صبح ها بیشتر از نــور ، ھـوای شمــا را می خواهم .. لبخند بزن ... صبــح، آغاز ماجراست ..... سلام! صبحت بخیر علمدار... @syed213

یڪ لحظه چشم دیدن خود را به من ببخـش آیینه های روشن خود را به من ببخـش... پـرواز را تو تجربه ڪردی مبارکت حالا پرِ پریدن خود را بہ من ببخـش ... سلام! صبحت بخیر علمدار... ✅ @syed213

💠 چهـارشنبہ ۲۱خرداد سال ۹۳ (۱۳شعبان) راهـیچ وقت فراموش نمے ڪنم ... وقتے میخواستم سفرہ نهـار را آمادہ ڪنم آقامصطفے مشغول شمارہ گیرے با تلفن بود میخواست با سید بطحایی (یڪے ازبهـترین اساتید حوزہ علمیہ واستاد اخلاقش) در عراق تماس بگیرد، در ڪنارش نشستم و گفتم : ببین من چے میڪشم تا بتونم با شما صحبت ڪنم . گفت: واقعا هـمیشہ اینطور سخت شمارہ میگیرهـ؟ گفتم :هـمیشہ !!! وقتے سفرہ پهـن شد، غذاے فاطمہ را ڪشیدم و مشغول دادن غذا بہ فاطمہ شدم، موفق شد ڪه تماس بگیرد، صدا خیلے بد میامد گذاشت روے آیفون، گفت: سید خوبی؟ ڪے میاے ایران؟ سید با یہ بغضے گفت: مصطفے تو مگہ مدافع حرم نیستی؟ اسلحت رو بردار بیا اینجا!!! با زن و بچہ توے محاصرہ گیر افتادیم آقا مصطفے دیگہ نمیدونست چطور صحبت میڪرد!! بلند بلند داد میزد ڪجایے سید ؟؟؟ سید بطحایے گفت: ما با زن و بچہ توی حرم امامین‌ عسڪریین براے زیارت اومده بودیم ڪہ محاصرہ شدیم ... آقا مصطفے گفت مرد چرا زن و بچہ را بردی؟؟ اگہ بلایے سرشون بیاد ... سید جواب داد: نمیدونستم اینطور میشہ ما هـر سال نیمہ شعبان میامدیم و بعد از برگشت از سامرا حرڪت میڪردیم سمت ایران برای تبلیغ در ماہ رمضان ... مصطفے اگہ تونستے بیا ... تماس قطع شد ... آقا مصطفے با مشت میڪوبید روے زمین دائم سر سید فریاد میڪشید چرابا زن و بچہ رفتی؟؟ بعد از چند دقیقہ گفتم بیا سفرہ پهـنہ غذا سرد میشہ، گفت میل ندارم ... یڪدفعہ نگاهـش بہ فاطمہ افتاد ڪہ از فریاد هـاے آقا مصطفے ترسیدہ بود رفت و فاطمہ را بغل ڪرد اومد ڪنار سفرہ نشست و مشغول خوردن غذا شد ... قاشق اول دوم سوم یڪدفعہ با گریہ دوبارہ فریاد زد: چہ خاڪے بہ سرم بریزم؟ الان ڪجا برم سید؟ چہ ڪنم؟ فاطمہ ازگریہ وفریاداقا مصطفی اذیت شد من با فاطمہ رفتم توے اتاق بعد از چند دقیقہ ڪہ آروم شد اومد توے اتاق، از ما عذرخواهـے ... فاطمہ را محڪم توے بغل گرفت و گفت: بابایے ببخشید آدم بدا میخوان دوستمواذیت ڪنن خیلے ناراحتم ... اون روز‌ فقط راہ میرفت و با سید حرف میزد و اشڪ میریخت ... میگفت تا حالا سید هـیچ چیز از هـیچ ڪسے نخواستہ !! بعد رو بہ من ڪرد و با اشڪ گفت: ببین توے چہ وضعیتیہ ڪہ از من درخواست ڪمڪ میڪنہ ... #نقل_از_هـمسر_شهـید #شهـید_مصطفی_صدرزاده ✅http://eitaa.com/joinchat/532742151C6a6b8cc2e2