🔹 حسن رحیم پور: اشکالی ندارد که مسئولین خادم افتخاری اما رضا(ع) میشوند، خیلی هم خوب است اما چرا اغلب دوستان با یه دونه از این گردگیرهای رنگی کنار استراتژیک ترین معبر میایستند که اتفاقا خیلی خوب هم دیده میشوند، برام سواله که چرا نمیروند توالتهای حرم را بشورند؟! برای شکستن غرور ریاستشان خیلی هم خوب است...
والاااا...
@syed213
#کتاب_قرار_بی_قرار
#قسمت_صد
#فصل_هشتم_کتاب
#کوچهپسکوچههای_کودکی
#از_زبان_فاطمهسادات_افقه_دخترداییشهیدصدرزاده
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
✨ انتخابات سال ۱۳۸۸ و خیابانگردیهای بعد از مناظرهها و شعارهایی که طرفداران هر جناح سر میدادند، فراموش نشدنی بود.
هر شب بعد از مناظرهها سرس به خیابان ولیعصر میزدیم و گاهی زیر پل کالج میرفتیم تا ببینیم چه خبر است.
🔺 آخر هفتهها هم خانوادهی ما با خانوادهی عمه، همه در باغچهی نقلی پدرم در شهریار جمع میشدیم.
⚜ همسرم رضا طرفدار اصلاحات بود و مصطفی اصولگرا و طرفدار آقای احمدینژاد...
سمیهخانم هم که آن روزها ماههای آخر بارداریاش بود، مثل همیشه مدافع عقاید همسرش بود.👌🏻💯 با اینکه خیلی اهل صحبت کردن نبود، گاهی به کمک مصطفی میآمد و چیزهایی به حرفهایش اضافه میکرد.👏🏻
🔻 اما تمام بحثها بی نتیجه بود.❌ نه رضا آدمیی بود که یک قدم از عقایدش پا پس بکشد و نه مصطفی...
🌺🌺🌺
✨ یادم است روز جمعه بعد از انتخابات، تمام فامیل که تهران بودند در باغ جمع شدند. همه نوع تفکری هم بین ما بود.
🔺 آن شب بحث سر این بود که حالا قرار است چه کسی پیروز شود. مصطفی هم پای صندوقهای رای شهریار بود و مدام از پشت تلفن برای رضا کُری میخواند.😉
آخر شب مصطفی زنگ زد و خبر پیروزی آقای احمدینژاد را داد، اما چون هنوز خبر قطعی نبود ما خیلی باور نکردیم.
🌸🌸🌸
✨ بعد از وقایع سال ۱۳۸۸ همچنان بحثهای رضا و مصطفی ادامه داشت. گاهی کلافه میشدم از این همه بحث بینتیجه و به رضا میگفتم: «بابا بیخیال! نه فکر تو عوض میشه نه فکر مصطفی!» رضا هم شانه بالا میانداخت و میگفت: «قرار نیست عوض بشیم!» گفتم: «پس چرا این همه بحث میکنید؟» رضا میخندید 😄 و میگفت: «از بحث کردن با مصطفی خوشم میاد!»
برایم عجیب بود پافشاری روی حرفهایی که هیچ نتیجهای نداشت. اما رضا معتقد بود مصطفی مصطفی پسر اهل مطالعهای است📚 و حرفهای دیگران را تکرا نمیکند.
✨باورهایش براساس دانستهها و مطالعاتش است.✨
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
🔴 ادامه دارد...
📚 منبع: کتاب قرار بی قرار _ مجموعه مدافعان حرم _ انتشارات روایت فتح
@syed213
💕 امام صادق عليهالسلام 💕
✨ هر كس سه بار بر تو خشم گرفت ولى به تو بد نگفت، او را براى خود به دوستى انتخاب كن. ✨
📚 معدن الجواهر، ص ۳۴
@syed213
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
☀️ #شهدا_را_یاد_کنید_ولو_با_یک_صلوات امام خمینی (ره)
✨ سِیِّدِ شهیدانِ اهلِ مزاح شهید رضا سنجانی و مناجاتِ زیبایش در محاصره
#راهت_ادامه_دارد
@syed213
سیدابراهیم(شهیدصدرزاده)
#خاطرات_رهبر_انقلاب #قسمت_بیست_و_سه یکی از برنامههای ثابت مقام معظم رهبری این است که حداقل یک سا
#خاطرات_رهبر_انقلاب
#قسمت_بیست_و_چهار
درسال ۱۳۷۴، خانمی به مطب من مراجعه کرد، کودک خردسالش نیز با وی بود. هر دوی آنان بیماری سل داشتند. ناراحتی خانم به قدری بود که از حلقوم وی خون بیرون میآمد. من هر دوی آنها را معاینه کردم و برایشان نسخه نوشتم. چون نسخه را به دست آن خانم دادم، با کمال ناامیدی اظهار داشت: نسخه قبلی شما را هم دارم! من قبلاً هم به شما مراجعه کردهام. به علت عدم توانایی مالی، قدرت تهیه دارو را ندارم! من چهار فرزند دارم که همگی به جز یک دختر ده ساله، همین بیماری را دارند. همسرم نیز فلج و خانه نشین است. تنها نان آور ما دختر ده سالهام است که با قالی بافی، مبلغ اندکی برای خانه میآورد که آن هم کفاف خرید نان ما را نمیدهد.
من به وی گفتم: من موضوع را با دوستانم در میان میگذارم تا بلکه چارهای بیندیشم و مشکل تو و خانوادهات را حل کنیم. آن خانم از مطب من خارج شد. من هم چنان در فکر چارهجویی بودم که پس از گذشت ساعتی، دیدم دوباره به من مراجعه کرد، اما این بار با دفعات قبل خیلی تفاوت داشت؛ از خوشحالی در پوست خود نمیگنجید.
به من گفت: دیگر نیازی به تلاش شما نیست! علت را پرسیدم، در جوابم گفت: وقتی که به منزل رسیدم، هیئتی به خانه ما آمدند. وضعیت ما را بررسی کردند. و قرار شد فردا صبح، همه ما را برای درمان به بیمارستان ببرند! گفتم: این هیئت از طرف چه کسی آمده بود؟ گفت: از طرف مقام معظم رهبری!
گفتم: چگونه از موضوع باخبر شده بودند؟
گفت: این روزها آقا به قم تشریف آوردهاند. من ماجرای زندگیم را طی نامهای، خدمت ایشان توضیح دادم. نامه من به دفتر معظمله سپرده شد. نامه افراد اورژانسی در الویت قرار گرفت و من نیز چون چنین وضعی داشتم، مورد لطف قرار گرفتم!
این برخورد برای من خیلی شیرین بود. انسان با این رفتارها به یاد اولیای الهی میافتد.
📚 پرتوی از خورشید، صفحه ۱۱۹
#خاطرات
#سید_علی_خامنهای
#حضرت_ماه
@syed213