⭕️ پاسخ کمپانی کوکاکولا به وزارتخزانه داری آمریکا در خصوص کوکاکولای ایران
🔹️ به گزارش واحد امنیت غذایی مؤسسه مصاف، دفتر کنترل سرمایههای خارجی ذیل وزارتخانه خزانهداری آمریکا که مسئول تحریمهای اقتصادی علیه مخالفان آمریکا است، در سال ۲۰۰۶ از کمپانی کوکاکولا سوالاتی در مورد تولید محصولات این کشور در ایران، کرهشمالی، سوریه، کوبا و سودان پرسید و سِسیلیا بِلای مدیر ریسک جهانی این شرکت در این خصوص چنین پاسخ داده است.
🔹️ما (شرکت کوکاکولا) به یک شرکتِ پُرکننده محلی (bottler) ایرانی اجازه دادیم تا محصول نهایی را تحت نامهای تجاری ما بفروشد. نامهای تجاری شامل کوکاکولا، فانتا و اسپرایت میشود. همچنین ما برای این شرکت کنسانتره (عصاره) نوشیدنی تامین میکنیم.
🔹️ کمپانی کوکاکولا در ادامه ذکر کرده است که در شرکت ایرانی هیچگونه مالکیت و دارایی محسوسی ندارد.
🌐 منبع: کمیسیون بورس و اوراق بهادار آمریکا
B2n.ir/u82551
🖋شرکت خوشگوار اخیرا اعلام کرده که هیچگونه ارتباطی با کمپانی اصلی کوکاکولا ندارد. در این صورت بهتر است خوشگوار برای تبرئه خود، برند صهیونیستی کوکاکولا را کنار بگذارد.
🌸⃟🕊 کانال #طبس_بانو
@Tabasbanoo
به ما بپیوندید...
38.05M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#تولید_محتوا
⚡️کاری از گروه تفکر آزاد
🔸«یک فنجان چای دبش!»
❓میگن با فساد چای دبش میشد کارخانه مونتاژ بویینگ ساخت!
❓میشد دو تا ورزشگاه نیوکمپ ساخت!
❓یعنی بازم میگین فساد سیستماتیک نیست؟!
❓حالا اختلاس باشه یا تخلف، چه فرقی میکنه؟
❓مهم اینه که همه رو خورد یه لیوان آب هم روش!
لینک عضویت گروه تفکر آزاد:
https://eitaa.com/joinchat/1458962672Cb5323f883b
حاج خانم، گوشهی مجلس نشسته بود، سنش زیاد نبود اما زود حاجیه شده بود؛
چادرش مشکیِ مشکی بود، جنسش را نمی دانم چه بود اما هرجنسی که داشت، با جنس چادرهایی که این ایام زیاد شنیده بودیم، متفاوت بود!
دختری ۱۸ ساله با چادر جده ای بدون نگین های پر زرق وبرق، برای رساندن چای، مقابل حاج خانم کمرخم کرد!
حاج خانم که از بس همه اورا «حاج خانم» صدا میزدند یادم نیست، فامیلش چه بود، استکان کمر باریک را میان صف انگشترهای عقیق و فیروزه و دُرِّ نجفیاش گرفت و هنوز پای استکان به نعلبکی باز نشده، هورتی عمیق کشید و خیلی زود، آه چایی، بخار شد و دامن عینک کائوچوییاش را گرفت!
بالاجبار، استکان را به نعلبکی سپرد و عینکش را به گوشهی چادر خیلی مشکیاش!
حاج خانم با هر قُلُپ چایی، با یک نفر آن سوی مجلس، سلام علیکی به زبان اشاره می کرد؛ نفر به نفر را رد کرد تا رسید به حاج خانوم تری از خودش؛
به حکم جبر، زاویهی ۱۰ درجه ای با زمین گرفت و نیم خیز، دستی به نشانه سلام برایش بالا گرفت و دست دیگر را به نشانهی ادب روی سینه گذاشت؛
حاج خانم زاویه اش با زمین را صفر کرد و کامل نشست؛ خانمی با چادری خاک گرفته، ۴ فرزند در دوطرف و نوزادی در آغوش، وارد مجلس شد و زیر پرچم یا فاطمه الزهرا، کنج مجلس نشست و فرزندانش راجلوی خود نشاند تا مبادا «تکیه بر جای بزرگان بدهند»!
حاج خانوم، که دیگر قلوپی چایی برای سلام کردن نداشت، ناچار گردنش را به نشانه سلام رو به مادر ۵ فرزندی، کمی جلو و عقب کرد و همزمان به دخترِ سینی به دست، اشاره کرد تا برای سلام های آتی، استکانی چای بیاورد!
بچه های قد و نیم قد، در تیررس نگاه حاج خانوم بودند و به تقلید از مادر، حدیث کساء می خواندند!
حاج اقا وارد مجلس شد، روی منبر رفت و میکروفون را میان انگشت هایی با یک انگشتر عقیق سرخ گرفت و انگشت اشارهی دست چپش، برای آزمایش اکوی صوت، روی میکروفون، ضرب گرفت؛
صدای جیغ بنفش، از میکروفون بلند شد و گریهی نوزاد درآمد و انگشت اشارهی حضار، از ترس توی گوش ها پناه گرفت.
دختر ۱۸ ساله، سینی چای را به دیگری سپرد و جَلدی به سمت آمپلی فایر دوید و نسیم چادرش صورت حاج خانوم را نوازش کرد؛
به هنر انگشتان قلمی دختر، امپلی فایر، جان تازه گرفت و حاج اقا بسم الله را بر میکروفون دمید و مجلس را با صدایی رسا اغاز کرد:
«بسم الله الرحمن الرحیم، الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا...»
حاج خانم استکان را آرام و بی صدا روی نعلبکی گذاشت و تسبیح گران قیمت سرخ رنگی را از کیف یَراق طلاییش بیرون کشید؛ و سرش را کمی به سمت منبر کج کرد و روحانی جوان را، از بالای شیشه عینک، برانداز کرد.
بچه ها که دیگر از سنگینی نگاه حاج خانم خلاص شده بودند، فرصت را غنیمت شمرده و بازی با مُهرها را آغاز کردند؛ صدای خنده شان کمی بلند شد و نگاه غضب ناک حاج خانم، تیری شد و به سمتشان روانه شد و مادر، با دندان، گوشهی لب گزید و هیس کش داری گفت؛ که حاج اقا، خیلی به موقع، سپر تیر نگاه ها شد و با لبخند، رو به بچه ها کرد:
«به حمدلله،صدای من آن قدر رسا هست که خندیدن و بازی بچه ها، آن را به حاشیه نبرد، روی سخن من با بزرگترهاست، بگذارید بچه ها، در حسینیه حس ارامش داشته باشند، نه خدایی نکرده حس پادگان اشرف را»!
حالا یادم آمد؛ فامیل حاج خانم؛«اشرفی» بود!
حاج اقا عمامه را کمی جلو و عقب کرد و حاج خانم گوشه چادرش را مرتب کرد و به لطف کلام سخنران، به ناچار، بی خیال بازی بچه ها شد...
✍آينــــــــــﮫ
#درس_فاطمیه
#قسمت_اول
#نشر_با_منبع_زیباتر_است
لینک کانال ما در ایتا:
https://eitaa.com/Ayenehmadari
لینک کانال ما در بله:
https://ble.ir/ayenehmadari
موضوع سخنرانی الگوپذیری از حضرت فاطمه بود:
«فاطمه سلام الله علیها در روزگاری که مردها پشت چادر زنانشان سنگر گرفته و همچون طاعون زده ها، خانه نشین شده بودند، نه فرزندان قد و نیم قدش را بهانه کرد ونه بارداریش او را معذور؛ نه غربت را بهانه کرد و نه فرمود که مگر با یک گل یاس کبود، زمستانِ مدینه، بهار می شود؟ دست در دست پسرش، کوچه های غربت را زیر پا گذاشت تا به یاد اهالی شِعب و همسفران غدیر و حاجیان حجه الوداع بیاورد، تکلیف مسلمانیشان را!
دختر رسول الله تک به تک در خانه های زنانی را زد که محمد... »
حاج خانم صدای صلواتش زودتر و بلندتر از جمع، سکوت را شکست:«اللهم صل علی...»
«رخت سفید عروسی را جای کفن بر تنشان کرده بود و حالا که تحت سایه اسلام قد کشیده بودند، در مقابل همسرانشان قد علم کردند که دعوای علی و فلانی به تو چه مربوط؟ این یک دعوای شخصیست نه مساله عمومی؛ تو خیلی مردی فکر جان خودت باش و نان ما!
و این بی بصیرتی، طاعونی شد و نتیجهاش، تنهایی فاطمه برای حمایت از حریم امامت؛ اما باز هم حضرت دست از ولایت نکشید و جان خود و فرزند نرسیده اش را، سپر امامت کرد و تنها سرباز سپاه علوی شد...
امروز، تک تک ما مسلمانیمان را مدیون پهلوی شکستهی مادریم...»
صدای گریه ی حاج خانم، بلند شد و شانه هایش لرزشی محسوس به خود گرفت؛
مادر هم، نوزادش را در پناه چادر، شیر می داد و نامحسوس و بی صدا اشک میریخت:
«اما خانم ها،امروز این شمایید که نباید بگذارید پرچم فاطمی بر زمین بماند، امروز مردی از سلالهی فاطمه، خطر بزرگی را بارها گوشزد کرده و بارها حل بحران جمعیت و فرزند اوری را از احاد مردم درخواست کرده؛ امروز جمعیت و فرزنداوری در حکم جهادیست که ظهور را رقم میزند؛
فراموش نکنید، سیلی مادر، انتقام میخواهد و منتقم، لشکر؛
فراموش نکنید سرِ از قفا بریدهی حسین، انتقام میخواهد و منتقم لشکر...
فراموش نکنیم امنیت در سایهی جوانی جمعیت است و دشمن، گریزان از جوانی ما»
اشک چشمهای حاج خانم خشک شد و دهانش خشک تر؛ به دختر جوان اشاره کرد و باز استکانی چای...
حاج اقا لبخند زنان، نگاهی به سمت بچه ها کرد که مُهرها را چون ستون، روی هم چیده بودند و بنایی نه چندان مستحکم ساخته بودند:
«این فرزندان، سرمایه های ظهورند،اینها پرچم ظهور را به دستان مبارک امام زمان می رسانند ان شاءالله، لذا مبادا بهانه بیاورید و از این مسئولیت شانه خالی کنید که...»
چای حاج خانم سرد شد و رنگ چهره اش مثل چای کهنه دم، برافروخته...
چادرش را کمی جابجا کرد و صدا و دستش را همزمان بالا برد:
«حاج اقا کلام شما صحیح،ولی شکم گرسنه امنیت نمی فهمه!
مسئولین که حالا نمیدونم چی چی شده چند وقتیه سنگ جوانی جمعیت به سینه میزنن خیلی راس میگن و ادعاشون میشه، همین جوونای الان رو سیر کنن،لازم نکرده فکر آیندگان باشن!
والا!
تا کی هی مردم پای کار باشن و مسئولین هیچ قدمی برندارن؟
من خودم یه دونه پسر دارم که کار درست و حسابی نداره، اونوقت بهش بگم ۵ تا هم بچه بیاره که چی؟خیلی ببخشیدا! مسئولین کشور نون بچه هاش رو میدن یا خیلی ببخشیدا، شما؟
بعدشم حاج اقا، در شأن سفرهی حضرت فاطمه نیس این بحثای سیاسی، اینجا که سمینار و همایش نیست از این صوبتا بشه،اینجا سفره حضرت فاطمه ست...»
حاج اقا لبخند تلخی زد و حاج خانم، چای تلخش را هورت کشید و با اجازه گویان، لابد به نشانهی اعتراض، ترک مجلس کرد!
و من...
حالا میفهمم چراجنس چادر «خانم اشرفی» با چادری که این ایام، زیاد نقلش را شنیده ایم متفاوت است!
چادر خانم اشرفی، سیاه است چون هیچ اثری از خاک روضه بر آن نیست و سهمش از سفره ی فاطمی، چند استکان چای و نهایت قطره اشکی برای جوان ۱۸ ساله وبارداری که در حمایت از شوهرش _و نه امامش_ مظلومانه جان داد!
داستان غم انگیزی که سالیان سال دم گوشش زمزمه کرده اند،بدون آنکه تفسیرش را بخواند...
اما آن مادر، با ۵ فرزند قد و نیم قد و چادری که چین های پایینش، خاک کوچه های روضه را به خود گرفته چه خوب تفسیر کرده معنای ایستادن پای ولایت را!
چقدر جنس چادرشان فرق میکند؛
یکی چادری، خاکِ میدان گرفته و دیگری چادری، به سیاه رویی تاریخ!
چقدر تاریخ تکرار شدنیست....
✍آينــــــــــﮫ
#درس_فاطمیه
#قسمت_دوم
#نشر_با_منبع_زیباتر_است
لینک کانال ما در ایتا:
https://eitaa.com/Ayenehmadari
لینک کانال ما در بله:
https://ble.ir/ayenehmadari
14.14M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📣📣📣📣📣📣📣
🌷مســـــــــــــابـــــــقه
یک سوال از هر قسمت کلیپ های جداگانه مطرح میشه
ارسال پاسخ آن به آیدی⬅️ @admin_tbs
در پایان به سه نفر از کسانی که به ده سوال پاسخ درست بدن با قرعه کشی کارت هدیه 500هزار تومانی داده میشه😍
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
سوال کلیپ اول
🌷غربی ها در تبلیغ سبک زندگی از کدام ترفند استفاده می کنند؟؟
⬅️الف: لذّت در بی خیال بودن(درهر مساله ای بی خیال باش)
⬅️ب: لذّت در خریدن (اگر نتوانی
بخری عقب می مانی)
⬅️ج: لذّت در کمک و مهربانی (همیشه مهربان باش وکمک کن)
⬅️د: گزینه ب و ج
ارسال پاسخ به آیدی⬅️ @admin_tbs
🌸⃟🕊 کانال #طبس_بانو
@Tabasbanoo
به ما بپیوندید...
هدایت شده از بانوان جهادی حاج قاسم(طبس)
18.37M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌹بسم رب الشهدا والصدیقین🌹
🔹شرمنده ز روی شهـــداییم همه
از فیض و کرامـات جـداییم همه
گر ناله مادر شهیدی بـرخواست
اندر صف ظــلم ، مبتـداییم همه🖤
#گروه_بانوان_جهادی_حاج_قاسم
#هیئت_فرهنگی_مذهبی_روضه_العباس_ع
#با_شهدا
#مادر_شهید
#خاطرات_شهدا
از اینجا عضو شید😊👇
@banoojahadihajghasem
🦋🦋🦋🦋🦋
8.48M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
تصاویر متفاوتی از مراسم عزاداری ایام فاطمیه ۱۴۰۲ با حضور رهبر انقلاب
فقط اون بچهها که قلب نشون میدن به آقا 😍
🌸⃟🕊 کانال #طبس_بانو
@Tabasbanoo
به ما بپیوندید...
26.99M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
برنامه تلویزیونی #جدی_بگیریم!
#قسمت_18
#دیدن_این_قسمت_رو_از_دست_ندید🤩
🎥این برنامه به واکنش نوجوانان به مسائل روز می پردازد.
📌ساواک یا شکنجه گاه⁉️
📌 دزدی های چاهزاده از اپوزیسون ها 😲
📌ارتش ۲۴ دقیقه ای رضا خان😂
📌رصد نامحسوس ناوگان های منطقه💪
📌 اوج بی تربیتی یک خواننده
🟥 این برنامه از شبکه ملی امید پخش می شود...
⏰ساعت پخش:
🔹پنج شنبه : 21:20
🔸جمعه: 9:30 14:30 18:45
#جهاد_تبیین
#نوجوان
#طوفان_الاقصی
#غزه
#مقاومت
🌸⃟🕊 کانال #طبس_بانو
@Tabasbanoo
به ما بپیوندید...