eitaa logo
کانال طبس گلشن 🌴🍊🍃
3.9هزار دنبال‌کننده
42.9هزار عکس
22.9هزار ویدیو
111 فایل
کانال طبس گلشن 🔹 بروزترین و فعال‌ترین کانال خبری شهرستان طبس، همراه شما در تمامی اخبار و رویدادهای سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی. 📰 در اینجا، تحریریه‌ای متخصص و فعال در هر زمینه، ارتباط باما @mostafasejade5692
مشاهده در ایتا
دانلود
🔸دلجویی از خانواده شهید محمد قوی پنجه در سفر استاندار به عشق آباد 🔸استاندار خراسان جنوبی در ادامه برنامه های سفر خود به عشق آباد با خانواده شهید محمد قوی پنجه دیدار کرد. 🔸شهيد قوی پنجه در سال ۱۳۶۶ در روستای ماووت استان سلیمانیه عراق به شهادت رسید. @tabasgolshantabas
بسم الله الرحمن الرحیم هیأت امنای محترم مسجدجامع کبیرشهرستان طبس با سلام و تحیت اعتماد دیرپا، مستمر و مکرر امام جمعه محترم حضرت حجت الاسلام والمسلمین دکترتکمیلی در انتصاب هیئت امناء مسجدجامع کبیر که بحمدالله در هرکدام، توفیقات چشمگیری را داشته اید؛ و این‌بار، انتصاب شایسته عالیجنابان بیانگر توانمندی بالا و شایستگی فوق‌العاده و اخلاص کم نظیر حضرات است که صمیمانه تبریک و تهنیت عرض می نماییم. ضمن عرض تبريك به اين عزيزان وكساني كه احساس وظيفه كرده و این مسیولیت را قبول کرده اند،اميدواریم روز به روز بر افتخارات مسجدجامع کبیرشهرستان طبس افزوده شود. رجاء واثق دارد، این انتصاب مبارک نیز به پشتوانه روحیه جهادی، انقلابی و خستگی ‌ناپذیری توأم با سوابق ارزشمندتان در وفاداری به عهدی که با امام عظیم الشأن«قدس سره» و آرمان‌‌های بلند آن مرد الهی داشته‌اید و نصب‌العین قراردادن رهنمودهای داهیانه حکیم بی‌همتای انقلاب اسلامی، مقام معظم رهبری «مدظله العالی»، فصل جدیدی از نقش آفرینی های پر ارج در آن حوزه خواهید گشود و اتفاقاتی مبارک را رقم خواهید زد. طول عمر قرین عزت و سلامت و توفیق عالیجنابان را در خدمت به نظام مقدس اسلامی در ظل توجهات حضرت بقیه الله الاعظم «ارواحنا فداه» از خداوند متعال خواهانیم. ✍جمعی ازخانواده های معظم شهدا،ایثارگران،رزمندگان وبسیجیان و مردم ولایتمدار و همیشه در صحنه و جوانان انقلابی شهرستان طبس @tabasgolshantabas
6.98M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
طنز 🎥 ورژنِ طنزِ استاد مؤذن‌زاده اردبیلی در حال مولودی‌خوانی😂 جالبه ببینید 😍 🇮🇷 👇👇 🌺 @tabasgolshantabas🌺
کانال طبس گلشن 🌴🍊🍃
📕#رمان امنیتی و جذاب سپر سرخ 🔴 قسمت پنجاه و پنجم ▫️حلقۀ ظریف و ساده‌ای که با سلیقۀ خودم خرید
📕 امنیتی و جذاب سپر سرخ 🔴 قسمت پنجاه و ششم ▫️می‌دیدم می‌خواهد به ظاهر هم که شده، عاشقی کند اما در همین چند ساعت پس از محرم شدن‌مان، حتی نتوانست یکبار نامم را صدا بزند و زبانش برای ادای هیچ واژۀ محبت‌آمیزی نمی‌چرخید و می‌ترسیدم همیشه همینطور با دلم غریبه بماند. ▪️ساعت ۹ صبح بود که دنبالم آمد؛ زینب روی صندلی عقب ماشین منتظرم بود و می‌خواستم احساسش را محک بزنم که در عقب را باز کردم تا کنار زینب بنشینم و او روی دستگیره، دستم را گرفت. ▫️فهمیده بود می‌خواهم واکنشش را ببینم و با لبخندی ساختگی سر به سرم گذاشت: «اون شب که نامحرم بودیم جلو نشستی، حالا می‌خوای بری عقب؟» ▪️دستم روی دستگیره و زیر دستانش مانده و با این شوخی رندانه حسابی غافلگیرم کرده بود که خندیدم و او از یادآوری لحظات آن شب پس از هفت سال باز هم شرمنده شد. ▫️انگار وحشت چشمانم به خاطرش مانده و هنوز دلش برای تنهایی‌ام در آن لحظات می‌لرزید: «حلالم کن اونشب انقدر ترسیده بودی!» ▫️از اینکه با لحنی صمیمی حرف می‌زد، در دلم قند آب می‌کردند و دوست داشتم باز هم از احساسش برایم بگوید که با مهربانی درِ جلو را برایم باز کرد و من همانطور که سوار می‌شدم، جواب شوخی‌اش را دادم: «اون شب تو منو جلو سوار کردی اگه دست خودم بود می‌رفتم عقب!» ▪️روی صندلی نشستم، پایین چادرم را جمع کردم تا لای در نماند و او هم‌زمان که در را می‌بست با هوشمندی زیر پایم را خالی کرد: «خانم اون ماشین یه کابین بود، اصلاً صندلی عقب نداشت!» ▫️در بسته شد و من کیش و مات شیطنتش مانده بودم چه پاسخی بدهم تا سوار شد، استارت زد و همزمان با راه افتادن ماشین، با حسی عجیب حرف را به حال و هوای غریب همان شب برد: «هیچوقت فکر نمی‌کردم کارمون به اینجا برسه.» ▪️نمی‌دانست من از همان شب عاشقش شدم و حالا همان مرد، همسر و محرمم بود که پس از سال‌ها، سفرۀ ترس آن لحظات را برایش باز کردم: «من داشتم از وحشت سکته می‌کردم، حاضر بودم بمیرم اما از دست اون وحشی نجات پیدا کنم.» ▫️از ترسی که به تنهایی تحمل کرده بودم، چند لحظه با دلسوزی نگاهم کرد و حالا همسرش بودم که از تصور تصمیم حیوان داعشی، چشمانش از غیرت آتش گرفت و زیرلب حرفی زد که نفهمیدم. ▪️ابروهایش در هم رفته و احساس می‌کردم از اینکه حرف آن شب را پیش کشیده، به شدت پشیمان شده است که پنجره را پایین کشید تا هوای تازه حالش را عوض کند و به مدد اعصابش، با سرانگشت روی فرمان ضربه می‌زد. ▫️صورتش سرخ شده و سکوتش به‌قدری پُر از خشم و خشونت بود که دیگر کلامی نگفتم تا پس از چند دقیقه آرام‌تر شد و خودش سرِ صحبت را از منزل جدیدمان شروع کرد: «سعی کردم یه خونه‌ای پیدا کنم که از هر نظر راحت باشی، ولی اگه نپسندیدی بگو تا بازم بگردم و هر خونه‌ای دوست داشتی بگیرم.» و هنگامی که به خانه رسیدیم، حقیقتاً از هر نظر باب میلم بود. ▪️خانه‌ای یک طبقه و دلباز که دور تا دورش رو به حیاط و کوچه، پنجره بود؛ با آشپزخانه‌ای جادار و کابینت‌هایی سفیدرنگ که روشنایی خانه را بیشتر می‌کرد. ▫️در زندگی قبلی مجبور بودم در منزل مجردی عامر و با وسایل همسر سابقش زندگی کنم اما مهدی می‌خواست این خانه را با سلیقۀ خودم بچینم که هر روز با هم خرید می‌رفتیم؛ تخت و کمد و وسایل اتاق خواب و تجهیزات آشپزخانه و فرش و مبل و پرده و هرآنچه لازم داشتم، در یکی دو هفته خریدیم و در روزهای اول ماه مبارک رمضان و در نخستین روز بهار، زندگی مشترک‌مان آغاز شد. ▪️زینب هر روز سرحال‌تر می‌شد، بهتر غذا می‌خورد، چند کلمه بیشتر حرف می‌زد و همین تغییر، برای نشاندن برق شادی در چشمان مهدی کافی بود اما نه به‌قدری که غم فاطمه را از قلبش ببرد و نه به اندازه‌ای که حتی یک لحظه برایم عاشقی کند. ▫️هر شب حسابی به خودم می‌رسیدم، با خوش سلیقگی چند رنگ غذا و حلوا درست می‌کردم، سفرۀ افطار مفصلی می‌چیدم و منتظر بازگشتش به خانه، چندبار در آینه تمام جزئیات صورت و لباسم را بررسی می‌کردم و او در همان نگاه اول، قلب چشمانش می‌شکست. ▪️احساس می‌کردم هر بار درِ خانه را به رویش می‌گشایم، به جای من فاطمه را می‌بیند که یک لحظه با حسرت نگاهم می‌کرد، بعد به زحمت می‌خندید و با احساسی ساختگی حالم را می‌پرسید اما نمی‌توانست یک لحظه دستم را بگیرد یا حتی یک کلمه عاشقانه بگوید و من هر روز، به امید فردا مقابل اشکم شکیبایی می‌کردم که خواسته بود به قلبش فرصت دهم و نمی‌دانستم در این برزخ بی‌احساسی‌اش تا چند روز دیگر عذاب خواهم کشید. ▪️شاید اگر مهربانی بی‌نهایتش نبود، یک لحظه هم نمی‌توانستم طاقت بیاورم و او هر بار که متوجه دلخوری‌ام می‌شد با همین محبت بی حد و اندازه عذر تقصیر قلب شکسته‌اش را می‌خواست: «به‌خدا من شرمندتم، هر کاری بتونم می‌کنم که این زندگی همونجوری بشه که تو می‌خوای.»... 📖این داستان ادامه دارد...
مراسم جشن بزرگ اعیاد شعبانیه؛ همراه با اجرای برنامه‌های شاد و متنوع خوانندگی، شعرخوانی، مسابقه، اهدای جوایز، همراه با مراسم نورافشانی زمان: دوشنبه ۱۵ بهمن ۱۴۰۳ ساعت ۱۹ الی ۲۰:۳۰ مکان: میدان انقلاب اسلامی_ درب ورودی باغ زیبای گلشن ✍روابط عمومی شورای اسلامی شهر و شهرداری طبس @SHAHRDARI_TABAS @tabasgolshantabas
9.86M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🛑🎥 واکنش رسانه‌های خارجی به شهر موشکی سپاه رونمایی از یکی دیگر از شهرهای زیرزمینی موشکی نیروی دریایی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی با واکنش‌هایی در رسانه‌های خارجی همراه بود. ➖➖➖➖➖➖➖➖ @Qomonline | اخبار مهم
سلام و عرض خسته نباشید خدمت مدیران شهرداری شما را به خدا یه وقت بزارید سری به پایین محله واعظ طبسی بیست، چهار راه اول سمت راست بزنید از اول تابستان اداره آب کندن چند ین مرتبه تماس گرفتیم ولی کسی توجه نمی کند @tabasgolshantabas
ششمین جلسه خانوادگی قرائت قرآن کریم مقیم طبس برگزار گردید این جلسه به مناسبت ولادت حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام با سخنرانی و مداحی حجت الاسلام والمسلمین و تلاوت مجلسی قرآن توسط استاد ، و مرشدی آقای برگزار شد در حاشیه این جلسه از آقای محمد امین محمدی دانش آموز کلاس هشتم دبیرستان علوم و معارف اسلامی صدرا تجلیل شد بانی جلسه: (محمد) @tabasgolshantabas
🌸 دیدار جمعی از اعضای هیئت فرهنگی مذهبی یاوران حضرت مهدی(عج) و پایگاه مقاومت بسیج صاحب الزمان (عج) با جناب سرگرد فرخ نیا فرمانده حوزه مقاومت بسیج ۴ مقداد شهری و تجلیل از ایشان بمناسبت ولادت حضرت اباعبدالله الحسین(ع) و گرامیداشت روز پاسدار 🔸هیئت فرهنگی مذهبی یاوران حضرت مهدی(عج) 🔸پایگاه مقاومت بسیج حضرت صاحب الزمان(عج) @tabasgolshantabas
_دهه_فجر ✍️ برنامه‌های روز چهارم دهه فجر انقلاب اسلامی در شهرستان طبس 🔺 دیدار با خانواده محترم شهید 🔺کلنگ زنی پروژه گازرسانی به طرح نهضت ملی مسکن شهر دیهوک 🔺افتتاح همزمان پروژه های ورزش و جوانان 🔺افتتاح همزمان پروژه های صنعت، معدن و تجارت 🔺افتتاح همزمان طرح های خودکفایی و اشتغال کمیته امداد امام خمینی (ره) شهرستان ✳️ اجتماع هیئات مذهبی در شب میلاد حضرت امام زین العابدین (ع) ✍️ برنامه‌های روز سوم دهه فجر انقلاب اسلامی در شهرستان طبس بهمن 1403
توجه توجه فروشگاه مواد پروتئینی درباغیان عرضه بوقلمون تازه و بلدرچین تازه کشتار روز محصول شیر کوه یزد از امروز به مدت محدود. خیابان نواب روبروی بانک سپه ۳۲۸۲۵۳۳۱ ۰۹۱۳۳۷۳۵۶۸۷