eitaa logo
تاملات حقوقی
449 دنبال‌کننده
7هزار عکس
3.3هزار ویدیو
362 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
⭕️ سه خاطره خواندنی از کربلای معلا ⭕️ از زبان یکی از روحانیون کاروان که از سادات بزرگوارند ⭕️ اگر نبود آیه مبارکه ، قطعا بازگویی بعضی از را به خودم اجازه نمی دادم ولی با توسل به حضرت سید الشهدا آن هم در شب میلادشان سه از ام جهت سخنرانی درحرم مطهرش را تقدیم همه می نمایم. ⭕️ ((یکم:زیر زمین حرم سیدالشهدا)) سخنرانی در حرم حضرت ابوالفضل علیه السلام بعد ا نماز مغرب و عشا تمام شد بزرگواری به جانبم آمد و گفت: کار خصوصی با شما دارم. عرض کردم: امر نمایید در خدمتم. فرمود:من مسول بازسازی حرم مطهر هستم در سخنرانی شما حضور داشتم خواستم ای به جنابعالی بدهم که هرگز احتمالش را هم نمی دهید و آن این است که ساعت دوازده شب به همراه شش نفر زائر، آن هم حتما جوان جلوی درب حرم مطهر بیایید تا شما را به جایی ازحرم ببرم که شاید جز چند نفر از ما تاکنون آنجا قطعا نیامده است. بنده که از خوشحالی این پیشنهاد داشتم بال در می آوردم تشکر کردم. ساعت دوازده شب با چند جوان‌ از بین زائرین هتل در جلوی درب حرم حاضر شدیم. مسوول محترم مارا وارد کارگاه نمود. همه از جمله بنده لباس کار پوشیدیم. پس از پوشیدن لباس کار ما را وارد تونلی کرد که می رساند کنار قبر مطهر سید الشهدا که به دلیل رطوبت امکان ریزش وجود داشت و می خواستند تا چند متر پایین تر از کل اطراف ضریح مطهر ال موتور بندی نمایند که ریزش نکند. سپس به جوانان گفت تا صبح عده ای زمین را بکنند و عده ای خاک را بیرون ببرند و به بنده گفت شما سر عمله ما هستید. هرچه اصرار کردم اجازه نداد هیچ کاری انجام دهم جز خلوت کردن کنار قبر مطهر و روضه خواندن برای این عاشقان. کاش آن لحظه و آن هنگام طلایی جان از بدنم جدا می شد و به جدم می پیوستم. ⭕️ ((دوم؛ داخل ضریح سیدالشهدا علیه السلام)) سه سال قبل در ایام ماه شعبان سخنران حرم سید الشهدا علیه السلام بودم. یک روز موضوع سخنرانی پیرامون شخصیت حضرت علی اکبر علیه السلام بود و به دلیل موضوع بحث و نیز جایگاه مکان در هنگام ذکر مصیبت آنچنان زائرین بی تابی می کردند که خودم هم به دلیل بی تابی زائرین اشک می ریختم و این گونه باورم شده بود که در و دیوار صحن اشک می ریزند و یقین پیدا کرده بودم که جلسه آن روز مورد توجه امام علیه السلام قرار گرفته است. پس ازسخنرانی به هتل آمدم خواستم استراحت کنم که تلفن زنگ خورد. جناب بودند و فرمودند: از دفتر حرم مطهر زنگ زدند به سخنرانان بگویید ساعت هفت در اطاق اول درب قبله حاضر باشند. گفتم: چرا؟ فرمودند: کاری با شما دارند. حقیر که تازه به هتل آمده بودم به حرم برگشتم. وارد اطاق شدم و دیدم جمعی از بزرگان و علما از جمله سفیر ایران در آنجا حضور دارند. متوجه شدم که می خواهند مضجع و قبر مطهر را غبارروبی کنند. پس از ساعتی به هرکدام شماره ای دادند تا به گردن انداخته و مجوزی برای ورود به حر م باشد. پس از استقرار در مقابل ضریح و تلاوت قرآن، زیارت عاشورا، و مقتل خوانی یکباره مسؤل و کلیددار مضجع و قبر مطهر یک نگاهی به همه کرد و فرمود: اجازه می دهید این سید(بنده) ابتداء وارد ضریح شود؟ همه استقبال کردند. بنده که شگفت زده شده بودم و همان لحظه متوجه شدم صله منبر آن روز است. پارچه سبزی به من داد و گفت: با آن کن و با خود ببر. وارد شدم و انچنان بی تاب گشتم، حقیقتا خود را وسط بهشت می دیدم. واقعا می گفتم: آیا می شود همین الان جان دهم؟ ⭕️ ((سوم:روضه پشت بام حرم مطهر)) در حال خارج شدن از حرم مطهر بودم، بزرگواری که بعدا خودش را حرم مطهر معرفی کرد، گفت : اکنون از این جلسه نورانی خارج شدی با من بیا باهم به پشت حرم برویم که درحال آماده سازی پایه های گنبد دیگری بالای گنبد فعلی، بدون تخریب هستیم. پشت بام رفتیم کار را برای دقایقی تعطیل کرد و از من خواست عرض توسل کرده و ذکر مصیبت کنم. بنده که این امر را توفیق استثنایی می دانستم امتثال کردم. ⭕️ بارالها اگر این بنده ضعیف در بیان خاطره ناخالصی کرده به حق سیدالشهدا علیه السلام خودت به فضلت آن را خالص نما چرا که از انسان ضعیفی مثل بنده بیش از این انتطار نیست ┈••✾•🌹🌿🌺🌿🌹•✾••┈ @jedbie تلنگر بیداری دانشگاهیان بیدار