eitaa logo
سیدابراهیم(شهیدصدرزاده)
811 دنبال‌کننده
4.6هزار عکس
1.9هزار ویدیو
73 فایل
🔴کانال رسمی دانشجوی شهید مدافع حریم اسلام #مصطفی_صدرزاده با نام جهادی #سید_ابراهیم #خادمین_کانال مدیرت کانال @Hazrat213 انتقاد و پیشنهاد @b_i_g_h_a_r_a_r
مشاهده در ایتا
دانلود
8.39M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⭕️ از مردم تهران اسم پنج تا #نماینده‌_مجلس‌شون رو پرسیدیم 🔺پاسخ‌های غیرمنتظره رو ببینید! 😐 @syed213
حاج حسین یکتا: جوانان! بروید مادر و پدرهای را ببینید و از آن‌ها بازدید کنید؛ چرا که صحبت با آن‌ها راه زندگی را روشن می‌کند. @syed213
5879973698974253924.oga
58.4K
#صوت_الشهدا صدای دلنشین شهید مرتضی عطایی التماس دعایی که داشت و روحیه ای که میداد @syed213
✅ من سر یه قضیه ای تصمیم گرفته بودم دیگه با مصطفی حرف نزنم. چند بار با این که من کوچیک تر بودم، مصطفی بهم سلام کرد، ولی من جوابش رو ندادم. ولی کم کم و به مرور رابطمون دوباره با هم خوب شد. رفته بودیم اعتکاف، توی مسجدامیرالمومنین، سر قضیه صفویه با هم بحث کردیم و مصطفی با این بهونه باب آشتی رو باز کرد و از همون جا دوباره رابطه مون با هم خوب شد. و من باز برگشتم به کار فرهنگی و همیشه مصطفی برای من مشوق بود. ✳️ سه تا خاصیت مهم مصطفی این ها بود: 1⃣یکی این که اصلا غیبت نمیکرد 2⃣ دوم این که دست و دل باز بود، 3⃣و سوم این که دو به هم زن نبود ➖➖➖➖➖➖➖ ✅ کانال ( با نام جهادی سید ابراهیم) در پیام رسان داخلی ↙️ eitaa.com/syed213
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#ویژه ⭕️ ناگفته های خودکشی جاسوس محیط زیست #کاووس_سیدامامی /هواداران 👤استاد #رائفی_پور #نفوذ #مظنونین_همیشگی @syed213
درد دل ما بی‌تو فراوان شده آقا دل‌های همه باز پریشان شده آقا بد می‌گذرد زندگی مردم دنیا بی‌توهمه‌ی سال، زمستان‌شده‌آقا.. #الهی‌بدم‌المظلوم‌عجل‌لولیک‌الفرج @syed213
سلام علیکم✋😊
امروز یکی از اعضای کانالمون درخواست کردن دوتا برادر دوقلو ک از شهدای بزرگوارمون هستن و خیلی غریب هستن رو بواسطه کانالمون به شما عزیزان معرفی کنیم... ان شاالله ک یادشون زنده بشه وهمگی براشون فاتحه و صلوات بفرستید بنده مطالب مربوط به این دوبرادر شهید رو میفرستم تا بیشتر باهاشون آشنا بشید🌹
لابلای خاطرات دفاع مقدس روایت‌های عجیبی پیدا می‌شود که خواندن چند خط آن هم چشم‌ها را بارانی می‌کند. مثل قصه دو برادر که از پرورشگاه، راهی جبهه شدند و سالها بعد در غربت به شهادت رسیدند.
کسی برای آنها نامه نمی‌نوشت اولین بار «حمید داودآبادی» رزمنده و نویسنده شناخته شده دفاع مقدس در صفحه اینستاگرامش از این دو برادر می‌نویسد. ثاقب و ثابت شهابی نشاط، دوقلوهایی بودند که سال ۱۳۴۳ داخل سبدی در کنار یک شیرخوارگاه رها می‌شوند. روز بهزیستی را بهانه کردیم تا در این پادکست رادیومهر از او بخواهیم اولین دیدار با این دوبرادر غریب را روایت کند: «هفتم مهر ۱۳۶۰ بود که از پادگان امام حسن (ع) از تهران عازم منطقه غرب کشور شدیم و فردا صبح به پادگان الله اکبر در شهر اسلام آباد غرب رفتیم. در بین نیروها متوجه حضور دو برادر دوقلو شدم. وقت تقسیم نیرو خود این دونفر درخواست کردند که به عنوان امدادگر معرفی شوند، چون قبلاً دوره‌های امدادگری را دیده بودند. چند روز بعد عملیات مسلم بن عقیل در سومار شروع شد. ما را به منطقه بردند و این دو برادر دوقلو هم در دسته ما بودند. یادم هست بچه‌های بسیار خوش مشرب و بانشاطی بودند. تا اینکه یک بار بلندگوی تبلیغات اعلام کرد بچه‌های دسته سه بیایند نامه‌هایشان را بگیرند. نامه‌های پدر و مادر هر کدام ما از شهرهایمان می‌رسید دست واحد تبلیغات؛ مسئول این واحد هم یکی یکی اسامی را می‌خواند و نامه‌ها را می‌داد. همه ما دویدیم که نامه‌هایمان را بگیریم ولی این دو برادر نیامدند. آمدیم نشستیم توی چادر و با همان ذوق نوجوانی نامه‌ها را باز کردیم و شروع کردیم به خواندن. مثلاً من می‌گفتم دمش گرم! مادرم برایمان آش پشت پا پخته! آن یکی می‌گفت پدرم فلان چیز را نوشته و … من دیدم این دوبرادر بغض کرده اند. ثابت که ظاهراً کمی بزرگ‌تر بود برادرش را صدا کرد و دوتایی بیرون رفتند. بلند شدم و دیدم این دوتا سرهایشان روی شانه هم دور می‌شوند و گریه می‌کنند. نفهمیدم ماجرا چیست.»
آنها قبول نکردند که ثابت شهید شده است داودآبادی یعد از سال‌های دفاع مقدس هم چندبار اتفاقی با این دو برادر دیدار تازه می‌کند: «یادم نیست چه سالی، اما بعد از جنگ چندباری ثاقب را دیدم. او عاشق رفیق شهیدم مصطفی کاظم زاده بود. من را که می‌دید یاد مصطفی می‌افتاد؛ با حسرت قشنگ و لحن زیبایی می‌گفت آخ! یادش بخیر، مصطفی مصطفی…بعدها شنیدم ثاقب سال ۱۳۷۷ در اثر استنشاق گازهای شیمیایی شهید شده و ثابت هم به همین شکل در سال ۱۳۸۵ بعد از تحمل رنج‌های بسیار به شهادت رسید. جالب بود که این دو بعد از جنگ در پرورشگاه هم حضور داشتند و به بچه‌های بی سرپرست خدمت می‌کردند.» اینجا بغض می‌کند و به سختی حرف‌هایش را ادامه می‌دهد: «فقط ثابت زن و سه فرزند داشت. اما با وجود اینکه شیمیایی شده بود و ترکش‌های زیادی داشت، متأسفانه او را شهید حساب نکردند. یعنی انگار این دو بچه پرورشگاهی قبل از اینکه بروند جبهه باید می‌رفتند از بنیاد شهید نامه می‌گرفتند که ما اگر فردا در اثر جراحت ناشی از گاز شیمیایی فوت کردیم ما را شهید حساب کنید! اگر ثابت شهید نشده پس ما چه کاره‌ایم؟ ما چی هستیم؟ اگر قرار باشد او شهید نباشد پس ما هم رزمنده و جانباز نیستیم دیگر…» با وجود پیگیری‌های مکرر خانواده ثابت این قضیه بی نتیجه می‌ماند. بنیاد شهید پزشکی را معرفی می‌کند که او باید تأیید کند کسی در اثر استنشاق گازهای شیمیایی بیمار شده است: «آنها می‌گویند باید صورت سانحه بیاورید. مگر می‌شد به نیروهای دشمن بگوییم یک نامه بده که ثابت کنم داری من را بمباران شیمیایی می‌کنی! یک سر سوزن گاز شیمیایی به سرطان می‌رسد. پس همه این بچه‌های جانباز چطور سرطان گرفتند؟! هنوز که هنوز است ثابت جزو شهدا نیست و خانواده مظلومش خانواده شهید نیستند. تنها کمک و لطف بنیاد شهید این بود که نام ثاقب جزو شهدا نوشته شد.»