eitaa logo
💗زندگی بانوی بهشتی
9.9هزار دنبال‌کننده
3.5هزار عکس
3.1هزار ویدیو
37 فایل
از کانال خوشتون اومد یه فاتحه برای همه اموات خلقت از ازل تا ابد بفرستید کانال ما به خاطر راحتی اعضا تبادل نداره و تبلیغات لازمه رشد کانال هست از صبوری شما متشکرم ادمین @Yaasnabi
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از تبلیغات غذای خیابانی
‌ ⭕️میدونی بهترین آدم از نظر خدا کیه؟🤔 پیامبر اکرم(ص) جواب این سوال رو به ما دادن و فرمودن: بهترین شما کسی است که قرآن را یاد بگیرد و به دیگران یاد دهد😍 الان وقتشه که تو هم جزو بهترین ها بشی 🥳 🔻بزن روی لینک زیر و عضو شو👇 https://eitaa.com/joinchat/1776025873C746e64a11b ☑️ کلی آموزش قرآن رایگان👆
rabeteye khob ba hamsar va tafavot jensiati4.mp3
30.46M
💞 🔰مدرس: 🔮موضوع: رابطه خوب با همسر و تفاوت جنسیتی بانوی بهشتی https://eitaa.com/joinchat/4077715504Cb8c9a9d5d2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 خاطره طنز دکتر عزیزی از خانواده‌اش 🟣برنامه‌های من را نگاه نمی‌کنند!😂 بانوی بهشتی https://eitaa.com/joinchat/4077715504Cb8c9a9d5d2
🚨ده روز گذشت... ◾️إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعُونَ◾️ ‌‌ تمام ملزومات شادی‌و‌عزا در این فروشگاه موجود است 🕋 💞لباس ها و ظروف جذاب 💞 انواع پرچم مخمل🏴🏳 💞هدایای کوچک و لوازم التحریر برای بچه ها https://eitaa.com/joinchat/3130327096Cbc4fa6c812 ⭕️قیمت هامون استثناییه🌈 حتی از دفتر ریاست جمهوری هم ازمون خرید کردن بودن😢😭
هدایت شده از تبلیغات غذای خیابانی
👈🏼 🔴پرچم رایگان سه متری با مهر حرم امیرالمومنین علیه السلام برای هر هیئت 🔷ستاد غدیریه تا کنون بیش از ۱۱ هزار پرچم به هیئات مذهبی اهدا کرده است و حدود هزار پرچم دیگر باقی مانده ۲۷ روز تا عید غدیره؛ اینم لینک کانالشون هست👇👇 https://eitaa.com/joinchat/3130327096Cbc4fa6c812 اگه شما هم دریافت کردید حتما دعامون کنید🌹🙏
ماجرای طلاق، سرطان و "هوو" داستان زنی که برای شوهرش زن گرفت! صفحه نخست کد خبر: ۲۰۵۷۶ بازدید : ۲۷۶۰۲ ۰۹ تير ۱۳۹۵ - ۱۰:۲۲ فرادید| زن جوان با مراجعه به مطب پزشک وقتی فهمید دچار بیماری سرطان شده و مهلت چندانی برای ادامه زندگی با شوهر و فرزندانش ندارد تصمیم گرفت پیش از مرگ برای شوهرش همسری انتخاب کند تا سرپرستی دختر و پسرش را به یک هووی مهربان بسپارد. اما پس از یافتن زنی برای شوهرش سرنوشت، ماجرای شگفت‌انگیزی را برایش رقم زد.   زن جوان که به همراه شوهرش پشت در بسته دادگاه خانواده مجتمع صدر به انتظار شروع جلسه محاکمه نشسته با چشمانی اشک‌آلود زیر لب، خودش را به خاطر آوردن هوو برای خودش سرزنش می‌کند و مرد سعی می‌کند همسرش را آرام کند ولی موفق نمی‌شود.   زن با لحن سرزنش باری به مرد می‌گوید: اگر مرا دوست داشتی پیشنهادم را قبول نمی‌کردی و زن نمی‌گرفتی، حالا باید مهتاب را طلاق بدهی وگرنه روی خوش در زندگی نمی‌بینی.   مرد به اعتراض می‌گوید: من نه تو را طلاق می‌دهم نه مهتاب را. وقتی اصرار می‌کردم که لجبازی نکن و از خواستگاری دست بردار به خرجت نمی‌رفت و پافشاری‌ می‌کردی تا اینکه دو دستی زندگی من و بچه‌هایمان را خراب کردی و حتی در حق همکلاسی‌ات مهتاب و بچه تو راهی‌اش هم ظلم کردی، حالا مرا کشیدی دادگاه که چه شود؟ چند بار به دست و پایت افتادم تا از زن گرفتن برای من بی‌خیال شوی اما تو چه کردی حالا وقت عقب‌نشینی است؟   ریحانه که آرام و قرار ندارد اشک می‌ریزد و می‌خواهد هر چه سریع‌تر وارد دادگاه شود. در همین هنگام منشی شعبه 244 دادگاه خانواده مجتمع صدر نام زن و مرد را می‌خواند و آنها را دعوت به حضور در دادگاه می‌کند.   قاضی بهروز مهاجری در حالی که به اوراق پیش رویش نگاهی می‌اندازد از آنها می‌خواهد تا مشکلشان را شرح دهند.ریحانه 35 ساله _ با اشاره به پیچ و خم  های زندگی‌اش می‌گوید: 14 سال پیش محمد به خواستگاری‌ام آمد. از آنجایی که همکارم بود تا حدودی او را می‌شناختم؛ جوان برازنده و باشخصیتی که در همان برخوردهای اول با خانواده‌ام خودش را در دلشان جا کرد و ازدواج کردیم. چنان خوشبخت بودم که همه فامیل آرزوی چنین زندگی سرشار از شادی ما را داشتند. با به دنیا آمدن دختر و پسرمان خوشبختی‌مان تکمیل شده بود تا اینکه با شنیدن یک خبر دنیا بر سرم خراب شد و مسیر زندگی‌‌ام تغییر کرد. در حدود سه سال پیش دچار یک بیماری شدم و پزشک معالجم پس از چند آزمایش اعلام کرد مبتلا به نوعی سرطان هستم و مهلت زیادی برای ادامه زندگی ندارم.   شنیدن این خبر و دیدن جواب‌های آزمایش‌ها شوکه‌ام کرده بود نمی‌توانستم باور کنم که خوشبختی‌ام به پایان رسیده و لحظات زندگی‌ام مانند ساعت شنی هر ثانیه در حال تمام شدن است.   تا مدتی در خودم فرو رفته بودم و با هیچ کس حرفی نمی‌زدم ولی یک روز به خودم آمدم و گفتم باید کاری کنم تا دختر و پسرم و همسرم که همیشه همدم و مونسم بوده‌اند پس از مرگم آسیب نبینند، به همین خاطر پیشنهاد ازدواج دوم را به همسرم دادم که ای کاش لال می‌شدم و هرگز چنین حرفی نمی‌زدم.   مرد که برافروخته است رو به قاضی می‌گوید: زندگی‌ام را سیاه کرده بود جناب قاضی. بارها از او خواستم دست از رفتارهای بچگانه‌اش بردارد ولی گوشش بدهکار نبود. می‌‌گفت اگر مرا دوست داری باید هر چه می‌گویم گوش کنی ولی هر چه می‌گفتم بی‌فایده بود و مجبورم می‌کرد تا به حرفش گوش کنم و هنوز هم نمی‌توانم ناراحتی‌اش را ببینم ولی ... آن روزها رفتارش تغییر کرده بود در دنیای خودش بود و از همه حلالیت می‌طلبید، زندگی‌مان سرد و بی‌روح شده بود و نمی‌دانستم چه کنم؟   ریحانه ضمن سرزنش خود می‌گوید: درست است آقای قاضی هر روز به محمد اصرار می‌کردم تا در حضور من همسر دومش را انتخاب کند که بعد از مرگم مراقب او و مادر مهربانی برای فرزندانم باشد. شوهرم از رفتارهایم خسته شده بود ولی من مصمم بودم و  وظیفه خودم می‌دانستم که به فکر آینده زندگی خانواده و جگرگوشه‌هایم باشم. با اینکه خانواده‌هایمان بشدت با کار من مخالف بودند ولی من در تصمیمم جدی بودم. بین دوست و آشنا و فامیل می‌گشتم تا زن وفاداری برای همسرم و مادر مهربانی برای بچه‌هایم پیدا کنم تا اینکه در یکی از مهمانی‌ها با همکلاسی‌ام مهتاب روبه‌رو شدم.   از آنجا که مهتاب را بخوبی می‌شناختم نور امیدی در دلم تابید. او همانی بود که می‌توانستم خانواده‌ام را به او بسپارم. مهتاب مدیر یک مدرسه بود و با وجود داشتن خواستگارهای بی‌شمار شوهر نکرده بود. رابطه‌ام را با او بیشتر کردم و پس از مدتی برای اقامت در هتل مشهد دو بلیت خریداری کردم و از او خواستم مرا همراهی کند تا به گردش و زیارت برویم. مهتاب که  از همه جا بی خبر بود با من به این سفر آمد و با یکی از سخت‌ترین روزهای زندگی‌ام روبه‌رو شدم. برایم آسان نبود دو دستی زندگی‌ام را که لحظه به لحظه برایش زحمت کشیده بودم به دست زن دیگری که قرا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
😐 خیلی تمیز همه رو زابه را کرد! 📺 سریال «پشت پرده» شنبه تا چهارشنبه ساعت ۲۱:۳۰ از شبکه دو سیما 🔗 تماشای قسمت های سریال در لینک زیر: 🔗 https://telewebion.com/program/0xd036a54 @NehzatMedia
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥دوربین مخفی جالب در حرم امام رضا (ع) خادم حرم لباس خادمیشو داد مردم بپوشن
هدایت شده از تبلیغات شادی و نکات مومنانه
من مشتریایی دارم که عاشق کپوهای خوزستان هستن😍 بعضیاشونم وقتی کارهای اصفهان رو میذارم کانال حسابی ذوق میکنن😃 از خاتم و مینا تا سینی ها وجعبه های طرح سنتی🥰 ولی خودم عاشق گلیم هستم❤️ توی این دنیای مدرن گاهی صنایع دستی فراموش میشه😢 ولی رضایت مشتریام خیلی بهم امید و انگیزه میده😌❤️ شاید ندونی ولی جات اینجا خالیه😉 چون اینجا جای افراد خوش سلیقه و خاصه😌😉 بگو ببینم صنایع دستی کجا رو بیشتر دوست داری؟! 😃🤩 https://eitaa.com/joinchat/2130575491C538c7e21ac اینجا معدن صنایع دستی ایتاست🤩
. دنیا پر از آیات ربانی‌ست دقت کن تا میتوانی در سلوک خود رعایت کن بگذار دنیا را و بگذر بی تعلق باش دنیا که جای ماندگاری نیست،هجرت کن تهمت شنیدن رتبه ات را می برد بالا با چاه درد دل کن اما استقامت کن دنبال آتش باش،دنبال گلستان نه عاشق،برای سوختن قدری سماجت کن خدمت به مردم روزی هرکس نخواهد شد تا می توانی پس به خلق الله خدمت کن بی درد مردم زنده بودن،بدترین درد است دردی اگر در سینه داری شکر نعمت کن در یاری از مظلوم روز و شب نباید داشت با درد غزه گریه کن،غسل طهارت کن گوشت به حرف این و آن باشد ضرر کردی خود را غلام حلقه در گوش ولایت کن از پشت میزت نه، برو در بین میدان باش آنوقت از مولا تمنای شهادت کن ای آنکه سودای ریاست را به سر داری تنبیه حق الناس را از قبل قیمت کن اینجا شهیدی حاصل آرای ملت بود خود را سزاوار بهای رای ملت کن با کدخدا نه، با خدا بودن ملاک ماست ما ناخدا داریم، از آقا اطاعت کن تکیه به ایوانِ علی موسی الرضا کن بعد هنگام مردن روی سلطان را زیارت کن با ضامن آهو چه گفتند و کجا رفتند؟ ای دل تو هم با ضامن آهو رفاقت کن ای کاش قبر ما کناری از حرم باشد ای روح خسته تحت ایوانش عزیمت کن دارد محرم می رسد آه ای شهید ما برگرد و باز امسال هم ذکر مصیبت کن می گفت زینب گوشه گودال با خولی تشنه لب من را بیا و کمتر اذیت کن ای شمر هرچه می بری پیراهنش را نه به آبرو دار دوعالم کم جسارت کن .
29.91M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 همه افراد سمی زندگی را نمی‌توان کنار گذاشت! بعضی وقتا قرار نیست کسی کنه باید خودت تغییر کنی... بانوی بهشتی https://eitaa.com/joinchat/4077715504Cb8c9a9d5d2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔷قانون های حفظ کردن 🟣چه چیزی رو کی یاد بگیریم بهتر یاد میگیریم؟؟ 💠استعداد حفظ کردن در بعضی بچه ها بالاست. بانوی بهشتی https://eitaa.com/joinchat/4077715504Cb8c9a9d5d2
💗زندگی بانوی بهشتی
ماجرای طلاق، سرطان و "هوو" داستان زنی که برای شوهرش زن گرفت! صفحه نخست کد خبر: ۲۰۵۷۶ بازدید : ۲۷
ر بود هوویم شود، بسپارم ولی چاره‌ای نداشتم و به دلیل علاقه زیاد به محمد و عشق به فرزندانم خودم را کنترل کردم و با مهتاب حرف زدم.   ریحانه که با یادآوری خاطرات گذشته غم در چهره‌اش موج میزد، ادامه می‌دهد: در آن شب ماجرای زندگی‌ام و تصمیمی را که داشتم برای مهتاب تعریف کردم و او که نمی‌دانست زنی که می‌خواهد برای همسرش زن دوم انتخاب کند من هستم با چنین تصمیمی بشدت مخالفت کرد و گفت به هیچ عنوان تصمیم درستی نیست و باید به آن زن گفت که چنین کاری نکند وقتی مخالفتش را دیدم ناگهان بغضم ترکید و با گریه و التماس همه ماجرا را برایش تعریف کردم و گفتم زنی که در جست‌وجوی هوویی برای خود است خود من هستم.   باورش نمی‌شد من او را برای همسرم خواستگاری می‌کنم و از پیشنهادم بشدت ناراحت شد ولی وقتی حال و روزم را دید فرصت خواست تا در موردش فکر کند.   محمد حرف‌های ریحانه را قطع می‌کند و می‌گوید: زندگی‌ام را جهنم کرده بود وقتی از سفر آمد و ماجرا را برایم تعریف کرد همه بدنم یخ کرد، برایم آسان نبود که فکر کنم قرار است او را از دست بدهم و پس از سال‌ها زندگی مشترک با زن دیگری ازدواج کنم ولی مخالفتم بی‌فایده بود با اینکه مهتاب دختر برازنده و مهربانی بود راضی نبودم زندگی او را هم خراب کنم ولی از اصرارهای ریحانه عاصی شده بودم، طفلک دختر و پسرمان هم از رفتارهای ما گیج شده بودند و وقتی دیدم راهی ندارم به ناچار تسلیم شدم.    این بار ریحانه ادامه می‌دهد: وقتی جواب مثبت را از هر دویشان گرفتم به تدارک مراسم عقدشان پرداختم. روز ها و شب‌ها ی سختی بود ولی هر روز که می‌گذشت  حس می‌کردم به روزهای آخر عمرم نزدیک می‌شوم، سکوت می‌کردم و نمی‌گذاشتم کینه در دلم ریشه کند سرانجام با برگزاری مراسم ازدواج همسرم با مهتاب همه‌مان در کنار هم زندگی جدیدی را شروع کردیم. روزهای خوب و خوشی را کنار هم داشتیم.    گرچه واقعاً دیدن محمد در کنار مهتاب برایم راحت نبود ولی خودم خواسته بودم و نمی‌توانستم زندگی را برای آنها زهر کنم حتی با بچه‌هایم صحبت می‌کردم تا مهتاب را قبول کنند تا اینکه کم کم رابطه‌شان با مهتاب خوب شد. خوشحال بودم که توانسته‌ام همه چیز را سروسامان دهم و خیالم راحت بود که پس از مرگم زندگی خانواده‌ام از هم پاشیده نمی‌‌شود ولی افسوس که سخت اشتباه می‌کردم.   ریحانه ادامه می‌دهد: یک سالی از زندگی مشترک با هوویم گذشت تا اینکه متوجه شدم او باردار شده است، تحمل این واقعیت خیلی برایم سخت بود سعی می‌‌کردم خودم را با کارهایم سرگرم کنم ولی هزار فکر و خیال در سرم بود تا اینکه در ادامه آزمایش‌ها نزد پزشک‌ معالجم رفتم اما او من را به یک پزشک دیگر معرفی کرد. در دلم غوغایی برپا شده بود می‌خواستم بدانم فاصله‌ام تا مرگ چقدر است پزشک متخصص پس از انجام چند آزمایش ‌از من خواست نزدش بروم تا خبر مهمی به من بدهد. با بدنی لرزان راهی مطب دکتر شدم و وقتی نتیجه آزمایش را داد انگار گوش‌هایم نمی‌شنید و شوکه بودم. دکتر چند بار تکرار کرد و گفت: «شما هیچ بیماری خاصی ندارید و مبتلا به بیماری لاعلاجی نیستید آزمایش‌های قبلی به اشتباه سرطان را نشان داده است» .    با شنیدن حرف‌های دکتر به جای خوشحالی غمی به دلم نشست. این بار مرد روبه رئیس دادگاه می‌گوید: جناب قاضی از آن پس ریحانه هر روز دعوا و جنجال راه می‌انداخت و به مهتاب بیچاره طعنه می‌زد من هم مجبور شدم به ناچار برای امنیت مهتاب خانه جداگانه‌ای فراهم کنم ولی هرگز وجدانم اجازه نمی‌داد از او جدا شوم، ریحانه باید فکر همه چیز و همه احتمالات را می‌کرد باید احتمال می‌داد اگر زنده بماند تحمل این وضع را خواهد داشت یا نه؟ خودش با اصرار مراسم عروسی ما را تدارک دید و حالا چطور زن بی‌گناه را طلاق بدهم و آواره‌اش کنم. خوشحالم که ریحانه بیماری ندارد و آزمایش‌ها اشتباه بوده ولی نمی‌توانم چشمم را به مهربانی‌های مهتاب ببندم در حالی که منتظر تولد فرزندش هستیم. من نه حاضرم مهتاب را طلاق بدهم و نه از ریحانه جدا شوم ولی او هر لحظه ما را تهدید می‌کند و می‌گوید اگر مهتاب را طلاق ندهم خودش را می‌کشد. آقای قاضی شما بگویید چه کنم؟   ریحانه با چهره‌ای برافروخته در جواب شوهرش می‌گوید: من طاقت این زندگی را ندارم نمی‌توانم آنها را کنار هم ببینم. من اشتباه کرده‌ام و تاوانش هر چه باشد می‌دهم ولی باید بین من و مهتاب یکی را انتخاب کند اگر می‌خواهد با مهتاب باشد باید همه حق و حقوق و مهریه‌ام را بپردازد و طلاقم دهد در غیر این صورت من هم نمی‌توانم حضور هوو را در زندگی‌ام تحمل کنم.   قاضی بهروز مهاجری با شنیدن گفته‌های این زوج احساس می‌کند با پرونده عجیبی روبه‌رو است و گرفتن تصمیم درباره این ماجرا هر چند مشکل به نظر می‌رسد ولی پرونده را در دستور کارش قرار می‌دهد تا پس از بررسی‌های لازم، رأی صادر کند. منبع: روزنامه ایران https://eitaa.com/joinchat/4077715504Cb8c9a9d5d2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 به کمتر از سه فرزند فکر نکنید! ✅ به نکات مهمی در مورد فرزندآوری، تربیت فرزند، ناتوانی در فرزندآوری، مسائل اقتصادی و... اشاره شده، حتما ببینید ‌‎‌‌ کانال شادی و نکات مومنانه ┄┅┅❅🇵🇸 ✌️🇵🇸✌️ 🇵🇸 ❅┅┅┄                        @khandehpak
💠 👈چرا امام زمان نمی‌آیند؟ 🔸در كتابی خواندم، شايد در حدود دويست، سيصد سال پيش جمعی از صلحا در نجف اشرف مجتمع بودند از آدم های بسيار خوب و مقدّس. 🔸روزى با خودشان نشستند و گفتند: "چرا امام نمی ‌آيد"؟ در صورتی كه ما بيش از سيصد و سيزده نفر كه او لازم دارد هستيم. به اين فكر افتادند كه سرّ تأخير در ظهور را به دست آورند. تصميمشان بر اين شد كه از بين خودشان يك نفر را كه به تأييد همه خوبترينشان هست، انتخاب كنند و او را بفرستند در مسجد كوفه يا سهله تا اعتكاف كند و از خود امام بخواهد كه سرّ تأخير در ظهور را بيان بفرمايد. 🔸جمعيّت خودشان را به دو قسمت تقسيم كردند و قسمت بهتر را باز به دو قسمت و همچنين تا آن فرد آخر را كه از همه بهتر و مقدّس ‌تر و زاهد تر بود انتخاب كردند كه او به مسجد سهله يا مسجد كوفه برود. او هم رفت و بعد از دو سه روزی برگشت. پرسيدند چه طور شد؟ 🔸گفت: راست مطلب اين‌ كه من وقتى از نجف بيرون رفتم و رو به مسجد سهله راه افتادم با كمال تعجّب ديدم شهرى بسيار آباد و خرّم در مقابل من ظاهر شد. جلو جلو رفتم پرسيدم: اينجا كجاست؟ گفتند: اين شهر صاحب الزمان است و امام ظهور كرده است. بسيار خوشحال شدم و شتابان به در خانه‌ی امام رفتم. كسى آمد و گفتم: به امام بگو فلانى آمده و اذن ملاقات مى ‌خواهد. او رفت و برگشت و گفت: آقا مى ‌فرمايند: شما فعلاً خسته اى، از راه رسيده‌ای . برو فلان خانه (نشانى دادند) آنجا مرد بزرگى هست. ما دختر  او را براى شما تزويج كرديم. آنجا باش و هر وقت احضار كرديم، بيا. من خوشحال شدم. به آن آدرس رفتم و خانه را پيدا كردم. از من خيلى پذيرايی كردند و آن دختر را به اتاق من آوردند، هنوز ننشسته بودم كه درِ اتاق را زدند. 🔸 گفتم: كيست؟ گفت: مأمور از طرف امام، می فرمايند: "بيا! مى خواهيم قيام كنيم و شما را به جايى بفرستيم." گفتم: به امام بگو امشب را صبر كنيد. گفت: فرموده‌ اند: "همين الآن بيا." گفتم: بگو من امشب نمی‌آيم! تا اين را گفتم ديدم هيچ خبرى نيست. نه شهرى هست، نه خانه‌اى هست و نه عروسى. من هستم و صحراى نجف؛ 🔸معلوم شد مكاشفه ای بوده و خواسته‌اند به ما بفهمانند كه ما هنوز برای آمدن امام زمان نداريم. 🖋آیت الله ضیا آبادی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 توصیه روانشناس برنامه صبحانه ایرانی به عشق ورزی زوج‌ها به یکدیگر ❌جلوی دیگران به شکل افراطی به یکدیگر عشق نورزید. بانوی بهشتی https://eitaa.com/joinchat/4077715504Cb8c9a9d5d2
هدایت شده از تبلیغات شادی و نکات مومنانه
🌺مژده به بانوان عزیز🌺 شهرمانتو عبای اینجاس🤩 مانتوهای مجلسی-ساده😍 مانتو تو بی واسطه ازتولیدکننده بخر 🛍 ✅ فروش حضوری ✅ فروش اینترنتی کف قیمت اینجاست👇👇👇 •┈••••✾•🌱🌺🌱✾•••┈۰ https://eitaa.com/joinchat/3846570138C61a819e3be •┈••••✾•🌱🌺🌱✾•••┈۰
هدایت شده از تبلیغات شادی و نکات مومنانه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃 پای سخن خدا ای پیامبر‌! اگر بندگانم از تو درباره من سوال کنند بگو من بسیار نزدیکم...! ‌‌ بانوی بهشتی https://eitaa.com/joinchat/4077715504Cb8c9a9d5d2
باز با گریه بگویم که گرفتار شدم عطر یار آمد و آواره ز اغیار شدم من ندیدم رخ نیکوش ولی بعد سحر عهد بستم به امیدی که ز انصار شوم بانوی بهشتی https://eitaa.com/joinchat/4077715504Cb8c9a9d5d2
یک گرگ در تصویر وجود دارد، آیا می توانید آن را پیدا کنید؟ ۱_بلی ۲_خیر
هدایت شده از تبلیغات غذای خیابانی
⭕️ کدام شهر بدون گدا نامیده شده است؟ 👇 نمایش جواب