی پدر بزرگ و مادر بزرگ را فراموش نمی کرد و امکان نداشت از منزل بیرون برود و بر گردد و دست پدر و مادر را نبوسد.
حرمت خاصی نسبت به بزرگترها داشت و با کوچکترها الفت و مهربانی خاص داشت و همیشه احترام بزرگترها را نگه می داشت به طوری که در مسجد محل سنتی را پایه گذاشت که کوچکترها دست بزرگترها را می بوسیدند و یک پایه گذار ادب خاص نسبت به بزرگترها بود.
#پدر_شهید
#مصطفیصدرزاده
💕 @syed213💕
میگن با هرکسی دوست بشی
شکل وفرم اونو میگیری
فکرشو بکن اگه
با خدا ❤
دوست بشی
چه زیبا
شکل میگیری
@syed213
#سلام_امام_زمانم♥
آرزو دارم بیایی مژده ی سبز بهارم
ای تمام آرزویم ای همه دار و ندارم
آرزو دارم بیایی در دل تاریك غم ها
ای جمالت روشنای خلوت شبهای تارم
#اللهم_عجل_لوليڪ_الفرج🌸
@syed213
♥️#سیـــــدابراهیـم:↯
حیـــــفہ نماز اول وقت مون از دست برهツ
امام صادق (؏)↯
هࢪ نمازى دو وقت داࢪد : اوّݪ و آخࢪ . اوّݪ وقت، بهتريݩ آن است . هيچ ڪس نبايد نماز ࢪا بدوݩ علّت به آخࢪ وقت بيندازد . آخر وقت فقط براى بيمار و عليل و كسے ڪہ عذرے دارد، قرار داده شده است . اوّل وقت [مايه ]خشنودے خداست و آخر وقت [باعث ]آمرزش خدا .
#حے_علے_صلاة📿
#التماس_دعـــــا🙏
🕊 @syed213