eitaa logo
تعلیقات
1.3هزار دنبال‌کننده
420 عکس
61 ویدیو
29 فایل
📚 در این صفحه گاهی #خاطراتم را می‌نویسم 📝 و گاهی #یادداشت هایی درباره مسائل گوناگون #حوزه و #جامعه و #انقلاب ... (حسین ایزدی _ طلبه حوزه علمیه قم) @fotros313h (📲 نشر مطالب فقط با ذکر #لینک)
مشاهده در ایتا
دانلود
2 ♻️ گفتم نماز های حاج آقا مرتضی مثل درس اخلاق بود. اصلا خودش اثر تربیتی و روحی بر روح بچه ها داشت. وقتی داخل مسجد می شد، عمامه را از کناری باز می کرد و تحت الحنک می انداخت و زیر لب اذان و اقامه می گفت، سر سجاده که می رسید، تکبیر گفته بود. ♻️شب هایی که در نماز سوره (إذا زلزلت) می خواند، حال و هوای همه تغییر می کرد. با گلوگیری می گفت: (فمن یعمل مثقل ذره خیرا یره، و من یعمل مثقال ذره شرا یره) همه احساس می کردند، در پیش است... ♻️ بعد از نماز ها بچه ها دور سجاده حلقه می زدند. تا یک ربع بعد از نماز سر سجاده جواب سوالات بچه ها را می داد. بچه هایی که سوال داشتند، زودتر سلام نماز را می گفتند و با سرعت خود را کنار سجاده می رساندند. ای که بعد نماز می دیدی، دو دستی بود که از بالای چشم های حاج آقا به پهنای صورت کشیده می شد تا هایش را پاک و پنهان کند، ولی سرخی چشم ها گواه شیدایی او بود. ♻️ نماز ها را متناسب با حالش می خواند. شاید دو نماز شبیه هم به سختی بین نماز هایش پیدا می شد. گاهی طولانی و گاهی کوتاه. اما در همه یک وجه مشترک وجود داشت: 🔻🔻 انگار با خدا صحبت می کرد... این عشق را همه حس می کردند...همه.... @taalighat
4 🔻🔻 هوای آقای ما را داشته باشید... ♻️ یک شب بعد از نماز عشاء یکی از بچه های زنجان برای آمد پیش حاج آقا مرتضی... عمامه را داد به دست حاج آقا 🔹🔹 حاج آقا عمامه را گرفت و دعایی خواند و عمامه رو بر سرش گذاشت و در چشمانش حلقه زد، با گریه رو به اون طلبه کرد و با لهجه شیرین اصفهانی گفت: 🔆 هوای آقای ما رو داشته باشید، ، کمکش کنید... @taalighat
... 🔻🔻 🔹🔸 معصومیه بود و که گوشه کنار حجره ها بی ادعا زندگی می کردند. در معصومیه همه جور آدمی بود. نه اینکه همه عارف و مجاهد بودند ولی جو غالب با بزرگی هایی بود که چشم پوشیدنی نیست... 🔹🔸 بعضی ساختمان ها، یک حجره را مثل کرده بودند و با گونی و سر بند و... تزیین کرده بودند وارد که می شدی انگار وارد جبهه شدی... روزها گاهی دوتا دوتا در این سنگرها برای هم روضه می خواندند، شب ها ... 🔹🔸 شب های جمعه برخی چند نفری تا صبح در سرداب ساختمان شهید مطهری بساط و گریه داشتند. برخی شبهای جمعه دل به صحرا می زدند و در های اطراف جمکران بساط اشک و آه و روضه داشتند. 🔹🔸 اما این ها بی دلیل نبود. یاد واقعا بین بچه زنده بود. بعدا از واحد شهدا هم می نویسم که چه بود و چه کرد. معصومیه، عافیت طلبانه نبود، بود. 🔹🔸 ، اساتید دروس بچه ها و رفیق آن ها بودند نه فقط استاد کرسی اخلاق. آقای و آقای و آقای و آقای علوی زاده و ... همه از شاگردان مرحوم آیت الله پهلوانی و ملازمان آیت الله بهجت بودند و در مدرسه درس فقه و اصول و... می گفتند. صبح به صبح دیدن این قله های نور، نور به دل طلبه ها می ریخت. 🔹🔸 های هفتگی، واقعا درس اخلاق و و آه بود. درس اخلاق بچه ها بود نه یک اجبار یا یک عادت، و واقعا درس تصمیم های بزرگ بود. واقعا لحظه تحول بود. یادش بخیر گریه بچه ها پا به پای اشک های آقای فروغی ... 🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸 https://eitaa.com/joinchat/4003725374Ce60d538cb7
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 شهادت، اشک و عبور از سیم‌خاردارِ نفس! چهارم آذرماه، سالروز شهادت سردار علی چیت‌سازیان است؛ مرد جوانِ بزرگی که رهبر معظّم انقلاب در گفتارهایشان بارها از او به عظمت و حکمت یاد میکند!... 🔺 در بخشی از تقریظ رهبر انقلاب به کتاب «گلستان یازدهم» درباره شهید چیت‌سازیان، می‌خوانیم: «این روایتی شورانگیز است از زندگی سراسر جهاد و اخلاصِ مردی که در عنفوان جوانی به مقام مردان الهی بزرگ نائل آمد، و هم در زمین و هم در ملأ اعلیٰ به عزّت رسید .. هنیئاً له.» نماهنگ زیبای «آن سوی مَعبر» به همین مناسبت منتشر شده است. @qom_khamenei_ir
☘ دیشب استاد و برادر عزیزم حاج علی اکبر رو میدیدم، فی البداهه شعری گفت و خواندیم و منقلب شدیم و و ناله ای به پا شد. 🍀 کسانی که با انس داشته باشند می‌دانند جنس شعر او چقدر متفاوت و اثرگذار است. قلب انسان با اشعارش تکان می خورد، با روضه اش می لرزد، و چاره ای جز اشک و ناله باقی نمی ماند. ☘ توی خواب با خودم گفتم چرا اینقدر جنس لطیفیان متفاوت شده و اشعارش قلب رو متأثر می کنه؟؟؟ 🔻🔻این بیت شعر در جواب به دلم افتاد: 🌱 آنقَدَر جان و دلش غرق می شود 🌱 دائما از بر او می شود 🆔 https://eitaa.com/taalighat
💢 مگر ما صاحب نداریم؟؟ ☘ مدتی گرفتار مشکلی بودم و راه برون رفتی پیدا نمی کردم، یک مرتبه به ذهنم رسید به زنگ بزنم... ☘ تلفن زدم، گوشی را برداشت و مثل همیشه گفت: حسین جان... 🌱 گفتم حاج آقا کجایید؟ باید ببینمتان، مشکلی برام پیش اومده... 🌱 گفت الان میام سمت منزل شما، بیا بیرون. 🌱 خودم رو رسوندم سر خیابون، خیلی سریع رسید. از ماشین پیاده شد، اومدم پیشم و به عصا تکیه کرد و خیره به چشمام نگاه کرد با اون لحن و لهجه شیرین همدانی گفت: حسین جان شی شده؟ (چی شده) ☘ گفتم حاج آقا گرفتارم، فهمید نمیخوام موضوع رو بگم، دستم رو گرفت تو دستاش و محکم فشار داد با بغض فرمود: حسین، ؟ ☘ این جمله رو که گفت، تو چشماش حلقه بست و بغض منم شکست و منکسر شدم و احساس کردم همان لحظه همه چیز حل شد... باور کنید همون روز مشکلم حل شد. ☘ حاجی با گفتن همون جمله ساده انگار همه وجودش شد توسل به حضرت ولی عصر عج، حاجی همه وجودش بود و با همین ایمان واقعی می کرد. 🆔 @taalighat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
☘ دعای جوشن کبیر خواندن حاج احمد خیلی دلنشین و متفاوته. سطر به سطر و فراز به فراز رو با اشک و آه و ناله می خونه و مناجات می کنه... ☘ چقدر در این روزهای سیاست زدگی و سیاست بازی و به نشستن در مجلس نیاز داریم... ☘ چقدر دل هامون به و صیقل محتاجه... 🆔 @taalighat
☘ همیشه بی‌مقدمه وارد ماه‌ها و زمان‌های خوب می‌شویم و احساس می‌کنیم چرا آماده نیستیم. ☘ حدود یک هفته دیگر طلیعه ماه است و ایام ندای "ملک داعی" و کم‌کم ماه و بعد هم ضیافت بزرگ ماه خدا... ☘ کمی خودمان را آماده کنیم که برای به دوش کشیدن بارهای سنگینی که ما را به آن فراخوانده جز با شانه‌های ستبری که با آبیاری و در کوره گداخته شده باشد، نمی‌توان قدم از قدم برداشت... 🔻🔻🔻🔻 🆔@taalighat