eitaa logo
تعلیقات
1.3هزار دنبال‌کننده
420 عکس
61 ویدیو
29 فایل
📚 در این صفحه گاهی #خاطراتم را می‌نویسم 📝 و گاهی #یادداشت هایی درباره مسائل گوناگون #حوزه و #جامعه و #انقلاب ... (حسین ایزدی _ طلبه حوزه علمیه قم) @fotros313h (📲 نشر مطالب فقط با ذکر #لینک)
مشاهده در ایتا
دانلود
✅ به مناسب هفته بعد از انتخابات ریاست جمهوری انشالله از امشب خاطراتی از درگيري های سال 88 در تهران را خواهم نوشت. 📌 بزودی.... 🆔 @taalighat
💠 قسمت اول: 💢 عصر شنبه بعد از ریاست جمهوری بود. از دم مغازه ای رد میشدم دیدم شبکه خبر چند صحنه مختصر از درگیری در تهران را نشان می داد. رسیدم مدرسه، شنیدم انگار تهران اوضاع خوب نیست ولی تصوری نداشتم که دقیقا چه خبره. 💢 به یکی از رفقا گفتم میای بریم تهران؟ گفت بریم. رفتیم سمت تهران؛ مغرب بود که رسیدیم. گفتند درگیری ها سمت است. تا یک جا با ماشین رفتیم، ولی گفتند از این جا به بعد ماشین نمیره مسیر بسته است. یک موتور کرایه کردیم که ما رو ببره ونک. موتوری انداخت از خیابان های فرعی و کوچه ها به سمت ونک، کمی داشتم احساس نگرانی می کردم. 💢 از هر کوچه ای که رد می شدیم چندتا ماشین بود که توی می سوخت. یک عده هم با پارچه صورت هاشون رو بسته بودند و هر کدوم با یک میله یا چوب یا ... در حال دویدن از این طرف به اون طرف بودند. 💢 منم با قیافه تابلو طلبگی و طور، ریش و پیراهن رو لباس، رفیقم از پشت دوتا دستش رو گذاشت رو صورتم که ریشم پیدا نباشه، فضا طوری بود که اگر می فهمیدن بسیجی هستی حتما می‌ریختند روی سرت. ♨️ رسیدیم میدان ونک، موتوری ما رو پیاده کرد، گفتم جا؟ گفت: رسیدیم دیگه. من دیگه بر نمی گردونمتون. حسابی بود که چون با ماست، گیر نیافته. حق داشت، جمعیت سبزها بود و دود و آتش و فریاد و یک دنیا هیجان و غضب و کینه... 📌 ادامه دارد... 🆔 @taalighat
نماز یکشنبه 🆔 @taalighat
تعلیقات
#فتنه_88 #خاطرات_میدانی 💠 قسمت اول: 💢 عصر شنبه بعد از #انتخابات ریاست جمهوری #سال88 بود. از دم م
💠 قسمت دوم: ♨️ میدان عجیب اوضاعی بود.... تا چشم کار میکرد دختر و پسرهایی بودند که همه جا با حالت و خشم ایستاده بودند. صدای ولوله و شعار و اعتراض گوشه کنار به گوش می‌رسید. هوا تاریک شده بود و همه با موبایل ها نورافشانی می کردند از دور احساس می کردی هرکسی شمعی یا مشعلی در دست گرفته. ♨️ گوشه پیاده رو یک راهنمایی رانندگی ایستاده بود، منو که دید با تعجب و شاید کمی ترس گفت: هستی؟ ⚠️ خندیدم گفتم نه؛ چطور؟ اشاره کرد وضعیت رو نمی بینی؟ به ما فهماند تا اینا متوجه حضور شما نشدند سریع اینجا رو ترک کنید، وضعیت طوری بود که اگه یک بسیجی رو گیر می آوردند، همه روی سرش می‌ریختند... ♨️ سوار موتور شدیم و از وسط جمعیت با سرعت زدیم بیرون. هنوز توی کوچه پس کوچه ها از دل ماشین ها شعله می کشید و بعضی هم مشعل به دست از این طرف به اون طرف می دویدند. ♨️ رسیدیم نزدیک . جایی که می‌گفتند مقصد و هدف معترضین اونجاست. با خودم گفتم اینجا دیگه حتماً پر از نیروهای نظامی است ولی با کمال تعجب.... 📌 ادامه دارد... 🆔 @taalighat
تعلیقات
#فتنه_88 #خاطرات_میدانی 💠 قسمت دوم: ♨️ میدان #ونک عجیب اوضاعی بود.... تا چشم کار میکرد دختر و پس
💠 قسمت سوم: ♨️ رسیدیم پائین خیابان ولیعصر، سه راه فاطمی؛ گفتند جمعیت میخواد حرکت کنه به سمت و اونجا رو تصرف کنه. دریغ از یک پلیس، یا نیروی ویژه. ♨️ سه راه فاطمی حدود 30 _ 40 تا موتور سوار بودند، همه حیران ایستاده بودند. هر کسی از یکجا اومده بود. بعضی بودند، بعضی از مردم عادی و بعضی هم از های جنوب تهران. یکی از همین لات های جنوب تهران که خیلی هک با صفا بود می گفت: من به محسن رأی دادم نه ولی الان دیگه مسئله این نامزد و اون نامزد نیست، الان پای اصل وسطه. ما هم اومدیم پای انقلاب وایسیم. ♨️ اینقدر فهم بالا برام جالب بود. و اینکه فضای اجتماعی از این تجمعات برداشت نمی‌کرد بلکه بوی با نظام و براندازی به مشام می‌رسید. ♨️ همه نا آشنا بودند ولی احساس صمیمیت و برادری داشتند. احساس اینکه برای هدف مشترکی دور هم جمع شدند. به بچه‌هایی که اونجا بودند گفتم من الان ونک بودم. شما نمی دونید اونجا چه خبره؟ اون چیزی که من دیدم حداقل 3 هزار نفر آدم بود، نیروی انتظامی کجاست؟ سپاه و بسیج کجاست؟ قراره ما با همین چندتا موتوری جلوی اونا رو بگیریم؟ ♨️ خبری از هیچ ارگانی نبود. باید خودمون کاری می کردیم. اون وسط خود بچه ها خودجوش هماهنگ شدند. یکی از بسیجی ها که قد بلند بود و هیکل درشتی هم داشت رو به عنوان میدان انتخاب کردند، یکی دیگه با قد کوتاه تر ولی بدن ورزیده شد معاونش که با هماهنگی اون همه اقدام کنند. آماده حرکت شدیم... 📌 ادامه دارد... 🆔 @taalighat
♻️ کمترین نتیجه توهین به علما در همین دنیا چیست؟ ‌ 🔅 آیت الله العظمی : ‌ ☘ ائمۀ ما علیهم‌السلام به علما و فقها و راویان احادیث احترام می‌گذاشتند؛ ولی ما بی‌حرمتی می‌کنیم، بدگویی می‌کنیم و…؛ غافل از اینکه کمترین سزای بی‌احترامی به آنها، بلاهایی است که در این دنیا بر انسان وارد می‌شود؛ از قبیل کوتاهی عمر، سوء عاقبت و… ‌ ☘ زمانی، شخصی با صاحب‌ جواهر به مجادله پرداخت؛ به او نفرین کرد و خطاب به امیرالمؤمنین علیه‌السلام عرض کرد و فرمود: اگر غَرَض این شخص از این مجادله، مطلب دیگری است، از نجف بیرونش کن! و آن آقا مجبور شد پانزده سال در جای دیگر با دربه‌دری اقامت کند. ☘ شاید بعضی از اهل علم گمان کنند که اگر علما و اهل علم همدیگر را تنقیص کنند، اشکال ندارد، ولی چنین نیست؛ بلکه خطر خرده‌گرفتن بر اهل علم، بیشتر از ایراد و اعتراض به دیگران است؛ لذا انسان حتی در موارد تشخیص عدم اهلیت علما باید احتیاط کند؛ زیرا تنقیص علما خیلی مشکل است. 📚 منبع: کتاب در محضر بهجت، ج۳، ص۲۶۳ ‌ 🆔 @taalighat
🔹آیت الله حائری شیرازی🔹 آیت‌الله مصباح، ماست و در اخلاص است. 🆔 @taalighat
☘ ویژگی‌های علامه در بیان رهبر معظم انقلاب 🆔 @taalighat
☘ پیش پای تو می‌زنم زانو... ☘ کن برای من بانو... 🆔 @taalighat
تعلیقات
#فتنه_88 #خاطرات_میدانی 💠 قسمت سوم: ♨️ رسیدیم پائین خیابان ولیعصر، سه راه فاطمی؛ گفتند جمعیت می
💠 قسمت چهارم: ♻️ ساعت حدود 10 شب بود، همه پشت موتورها نشسته بودند، آماده حرکت. یک مرتبه یکی فریاد زد بچه ها! کردند، جمع متفرق شد، چندجای خیابان رو آتش زدند. شبِ تاریک، همه جا تعطیل و خاموش، سوزی از گوشه و کنار، وحشت از حمله جمعیت بسیار... عجیب حال و هوایی بود. ♻️ لحظه بسیار سخت و عجیبی بود. بعضی ها کردند، بعضی ها خودشون رو به دل درگیری ها رسوندن. یک مرتبه دیدم رفیق کرمانی ما که تا اون موقع به عنوان یک طلبه آروم می‌شناختمش، نیست. ♻️ دیدم انگار به جوش اومده و از این بهم ریختگی صحنه خسته شده، داشت در قامت یک فرمانده سعی می کرد فضا رو مدیریت کنه... ♻️ یک درگیری مختصر رخ داد و دو طرف انگار متفرق شدند. هرکسی سوار موتور شد تا خودش رو به بالای خیابان ولیعصر برسونه. من و رفیقم که موتور نداشتیم، هر کدوم سوار موتور کسی شدیم که جای خالی داشت. ♻️ سوار موتور یکی شدیم و موتوری تلاش کرد از خیابان‌های فرعی که درگیری نیست ما رو برسونه . رسیدیم به یکی از خیابان های فرعی منتهی به میدان ونک. تعداد خیلی زیادی گارد ویژه (به قول بچه‌ها لباس سوسکی) پارک کرده بود. انگار نه انگار که یک خیابان اونطرف تر درگیری بود و یک عده بسیجی با دست خالی جلوی اون جماعت ایستاده... ♻️ ساعت حدود 1 نیمه شب شده بود و خیلی از بچه‌ها از درگیری ها برگشته بودند، خسته و ... 📌 ادامه دارد... 🆔 @taalighat
تعلیقات
#فتنه_88 #خاطرات_میدانی 💠 قسمت چهارم: ♻️ ساعت حدود 10 شب بود، همه پشت موتورها نشسته بودند، آماده
💠 قسمت پنجم ♻️ ساعت 1 نیمه شب بود. تازه آنتن ها وصل شده بود. از اوایل شب تا اون موقع آنتن قطع بود. هر کسی از یک گوشه برگشته بودند همان‌جایی که اول شب بودیم. ♻️ بسیاری از بچه‌ها زخمی بودند. بعضی ها زخم مختصر، بعضی ها فقط خسته از تعقیب و گریز و بعضی ها زخمی سنگین از ضربات چاقو و قمه. ♻️ توی این صحنه کوچک درس‌های بزرگی می‌شد گرفت. یادتون باشه گفتم میدان کسی بود که اتفاقا از همه قدّ بلندتر و رشیدتری داشت، همون وسط درگیری ها فرار کرده، ولی اون جانشینش مثل مرد مونده بود و کلی هم زخم برداشته بود. چند شب دیگه شب عقدش بود و به جای اینکه مشغول مقدمات مراسم و جشن باشه، وسط معرکه مشغول دفاع از حیثیت و تمامیت کشور و نظام بود. فضا، فضای رفاقت و برادری و دلسوزی بود. 🔹 آدم هایی که در ظاهر مدعی بودند، جا زدند و اون هایی که بی ادعا بودند مثل مرد وسط معرکه ایستادند. ♻️ یکهو دیدم یکی رو با صورت پر از خون سوار بر موتور دارن می برند سمت بیمارستان. با دقت نگاه کردم یکی از رفقای معصومیه بود. با سنگ زده بودند تو صورتش. ♻️ فضا، فضای اعتراض مردمی نبود. در صف اول افرادی با هیکل های درشت و ورزیده، قدهای بسیار بلند و به دست بودند که احساس می کردی شدند برای کردن فضا و آسیب زدن به جسم و روح جامعه و احساس مردم. 🆔 @taalighat
💠 قسمت ششم ☘ آن شب اول حضور در درگیری‌ها باعث شد احساس کنم صحنه واقعا خالی است، نمی دانستم چرا ولی آنچه دیده بودم عدم حضور نیروهای نظامی و حتی بسیج و سپاه کف معرکه بود. هرچند گزارش من کاملا جزئی و محدود به همان مناطقی است که بودم. با این همه به قم برگشتم و به رفقا گفتم باید بیایید بریم تهران، اوضاع خرابه و باید در صحنه حضور داشت. ☘ هر روز عصر با جمعی از بچه‌ها می رفتیم تهران که شرح آن بماند... اما شب دوم با و حاج منصور شریفی حرکت کردیم. رسیدیم میدان 72 تن قم که سوار ماشین بشیم و بریم تهران که گفتند سپاه علی بن ابی طالب قم داره بسیجی ها رو جمع می‌کنه برای به تهران. ☘ رفتیم مقرّ و نشستیم آماده دسته بندی و اعزام... یک ساعتی گذشت دیدیم خبری نیست ولی باز صبر کردیم. یک مرتبه نگاه کردم دیدم با عصبانیت داره میره بیرون. 🔻 گفتم: حاج مهدی کجا؟ 🔻 گفت: اینا قصد ندارن فقط میخوان بچه‌ها رو دست به سر کنن کسی تهران نره، گفت و زد بیرون تا ماشین بگیره و بره تهران. ☘ من و حاج منصور بازم صبر کردیم ولی مهدی نه، وقتی دیدیم حرف مهدی درسته و اینجا سر کاریم ماهم زدیم بیرون و خودمون رو رسوندیم به مهدی. ☘ نکته جالب این بود: چهره مهدی دیدنی بود وقتی همه ش به جوش آمده بود و برافروخته شده بود و طاقت نداشت لحظه ای از دفاع از نظام و کوتاه بیاد. وقتی تشخیص داد باید برود، نکرد و رفت... 📌 ادامه خاطرات بماند برای وقتی دگر... 🆔 @taalighat
یک جرعه عاشقی را در سحر نگاه کنید ذکر خود را اله اله کنید   گاه تصویر ماه در چاه است دل ما را محیط ماه کنید   عاشقان را بنا نبود اصلا این همه سال زابراه کنید   سر عاشق شدن فلک شده ام نکند مثل من گناه کنید   اگر شدی یک روزی بنشینید و آه آه کنید   عاشقان را بعید می دانم بتوانید سر به راه کنید   هیچ دنبال عاشقی نروید ! حال روز مرا نگاه کنید   بَرده آوردم تا بخرند سر و روی مرا سیاه کنید   اشتباهاً مرا پذیرفتن پس شما هم اشتباه کنید   بنویسید خویش را سائل بعد از آن کار پادشاه کنید   بدنم را شبی که من مُردم لحظه ای رو به کنید   کفنم را درآورید و سپس گریه بر بوریای شاه کنید   در دهانم همین که تربت رفت بنشینید و آه آه کنید   شب بی گریه من نمی خواهم بعد مردن کفن نمی خواهم   📌علی اکبر لطیفیان 🆔 @taalighat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مانند طفل دربه دری گریه میکنم مثل گدای پشت دری گریه می کنم اشک مرا زمان گدایی ندیده اند این بار چون تو می گذری گریه میکنم حالا که بین این همه مردم زیادی ام از این به بعد یک نفری گریه میکنم حتی اگر مرا بزنی قول میدهم با آب تاب بیشتری گریه میکنم تبیه تو حواس مرا جمع میکند من سالهاست ز خیره سری گریه میکنم بار مرا کسی نخریده تو میخری بار مرا بخر نخری گریه میکنم از چند جا شکسته پرم ای شکسته بند از غصه ی شکسته پری گریه میکنم این روزها به درد قیامت نمیخورد دارم برای این سپری گریه میکنم آقا نیامد و دل ما همچنان شکست از پای سفره ی سحری گریه میکنم جان همان که زائر بابا نشد یه بار یک کربلا ببر نبری گریه میکنم 📌 علی اکبر لطیفیان 🆔 @taalighat
◾️انا لله و انا الیه راجعون ◾️ ◼️ برادر گرامی، طلبه فاضل، فرهیخته و انقلابی، دکتر محمد حسین در سانحه دلخراش رانندگی به همراه همسر و سه فرزندش، به ملکوت اعلی پیوست. به همه دوستانی که این برادر عزیز را می‌شناختند و از بودن در کنار او بهره ها بردند، تسلیت عرض می کنم. 🆔 @taalighat
♻️ داغی که بر دل ماند.... 🔹 اولین بار اسمش را حوالی سال های 86 شنیدم، زمانی که دوره در مدرسه برگزار می کردیم و دنبال استاد بودیم. یکی از افرادي که نامش مطرح بود بود. نامش بین بچه‌های انقلاب همیشه بر زبان بود. 🔸 سال 96 قرار بود دوره برگزار کنیم و بازهم یکی از گزینه ها برای موضوع (آمریکا و امپراتوری رسانه‌ای) بود. زنگ زدم و قرار گذاشتیم. رفتم پردیسان، منزلش. اتاقی داشت که از در و دیوارش احساس می بارید. مملو از کتاب و جزوه و پایان‌نامه‌ و پوستر شهدا. بهترین نام برای توصیف آن: اتاق یک فرمانده . 🔹 صمیمی بود و خوش مشرب و شوخ طبع و در عین حال سرشار از . اصلا آرام و قرار نداشت. تا سر صحبت را باز می‌کرد، انبوهی از طرح و بود که با تو در میان می‌گذاشت تا ثمره یک گفتگو، کاری شود برای . 🔸 خاکی و بی آلایش بود و رنگی از دنیاآلود نداشت. مثل یک رزمنده در خط مقدم بود. همه زندگی اش انقلاب، جهاد فرهنگی، تربیت شاگرد و روشنگری و برگزاری دوره و تألیف و تحقیق بود. 🔹 حضرات مسئولین و مجموعه‌های متولی حوزه که امروز پیام تسلیت می‌دهند، باید پاسخگو باشند که دیروز و امروز کجا بودند؟ اصلاً نخبه‌های واقعی را می‌شناسند؟ یا روش حمایت از یک نخبه را می‌دانند؟ سال ها باید بگذرد تا یک عنصر مثل فرج نژاد سربرآورد و افسوس که رفت و.... 📌 شادی روحش ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ پی‌نوشت: تصویر بالا، تصویر برخی از آثار و کتب مرحوم فرج نژاد است. 🆔 @taalighat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
☘ متواضع بود ولی نه از این تواضع های که برخی دارند، واقعا تو حال و هوای دیگه ای بود به شئوناتش و مدرک و جایگاهش اعتنا نداشت. ☘ کسی رو به خودش دعوت نمی‌کرد، همه رو به دعوت می کرد تا کسی بتونه کاری برای انقلاب بکنه. ☘ تکه کلامش این بود: بچه‌ها باید بشید. فقط دنبال بزرگ کردن بچه‌های انقلاب و تربیت رزمنده برای بود. و واقعا از زندگی و باجون و دل وقت می‌گذاشت. ☘ این فیلم کوتاه رو ده بار نگاه کردم و سوختم... . می‌سوزم وقتی میگه: آبرویی که خدا به من داده رو خرج می‌کنم و میگه من دیگه دارم میرم... . 🆔 @taalighat
📌 آخرین کتاب... 📚 جدیدترین اثر فرج نژاد عزیز، کتابی بود که به صورت گروهی چند سالی روی آن کار کردند و به همت دوستان جهادی آماده چاپ شده بود. 📕 کتاب آخرین اثر دکتر فرج نژاد بود... 🔻🔻🔻 http://nashreshahidkazemi.ir ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ 🆔 @taalighat
🔰️ چگونه باید مقام را ارج نهاد؟ 1⃣ عبور از تعاریف مدرن و توسعه دایره نخبگی: 🔻 ادبیات غرب زده با اسلوب مضیق و بسته‌ای نخبه را تعریف می‌کند به گونه‌ای که بسیاری از نخبگان واقعی از دایره نخبگی خارج می‌شوند و عده قلیلی باقی می مانند. حاج مهدی بی‌شک یک بود حتی اگر نداشته باشد و مقاله ISI ننوشته باشد. بی‌شک نخبه ای چندوجهی بود حتی اگر مدارک آکادمیک را نداشت. طی این همه سال چقدر از نخبگان واقعی را نادیده گرفته ایم فقط به این دلیل که تعریف درستی از نخبه نداشتیم. 🔻 در یکی از شهرستان ها، عالم جلیل القدری است که از محضر بزرگان بسیاری بهره برده و توشه ارزشمندی از علم و معرفت دارد. چندی پیش از او پرسیدند در علمیه شهر چه تدریس می‌فرمائید؟ فرمودند: به بنده اجازه تدریس نمی‌دهند چون ندارم!!! 🔻 بسیاری تنها به دلیل این دست از ها از دایره توجه بیرون اند. وقتی او را استاد نمی‌دانند، از بسیاری حمایت ها نیز محروم می‌شود با اینکه ده ها جلد کتاب داشته باشد. آیت‌الله سبحانی درباره یکی از همین علمای بلاد گفته بودند یکی از 10 متکلم بزرگ ایران است او نیز در منطقه خود به دلیل نداشتن شرایط ظاهری و صوری در حوزه علمیه مانده بود. 🆔 @taalighat
♻️ با توجه به اینکه دوستان بسیاری درگیر مقوله هستند، موارد زیر تقدیم می‌شود. گفتم شاید برای کسی گره‌گشا باشد 🔻🔻🔻🔻
راهبردهای رساله نویسی .mp3
30.87M
🎙 سخنرانی استاد 📌 موضوع: راهبردهای و رساله نویسی در جمع دانشجویان دکتری دانشگاه معارف ۱۲ اسفند ۱۳۹۹ 🆔 @khosropanah_ir ➖➖➖➖➖➖➖➖ 🆔 @taalighat
ذبیح الله نعیمیان. راه و رسم پایان‌نامه‌نویسی.pdf
615.4K
📌 اصول نویسی ♻️ اثر حجت‌الاسلام والمسلمین جناب آقای دکتر ذبیح‌الله 📚نویسنده کتاب محققانه و ارزشمند: مبادی و اصول (در 4 مجلد) @andishkade_f_h ➖➖➖➖➖➖➖ 🆔 @taalighat
درآمدی بر پایان‌نویسی در فقه سیاسی2. استاد ذبیح الله نعیمیان.mp3
11.24M
📌 درآمدی بر نویسی ♻️ گفتاری از جناب حجت‌الاسلام والمسلمین جناب آقای دکتر ذبیح‌الله دکتر 🆔 @taalighat
1_1052406578.pdf
4.16M
🔺عنوان: نحوه برنامه ریزی، تدوین، نگارش و تکمیل ✅ فایل الکترونیکی این کتاب که در بهار 1400 در 350 صفحه منتشر شده است خدمت پژوهشگران محترم تقدیم می شود. @pejooheshyar ➖➖➖➖➖➖ 🆔 @taalighat