#خاطره1
#شهید_سیداحمد_برقعی
♻️ سیداحمد، جوانی که در خانواده ای مذهبی، اصیل و متمکن بزرگ شده بود. شیخ حسین #انصاریان هر وقت همدان می آمد، مهمان این خانه بود. شیخ حسین درباره وصیت نامه اش گفته بود انگار یک عارف به مقصد رسیده این متن را نوشته...
🔸🔹یک روز که سید احمد مریض شده بود، یکی از رفقایش او را دید. گفت: سید #خدا_بد_نده...
♻️ سید اینقدر بهم ریخت و ناراحت شد، گفت اخوی مگه خدا بد میده؟؟؟
🔻🔻 شهدا در نگاه به خدا، در سخن گفتن و در همه جملاتی که برای ما عادی شده، دقیق بودند. همین دقت ها است که کم کم به انسان #رشد می دهد.
(به نقل از حاج حمید ایزدی)
@taalighat
تعلیقات
#قدیمیها _ 17 ⌛️ بین بازاریهای قدیمی مرسوم بود قبل از اینکه شروع به کسب و کار کنند، ابتدا شش ماه
#قدیمیها _ 19
🔻 احتیاط در معامله...
☘ مرحوم سید جواد برقعی، پدر شهید سید احمد برقعی از افراد محترم و بازاریهای معتمد همدان بودند. حاج شیخ حسین #انصاریان معمولا وقتی به همدان میآمدند در منزل ایشان اقامت داشتند.
☘ روزی طبق روال عادی کسب و کار یک بار #انگور بسیار مرغوب به یک مشتری فروختند. حجم معامله بسیار زیاد بود و طبیعتاً سود خوبی هم نصیب ایشان شد. مشتری هم بار انگور را برای شهر دیگری میخواست و انگورها را جعبه جعبه داخل ماشین سنگین بار زدند و طرف رفت.
☘ مدتی گذشت به مرحوم #برقعی خبر رسید این فرد انگورها را برای تهیه #مشروب خریداری کرده است. ناگهان ایشان برآشفته شد و با خودروی شخصیاش حرکت کرد در جاده بهدنبال مشتری.
☘ بالاخره او را وسط جاده زنجان پیدا کرد و فرمود: من ثمن معامله و همه هزینههایی که متقبل شدی را میدهم ولی انگورها را پس بده، نمیخوام در تولید #مشروب شریک باشم.
🔻🔻🔻🔻
📌 پینوشت:
بهلحاظ فقهی این معامله اشکالی نداشته ولی قدیمیها چنان اهل احتیاط بودند که حتی حاضر به مشارکت در مقدمات امر حرام هم نبودند. نتیجه همین لقمه حلال با احتیاط میشود شهید بزگواری چون #شهید_سیداحمد_برقعی و استاد مهذب، عزیز و گمنامی چون حجتالاسلام والمسلمین #سیدجعفر_برقعی...
🔳 سالگذشته پدر شهید برقعی از دنیا رفتند و چند روز قبل هم مادر شهید برقعی، نثار روح مطهرشان #صلوات 🔳
🆔 @taalighat