eitaa logo
طبس بانو
2.1هزار دنبال‌کننده
11.1هزار عکس
5.6هزار ویدیو
197 فایل
Admin1: @Kosarehagh Admin2: @Fs_hagh طبس بانویی ها 😍 📌نظرات، پیشنهادات و انتقادات خودتون رو بصورت ناشناس برای ما ارسال کنید https://daigo.ir/secret/1583447807
مشاهده در ایتا
دانلود
💠 برگزاری یادبود شهید محمد ناصر رحیمی 🎤با حضور سخنران برجسته کشوری و راوی دفاع مقدس حجت‌الاسلام والمسلمین جلالیان از قم مقدس و مداحی‌:کربلائی صادق مطهری ✅درب منزل پدر شهید رحیمی ❇️پایگاه های مقاومت بسیج شهید آوینی وساجده مستقر در مسجد و حسینیه امام جعفر صادق علیه السلام شهرک زیباشهر ۷/۲
مقام معظم رهبری(حفظه الله ) : امروز فضیلت زنده نگه داشتن یاد شهدا کمتر از شهادت نیست. بمناسبت هفته دفاع مقدس پایگاه ساجده برگزار میکند.. ختم گروهی قرآن هدیه به روح شهدای گرانقدرمان .. عزیزانی که تمایل دارند ما را در این امر نیک و با ارزش یاری کنند جزء برداشته شده را به شخصی بنده اعلام نمایند. باشد که شهدای عزیز در روز محشر شفیعمان شوند.🌷🌷🌷🌷 امور فرهنگی پایگاه مقاومت بسیج خواهران ساجده ۷/۵
پیاده روی و قرائت زیارت عاشورا در مزار شهدای گمنام دانشگاه آزاد .. ۶/۲۶
سلیمانی ها # کمک های مومنانه توزیع میوه توسط پایگاه بصیرت بین نیازمندان و سرپرستان خانوار محله در هفته بسیج # پایگاه بصیرت # حوزه۲مالک اشتر عشق آباد جامعه زنان ناحیه طبس
  داستان 🌷 🌷 ⏪قسمت چهل و پنجم ⏪جشن تولد بعد از بریدن کیک، پدرم بهش رو کرد و گفت … - ما رو ببخشید آقای هیتروش … درستش این بود که در مراسم امشب با شراب از شما پذیرایی می کردیم اما همون طور که می دونید دختر ما مسلمانه و این چیزها اینجا ممنوعه … با دلخوری به پدرم نگاه کردم … اون هم یه طوری جواب نگاهم رو داد که چشم هاش داد می زد … مگه اشتباه می کنم؟ … لروی به هر دوی ما نگاه کرد و با خنده گفت … - منم همین طور … هر چند هنوز نتونستم کاملا شراب رو ترک کنم … اما اگر بخورم، حتی یه جرعه … نماز صبحم قضا میشه … هر دوی ما با تعجب برگرشتیم سمتش … من از اینکه هنوز شراب می خورد … و پدرم از اینکه فهمید اونم مسلمانه … و بعد با حالتی بهم زل زد که ترجیح دادم از پنجره بیرون رو نگاه کنم … موقع بدرقه تا دم در دنبالش رفتم … خیلی سعی کردم چیزی نگم اما داشتم منفجر می شدم … - شما هنوز شراب می خورید؟ … با چنان حالتی گفت، من عاشق شرابم که ناخودآگاه یه قدم رفتم عقب … - البته همون موقع هم زیاد نمی خوردم … ولی دیگه … یه مکث کرد و دوباره با هیجان گفت …  - یه ماهه که مسلمان شدم … دارم ترک می کنم … سخت هست اما باید انجامش بدم … تا با سر تاییدش کردم … دوباره هیجان زده شد … - روحانی مرکز اسلامی بهم گفت ذره ذره کمش کنم … ولی سعی کنم نمازم قطع نشه و اول وقت بخونم … گفت اگه این کار رو بکنم مشکل شراب خوردنم درست میشه … راست می گفت … لروی هیتروش، کمتر دو ماه بعد، کاملا شراب رو ترک کرده بود … 🔰🔰🔰🔰🔰 این داستان و رخدادهای آن ✅ براساس و می باشند http://eitaa.com/joinchat/898170882C1376290adb @hamsardarry 💕💕💕 @ tabasbanoo
💓 شرایط فایل صوتی کلاسهای آموزشی و مهارتی استاد محسن پوراحمد خمینی ✅ عناوین کلاسها 👇👇 🌹کلاس شماره ۱ (۵ جلسه صوتی) 🌹کلاس شماره ۲ (۴ جلسه صوتی) 🌹کلاس شماره ۳ (۴ جلسه صوتی) 🌹کلاس شماره ۴ (٩ جلسه صوتی) (تولد تا ٩ سالگی) 🌹کلاس شماره ۵ (١٠ جلسه صوتی) (١٠ تا ١٩ سالگی) 🌹کلاس شماره ۶ (۴ جلسه صوتی) (با عروس و داماد خانواده و بستگان آنها) 🌹کلاس شماره ۷ (٩ جلسه صوتی) در تعامل با شوهر 🌹کلاس شماره ۸ (۵ جلسه صوتی) در تعامل با همسر 🌹کلاس شماره ۹ (۵ جلسه صوتی) 🌹کلاس شماره ۱۰ (۵ جلسه صوتی) (گوشی و تبلت، تلویزیون و بازی های رایانه ای) 🌹کلاس شماره ١١ (۵ جلسه صوتی) (تولد تا ٢٠ سالگی) 🌹 کلاس شماره ١٢ (٧ جلسه صوتی) آشنایی با و 💚 قیمت هر کدام👆 از ١٢ کلاس آموزشی و مهارتی ۵٠ هزار تومان است. 💜 تسهیلات ثبت نام کلاسها 💜 ١. افرادی که شرایط پرداخت هزینه کامل کلاس را ندارند، می‌توانند با احتساب 50درصد وارد لینک کلاسها شوند☺️ ٢. برای پرداخت هزینه کلاس عجله ای نیست و شما میتوانید از طریق لینک زیر👇هر کلاسی که میخواهید را دانلود کنید و از مطالب آن استفاده نمایید و سپس هر وقت امکانش رو داشتید هزینه مربوطه را واریز کنید☺️ 👇 🌸 @hamsaranclass 🌸 @hamsaranclass 💙💙💙 فایل صوتی کلاسهای آموزشی و مهارتی👇👇 🌸 @hamsaranclass 🌸 @hamsaranclass 💠 کانال تربیتی همسران خوب 💠 http://eitaa.com/joinchat/3451518976C471922bdf6 ✅ نشر دهید... @ tabasbanoo
💜 میگویم: رازی را به تو میکنم که خیلی ها از آن غافل اند... ❤️ اگر چشمانت را... 🌸🍃 کانال تربیتی همسران خوب 👇 💓 eitaa.com/joinchat/3451518976C471922bdf6 @ tabasbanoo
❤️🍃❤️ ✍️ 👱‍♂ 👈 حقیقت اینه که اگه تو پر مرد بزنی اونم تو سرت میزنه.😡 ❌ نمیشه که تو پر مرد زد. ⁉️شاید بپرسی پس چیکار باید بکنم؟ 👌دفعه بعد که شوهرت میگه: 🔻چیزا گرونه، ❓میدونی چند شده؟ ❗️دیگه نمیتونم بخرم! ✍به شوهرت بگو: 👌هر چی میخواد گرون باشه 💠من به تو ایمان دارم. 🙏إن شاءالله تو زنده باشی و سایه‌ت بالای سرم! 👌اگه نداشتیم کمتر میخوریم؛ 👈برای اینجور چیزا اینقدر خودتو ناراحت نکن؛👌 ✍ برم یه چایی☕️ واسه‌ت بیارم. ❣❣❣❣❣❣ 👈اینجور جوابا چون مرد رو تقویت میکنه 😍شدیداً بهش احساس خوبی میده 👌 و احتمال منت گذاری شو کم میکنه. 💕💜💞 http://eitaa.com/joinchat/898170882C1376290adb @hamsardarry 💕💕💕 @tabasbanoo
💐🌺مژده 🌺💐 مژده 🕊🕊😍🥳 🌺به متولدین ۱۵ آذرماه تا ۲۱آذرماه به نام صدیقه که هم نام شهیده شاخص سال ۹۹شهیده جهادگر صدیقه رودباری باشند،به قید قرعه هدیه ای به رسم یادبود اهدا می شود. 🌹نحوه شرکت:مراجعه به فرماندهان پایگاههای خواهران در روستا وشهرها باهمراه داشتن کارت ملی @ tabasbanoo
قابل توجه عموم قرآن دوستان: هر هفته دوشنبه شب ها، ساعت ۱۸ برگزار می گردد. علاقمندان می توانند از طریق ، با ورود به لینک زیر در جلسه مذکور به صورت آنلاین شرکت نمایند. https://darolghuran.ir/webinar 🔹اداره تبلیغات اسلامی شهرستان طبس 🔹مجمع قرآنیان شهرستان طبس
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 دانشجوی پزشکی به یک روحانی مبلّغ متلک می‌اندازد: حیف تو شیخ شدی! حروم شدی!! باید دکتر می‌شدی... 🔰پاسخ طنز حاج آقا رو بشنوید😁 🆔 @menbare_shad ┄┅┅❅🔸🔹🔶🔲🔶🔹🔸❅┅┅┄ @tabasbanoo
  داستان 🌷 🌷 ⏪قسمت چهل و ششم ⏪خواستگاری پدرم هر چند از مسلمان بودن لروی اصلا راضی نبود … اما ازش خوشش می اومد … و این رو با همون سبک همیشگی و به جالب ترین شیوه ممکن گفت … به اسم دیدن آرتا، ما رو برای شام دعوت کرد … هنوز اولین لقمه از گلوم پایین نرفته بود که یهو گفت … - تو بالاخره کی می خوای ازدواج کنی؟ … چنان لقمه توی گلوم پرید که نزدیک بود خفه بشم … پشت سر هم سرفه می کردم … - حالا اینقدر هم خوشحالی شدن نداره که داری خفه میشی … چشم هام داشت از حدقه می زد بیرون … - ازدواج؟ … با کی؟ …  - لروی … هر چند با دیدن شما دو تا دلم برای خودم می سوزه اما حاضرم براتون مجلس عروسی بگیرم … هنوز نفسم کامل بالا نیومده بود … با ایما و اشاره به پدرم گفتم آرتا سر میز نشسته … اما بدتر شد … پدرم رو کرد به آرتا … - تو موافقی مادرت ازدواج کنه؟ … با ناراحتی گفتم …  - پدر … مکث کردم و ادامه دادم … - حالا چرا در مورد ازدواج من صحبت می کنید؟ … من قصد ازدواج ندارم … خبری هم نیست … - لروی اومد با من صحبت کرد … و تو رو ازم خواستگاری کرد… گفت یه سال پیش هم خودش بهت پیشنهاد داده و در جریانی … و تو هم یه احمقی … 🔰🔰🔰🔰🔰 این داستان و رخدادهای آن ✅ براساس و می باشند http://eitaa.com/joinchat/898170882C1376290adb @hamsardarry 💕💕💕 @ tabasbanoo
❤️🍃❤️ ✅ هیچی نگو... 🔹 دختر امام: در ازدواج دختر خودم ... موقعی که خطبه‌ی عقد ایشان را خواندند و ما خصوصی خدمت ایشان بودیم به دختر من نصیحت کردند که: 👈 «تو هر وقت شوهرت وارد می‌شود و دیدی خیلی عصبانی است و حتی در آن عصبانیت به تو تهمت زد و یک چیزهای خلاف گفت، تو در آن موقع به ایشان هیچی نگو‼️ 👈 بعد از آنکه از عصبانیت افتاد، بعدها بگو این حرفت تهمت بوده» ❌ 🔹و بعد برگشتند رو به داماد کردند و گفتند: 👈«شما هم همین‌طور، اگر یک وقتی وارد شدید و دیدید ایشان عصبانی است، آن موقع تذکرات را ندهید.»‼️ 📚 برداشتهایی از سیره امام خمینی - ج ۱ - ص ۴۷ @hamsardarry 💕💕💕 http://eitaa.com/joinchat/898170882C1376290adb @ tabasbanoo
❤️🍃❤️ مردها از بی‌تفاوتی متنفرند.تصور نکنید اگر از او فاصله بگیرید به شما جذب خواهد شد متعادل باشید؛ 👈نه آن قدر دور شوید که شما را نبیند ‼️ و نه آن قدر نزدیک که آزار ببیند http://eitaa.com/joinchat/898170882C1376290adb @hamsardarry 💕💕💕 @ tabasbanoo
  داستان 🌷 🌷 ⏪قسمت چهل و هفتم ⏪تو یه احمقی همون طور که سعی می کردم خودم رو کنترل کنم و زیر چشمی به آرتا نگاه می کردم … با شنیدن کلمه احمق، جا خوردم … - آقای هیتروش گفت من یه احمقم؟ … - نه … اون نجیب تر از این بود بگه … من دارم میگم تو یه احمقی … فقط یه احمق به چنین جوان با شخصیتی جواب منفی میده … و بعد رو کرد به آرتا و گفت … - مگه نه پسرم؟ … تا اومدم چیزی بگم … آرتا با خوشحالی گفت …  - من خیلی لروی رو دوست دارم … اون خیلی دوست خوبیه… روز پدر هم به جای پدربزرگ اومد مدرسه … دیگه نمی فهمیدم باید از چی تعجب کنم … اونقدر جملات عجیب پشت سر هم می شنیدم که … - آرتا!! … آقای هیتروش، روز پدر اومد … ولی قرار بود که … - من پدربزرگشم … نه پدرش … اون روز روزیه که بچه ها پدر و شغل اونها رو معرفی می کنن … روز پیرمردهای بازنشسته که نبود … دیگه هیچ حرفی برای گفتن نداشتم … مادرم می خندید … پدرم غذاش رو می خورد … و آرتا با هیجان از اون روز و کارهایی که لروی براش کرده بود تعریف می کرد … اینکه چطور با حرف زدن های جالبش، کاری کرده بود که بچه های کلاس برای اون و آرتا دست بزنن … و من، فقط نگاه می کردم … حرف زدن های آرتا که تموم شد … پدرم همون طور که سرش پایین بود گفت …  - خوب، جوابت چیه؟ … 🔰🔰🔰🔰🔰 این داستان و رخدادهای آن ✅ براساس و می باشند http://eitaa.com/joinchat/898170882C1376290adb @hamsardarry 💕💕💕 @ tabasbanoo
# پویش سلیمانی ها رزمایش کمکهای مومنانه # حوزه مقاومت بسیج خواهران حضرت فاطمه س با همکاری موسسه خیریه کوثر # بسیج جامعه زنان ناحیه طبس